پروین رستمی
27 شهريور 1395
مقالهای که پیشرویتان است قسمت دوم از «مقاله جبهه ملی دوم و نهضت 15 خرداد» است. در این قسمت موضوعاتی چون «تضادهای درونی جبهه ملی دوم در آستانه نهضت 15 خرداد» دنبال میشود که میتوانید در ادامه آنها را مطالعه نمایید. قسمت اول این مقاله را میتوانید در این نشانی بخوانید.
http://15khordad42.ir/?page=article&id=478
تضادهای درونی جبهه ملی دوم در آستانه نهضت 15 خرداد
پس از قیام 15 خرداد، در جبهه ملی دودستگی ایجاد شد و عدهای از اعضای جبهه ملی رهبران جبهه را قبول نداشتند.(1) البته این اختلافات به گذشته و حتی به دورهای که جبهه ملی تشکیل میشد، برمیگردد. این اختلافات از یک سو میان جبهه ملی و رهبران مذهبی بود و از سوی دیگر بین خود رهبران جبهه ملی اختلاف و چنددستگی وجود داشت. در جلسهای که دانشجویان وابسته به حزب ایران برای تغییر خط مشی مبارزه و تغییر سران حزب مذکور تشکیل داده بودند به بسیاری از نقاط ضعف حزب ایران و جبهه ملی اشاره میکنند که برجستهتر از همه اعتراض به عدم قاطعیت رهبران جبهه ملی در بهرهبرداری از فرصتهای بهدست آمده بود. عدم موفقیت جبهه ملی در مبارزات، نداشتن کادر رهبری صحیح، دو دستگی بین اعضای کمیته اجراییه و کمیته مرکزی، اختلاف بین زمینداران جبهه ملی و گروه متمدن و روشنفکر جبهه که مانعی شد که به انقلاب نزدیک نشوند، تسامح کادر رهبری جبهه ملی که هم رژیم را راضی نگه میدارد و هم اعضای متعصب جبهه را که باعث شد در 15 خرداد اقدامات اساسی و جدی انجام ندهند، همه نشاندهنده عدم لیاقت مجریان جبهه است.(2)
ویژگیهای جبهه ملی دوم، سازماندهی فوری نهادهای سیاسی و انتخاب اعضای شورایعالی و هیأت اجرایی، و حضور عناصری با سوابق نامشخص و مشکوک در کادر رهبری و تشکیلاتی آن بود. قبل از رفراندوم ششم بهمن 1341 گروهی از اعضای شورایعالی جبهه ملی و فعالان وابسته به این جبهه، شامل استادان دانشگاه، دانشجویان و بازاریان (که تعداد آنها 64 نفر بود) دستگیر شدند و 8 ماه را در حبس گذراندند. در اردیبهشت 1342 اللهیار صالح و دیگران در اعتراض به ادامه زندانی بودنشان، بخصوص دانشجویان که نمیتوانستند در امتحانات پایان سال تحصیلی شرکت کنند، اعتصاب غذا کردند. این اعتصابات هم باعث اختلافهایی نیز شد. در سندی به تاریخ 4/2/42 دانشجویی از حزب ملت ایران که از زندان آزاد شده بود در یک صحبت خصوصی اظهار داشته که اللهیار صالح در اعتصاب غذای دوم در زندان بدون اطلاع قبلی اعتصاب غذا را شکسته و این موضوع باعث ناراحتی سایر سران جبهه ملی گردید و تصمیم گرفتند پس از آزادی از زندان از نامبرده تبعیت نکنند و او را کنار گذارند.(3) حدوداً سه ماه بعد از 15 خرداد روحیه سران جبهه ملی در زندان بسیار ضعیف شده بود و این روحیه بیشتر تحتتأثیر کدورتها و اختلافها عمیقتر و سستتر هم شده بود.(4)
رهبران جبهه ملی، دو سه روز پس از قیام 15 خرداد، در زندان از حادثه آگاه شدند. فاجعه مهمتر از آن بود که نسبت به آن بیتفاوت بمانند. مهدی بازرگان از نهضت آزادی پیشنهاد کرد، شورایعالی جبهه ملی اعلامیهای صادر کند و اعمال رژیم را در کشتار مردم محکوم نماید. قرار شد مطلبی در این زمینه نوشته شود و پس از امضای اعضای شورایعالی به نام جبهه ملی چاپ و منتشر گردد.
