فرزند آیتالله سیدجواد طباطبائی در سال 1287 ش در قم متولد شد. وی فراگیری علوم اسلامی را از حوزه علمیه قم آغاز نمود. پس از آن به مشهد رفته و مدت هفده سال در آنجا به تحصیل و تبلیغ اشتغال داشت. مدتی نیز در حوزه علمیه کربلا تحصیل نمود. در آنجا از اساتید بزرگی همچون حاج آقا حسین قمی و آقا میرزا محمدآقازاده بهرهمند گردید. وی که داماد محدث بزرگ شیعه مرحوم حاج شیخ عباس قمی بود در سال 1330 ش به تهران آمده و در مسجد امیرالمؤمنین مهرآباد به اقامه جماعت و نشر معارف دینی پرداخت.
وی در جریان قیام پانزده خرداد دستگیر و نزدیک به دو ماه در بازداشت به سر برد. وی در سال 1347 ش در رابطه با فرزندش سیدمحمد محمودی قمی از اعضای حزب ملل اسلامی به ساواک احضار و تحت بازجویی قرار گرفت. وی در سال 1363 ش دار فانی را وداع گفت.
جناب یوسف (ع) از چاه به جاه رسید و از زندان به تخت عزت و سلطنت رسید. رسول خدا (ص) فرموده حفت الجنه بالمکاره کانّه بهشت معنی و صورت بسته به شدائد و مکاره است. این زندان گرچه زندان پر رنج و تعب نیست و از این زندان اگر به مراتب عالیه ما برسیم بسته به لطف حق است. این جمله ناقص به عنوان یادبودی در زندان که نصیب ما شده نوشته شد.
مورخه 11 صفر 83
مصطفی طباطبائی قمی
در میان زندان از برکاتی که نصیب ما شد خدمت یک دسته از اهل علم و دانش از سخنوران و بزرگان اهل منبر تبریز خصوصاً آقای وحدت که از سخنرانی ایشان در زندان استفاده کردم در اطراف شجاعت بیان شیوا و دلینشینی داشتند. امیدوارم در خارج زندان هم موفق شوم از محضر مقدس ایشان استفاده کنم.
11 صفر 83 مصطفی طباطبایی قمی
آدرس مهرآباد ـ نزدیک فرودگاه قدیم ـ جنب مسجد امیرالمؤمنین
مصطفی را وعده داد الطاف حق
که بمیری تو نمیرد این ورق
من کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن را از او من رافضم
دلیل بر اینکه قرآن معجزه و کلام الهی است اینکه خود پیغمبر (ص) با اینکه افصح و ابلغ تمام عرب است انا افصح من نطق بالضاد فرمود در عین حال کلام آن حضرت یک جمله او در بین آیات قرآن واقع شود یا یک آیه در بین خطبه مفصل آن حضرت مانند آفتاب میان ستارهها کلام الهی داد میزند که من کلام حقم علی بن جهم فی حفاظک للود الخ بعد از شش ماه که شهر بغداد را دید و با ادبا و شعرا روبرو شد یک قصیده گفت که متوکل گفت مثل آب دجله است در لطافت و روانی. بیابانی غیر از سگ و دلو و چاه چیزی ندیده بود. تمام قرآن یک نواخت دلیل بر اینکه از عالم غیب است.
این چند کلمه به عنوان یادگاری قلمی شد در زندان.
12 صفر 83 مصطفی طباطبائی قمی
بسمهتعالی
این ز ابراهیم ادهم آمده است
کاو ز راهی بر لب دریا نشست
دلق خود میدوخت آن سلطان جان
یک امیری آمد آنجا ناگهان
آن امیر از بندگان شیخ بود
شیخ را بشناخت سجده کرد زود
خیره شد در شیخ و اندر دلق او
که چسان گشته است خلق و خلق او
تر کرده ملک هفت اقلیم را
میزند بر دلق سوزن چون گدا
شیخ واقف گشت از اندیشهاش
شیخ چون شیر است و دلها بیشهاش
شیخ سوزن زود در دیا فکند
خواست سوزن را به آواز بلند
صد هزاران ماهی الا الهی
سوزن زر بر لب هر ماهی ای
که بگیر ای شیخ سوزنهای حق
سربرآوردند از دریای حق
شعرها از مولوی است در پستی دنیا و کوچک بودن و زندان بودن این دنیا برای مردان بزرگ از باغستان شاخه میآورند و یک گل باغ بستان را کجا آنجا برند. برای یادبود این چند شعر نوشته شد در دفتر حجتالاسلام سیدجواد الیاسی در زندان موقت
مورخه 14 صفر 83
مصطفی طباطبائی قمی
مصطفی را وعده داد الطاف حق
که بمیری تو نمیرد این ورق
من کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن را از او من رافضم
در زندان به عنوان یادگاری نوشته شد
سیدمصطفی طباطبائی
4 صفر 83
تعداد بازدید: 5418