بحث درباره تهیه و تصویب اعلامیه مبنی بر محکوم نمودن رژیم کودتا در کشتار مردم در قیام 15 خرداد، به اختلاف نظر شدید و مشاجره کشید و سرانجام مقدمات انحلال و فروپاشی جبهه ملی دوم را فراهم ساخت. از مجموع 35 تن اعضای شورای مرکزی جبهه ملی دوم 12 تن در زندان و 4 تن در خارج با صدور اعلامیه، موافقت کردند. 7 تن نیز مخالف بودند. بقیه اظهارنظر قطعی نکردند. موضعگیری رهبران جبهه ملی دوم در مورد اعلامیه تقبیح کشتار 15 خرداد، مقدمه فروپاشی جبهه گردید، دو دسته در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند، و نهضت آزادی در مقابل هر دو دسته قرار داشت.(5)
در 18 شهریور 1342 محبوسین جبهه ملی از زندان آزاد شدند اما جبهه این بار دچار انشعابات داخلی حادتری شده بود. برخی، بویژه نهضت آزادی و جامعه سوسیالیست، میخواستند جنگی عقیدتی با رژیم به راه اندازند و مسائل نظری را در درون جبهه ملی مطرح کنند ولی دیگران، بویژه در حزب ایران ترجیح میدادند مسائل عقیدتی را کنار گذارند و به خاطر مسائلی چون تحتنظر بودن مداوم مصدق در خانه خویش، فقدان آزادی مطبوعات، پیشبینی فروش کارخانجات دولتی به بازرگانان ثروتمند، به رژیم حمله کنند. سرانجام رهبران حزب ایران که نگران مهار عناصر رادیکال درون جنبش بودند، کوشیدند جبهه ملی را از ائتلاف سست سازمانهای مستقل، به حزب یکپارچه و منسجمی با یک مرکز، یک ارگان رسمی، یک استراتژی سیاسی تبدیل کنند. ولی نهضت آزادی حزب ملی (ملت ایران) و جامعه سوسیالیستها در برابر این کوششها ایستادند و تأکید ورزیدند که جبهه ملی باید همچنان ائتلاف وسیع سازمانهای خودگردان باقی بماند.(6)
جبهه ملی به علت اختلافات در دستگاه رهبری بسیار ضعیف شده بود، به طوری که توانایی تجدید سازمان و فعالیت نداشت. مکاتبات بین رهبران جبهه با دکتر مصدق که در احمدآباد تحتنظر بود، بر سر ساختار تشکیلاتی جبهه به انتقاد از روش جبهه کشید. کشمکش درون سازمانی تا اردیبهشت 1343 که شورایعالی جبهه ملی در پاسخ به نامه دکتر مصدق انحلال خود را اعلام کرد، ادامه یافت. در نامهای که رهبران جبهه ملی به تاریخ دوم اردیبهشت 1343 به دکتر مصدق نوشتند، خود به عوامل ضعف داخلی جبهه ملی اذعان داشتند که نسبت به نقایص و عیوب سازمانی خود مطلعند و معتقد به دارا بودن یک تشکیلات کامل و صحیح نیستند. زیرا که این سازمان فاقد عناصر ورزیده برای اداره دقیق تشکیلاتی بوده و در کنار پیریزی تشکیلات در صحنه سیاست به شدیدترین مبارزات مشغول بود و هجوم دستگاه حاکمه باعث متلاشی شدن آن میشد و از هنگام تجدید فعالیت، جبهه ملی همواره با توطئه و تحریک در داخل سازمانهای جبهه ملی روبه رو بودهاند.(7) این عوامل باعث ضعف و در نهایت اضمحلال جبهه شد.
جبهه ملی دوم و نهضت 15 خرداد
در نهضت 15 خرداد 1342 و قیام مردم در برابر رژیم شاه و کشتار مردم بیدفاع، عوامل بسیاری مؤثر بودند که بارزترین آنها رهبری امام خمینی(ره) بود. رژیم نمیخواست بپذیرد 15 خرداد قیامی مردمی بوده، که از احساسات مذهبی آنها نشأت گرفته است. و حوادث و تظاهراتی که منجر به واقعه 15 خرداد شد را یک شورش طبق نقشه و برنامه دانست که درصدد بر هم زدن نظم و امنیت کشور بودند و قبل از فرا رسیدن موعد اجرای نقشههایشان، طرحهایشان بر هم زده شده بود. در گزارش ویژه ساواک در مورد بررسی حوادث اخیر (15 خرداد) در تاریخ 20/3/1342 آمده است: «به هر حال اگر چه هنوز زود است که بتوان اظهار نظر صریح و قطعی در مورد ماهیت این اغتشاش بعمل آورد ولی از قرائن امر چنین استنباط میشود که حوادث هفته گذشته را با تردید میتوان یک شورش طبق نقشه و برنامه دانست و به فرض آنکه عناصر مخالف درصدد تهیه و تدارک نقشههای خائنانهای جهت برهم زدن نظم و امنیت کشور بودهاند این وقایع قبل از فرا رسیدن موعد اجرای نقشههای آنان حادث و در حقیقت طرحهای آنان را بر هم زده است.»(8)
اما در خاطرات فردوست آمده است که نهضت 15 خرداد یک حرکت مردمی و فاقد برنامهریزی قبلی بوده است: «تظاهرات وسیع 15 خرداد؛ حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشت و هیچ گزارشی به دفتر نفرستاد، طبعاً اگر حرکت فوق با آن وسعت یک حرکت برنامهریزی شده و سازمان یافته بود، باید اطلاعی به دفتر میرسید و برای مقابله تدارکاتی انجام میشد. ولی از آنجا که این حرکت، یک حرکت مردمی و طبعاً فاقد برنامهریزی قبلی بود، ساواک بهکلی غافلگیر شد و محمدرضا شدیداً به وحشت افتاد.»(9)
در آستانه تصویب طرح «انقلاب سفید» بسیاری از مخالفین تحت فشار بودند. به کارگیری زور، آن هم توسط منحطترین اقشار اجتماعی تحت عنوان اصلاحات انجام میشد. در این احوال اراذل و اوباش به آزار و اذیت و توهین به مخالفین رفراندوم پرداختند، عدهای از آنها در قم به مردم حملهور شدند، تعدادی کتک خوردند و تعدادی دیگر روانه زندان شدند. به مدرسه فیضیه حمله شد و دکانها غارت گردید و در و پنجره مغازهها شکسته شد. روز بعد از این ماجراها شاه به قم مسافرت کرد، نیروهای سنتی را به باد حمله گرفت و در نوک این حمله، البته روحانیون قرار داشتند. شاه به شدیدترین و بیسابقهترین وجهی سخنانی را بر زبان آورد که تبعاتی بسیار منفی برای او در پی داشت. در سیزدهم خرداد آن سال امام خمینی(ره) نطق بسیار مهمی در پاسخ به اظهارات شاه (در ششم خرداد 1342 در کرمان درباره اصلاحاتش) بیان کردند. شاه که گمان میبرد با به کار بردن واژههای تحقیرآمیز میتواند مسیر دشوار مورد نظر آمریکا را پشت سرگذارد، یکباره غافلگیر شد. بعد از این سخنرانی بود که موج حملات علیه ایشان شدت گرفت، اوباش در خیابانهای تهران و سایر نقاط کشور به راه افتادند و مردم را مورد ضرب و جرح قرار دادند، متعاقب این وضعیت در تهران و سایر شهرستانها حالت فوقالعاده روی داد. مردم به خیابانها ریختند و علیه وضعیت موجود به اعتراض برخاستند.(10)
پس از قیام 15 خرداد شاه در نطقی گفته بود مردم با گرفتن 25 ریال دست به تظاهرات زدهاند و معنای تلویحی اتهام شاه آن بود که فقر و فاقه و بدبختی در ایران به حدّی است که مردم با گرفتن 25 ریال حاضرند جلوی گلوله بروند.(11)
البته در تظاهرات 15 خرداد اختلاف میان جناح ملی و مذهبی بارز بود و جمعی از بازاریان شرکتکننده شعارهایشان در حمایت از امام بود و به کسانی که شعارشان مصدق بود اعتراض کردند «ما شعارهایمان خمینی است و با دکتر مصدق کاری نداریم» اما دانشجویان سعی میکردند کنترل را از دست بازاریان و مردم خارج کنند و پیوسته شعارهای مصدقی میدادند.(12)
قبل از واقعه 15 خرداد ساواک هشدار داده بود که بهواسطه محبوبیتی که امام خمینی(ره) در اثر مخالفتهایش با لوایح ششگانه در میان مردم کسب کرده بود، اشخاصی که بهعللی از اوضاع کشور ناراضی باشند به جانب مخالفین گرویده میشوند و با تبلیغات روز افزونی که از جانب روحانیون نهضت آزادی ایران، جبهه ملی و سایر مخالفین به نفع امام خمینی(ره)(ره) میشود ممکن است عواقب وخیمی بهوجود بیاید.(13)
مردم و مخصوصاً طبقه جوان چنان تعصب شدیدی نسبت به آیتالله خمینی پیدا کرده بودند که عمال جبهه ملی برای جلب نظر این طبقه خود را حامی و طرفدار شدید امام خمینی(ره) قلمداد میکردند و رژیم به این نتیجه رسیده بود که هر چقدر با این افکار جوانان مخالفت شود احساسات آنها را بیشتر تحریک خواهد نمود و آنها را نسبت به معتقدات خود مؤمنتر مینماید.(14)
حزب ملت ایران، از احزاب جبهه ملی، همانند دیگر احزاب جبهه نبود که بخواهد وارد جو مذهبی اعتراضات بر علیه رژیم شود، احتمالاً میخواسته بر اساس اهداف و مشی مستقل حرکت کند و به اهدافش دست پیدا کند، زیرا که آنها خواهان براندازی رژیم نبودند. در یکی از اسناد آمده است که حزب ملت ایران، افراد حزبی خود را از شرکت در تظاهراتی که در روزهای 12و13 خرداد در مسجد یا سینهزنیها بر علیه رژیم انجام میگرفت، منع کرد و حق مداخله نداد، اما شرکت در عزاداری بهطور عادی برای افراد حزب مانعی نداشت.(15)
روش جبهه ملی در تظاهرات 15 خرداد این گونه بود که بهطور دستهجمعی و گروهی در تظاهرات ظاهر نمیشدند بلکه به صورت انفرادی در داخل جمعیت بودند و شعارهای آنها را با جریانهای خویش منطبق میساختند و رهبری جمعیت را بر اساس اهدافشان بر عهده میگرفتند.(16) و از طرف کمیته دانشگاه وابسته به جبهه ملی به افراد دانشجو دستور داده شده بود که حتیالامکان در بین متظاهرین نفوذ نموده و رهبری آنها را بهعهده بگیرند.(17)
پس از وقایع روز 15/3/42 افرادی از جبهه ملی از قبیل مجید گودرزیپور، علی بهبهانی، نیکگو، هاشمی، مصطفی رضایی اظهار داشتند در جریانات روز 15/3/42 تهران، اصولاً جبهه ملی و افراد آن شرکت نداشتند و مدعی بودند اگر در آن شرکت داشتند از طرف دولت غیرقانونی اعلام و سران افراد آنرا طبق ماده 5 حکومت نظامی توقیف مینمودند.
جبهه ملی عدم مداخله خود را در حوادث 15 خرداد اعلام و اظهار داشتند و بیان کردند این برنامههای اصلاحی (انقلاب سفید) هدف جبهه ملی بوده و میباشد و هرگاه خود جبهه ملی هم زمامدار میشد و حکومت را بهدست میگرفت میخواست این برنامهها را انجام دهد.(18)
به گزارش ساواک «طبق اطلاع واصله چند نفر از اعضاء جبهه ملی اظهار داشتهاند که در جریان 15 خرداد، جبهه ملی هیچگونه دخالتی نداشته و اگر چنانچه افرادی از این تشکیلات دستگیر شده باشند مربوط به رهبری جبهه ملی نمیباشد و افراد متعصبی در بین اعضای جبهه ملی هم هستند که به اراده خودشان در تظاهرات اخیر شرکت کردهاند.»(19)
در نامههایی که از دکتر مصدق باقی مانده است(20) در مورد نهضت امام خمینی(ره) و رهبری قیام توسط ایشان مطلبی وجود ندارد و درباره کشتار مردم در 15 خرداد نیز عکسالعملی از وی و درج مطلبی در این رابطه وجود نداشت.
نتیجه
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 جبهه ملی از فعالیت باز ماند. در اواخر سال 1338، احزاب و شخصیتهای ملی و مذهبی پس از تحلیل شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و نیز اوضاع بینالمللی به این نتیجه رسیدند که آمریکا و متحدین غربی او درصدد هستند تغییراتی در استراتژی سیاسی خود نسبت به کشورهای جهان سوم برای دفاع در مقابل کمونیسم و جلوگیری از خطر انقلاب به وجود آورند و برنامه رفورم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به اجرا گذارند. با توجه به این شرایط در تیرماه 1339 جبهه ملی دوم تشکیل یافت. اما از همان آغاز فعالیتش اختلافهایی باعث عدم انسجام این جبهه شد. نخستین موضوع اختلاف این بود که آیا احزاب در این جبهه منحل شوند و یا جبهه ملی دوم نیز مانند سابق متشکل از احزاب مختلف با عقاید گوناگون باشند؟ موضوع دوم استراتژی جبهه در مقابل رژیم شاه بود که آیا عدم مشروعیت شاه را به عنوان ساقط کننده دولت ملی بپذیرند و یا کلیت رژیم را قبول داشته به عنوان اپوزیسیون عمل نمایند؟
جبهه ملی دوم در این سالهایی که منتهی به قیام 15 خرداد 1342 بود سعی در سازماندهی اعتراضاتی بر علیه رژیم داشت که به دلیل عدم قاطعیت در کادر رهبری و اختلافهای ایدئولوژیکی و تاکتیکی نتوانسته بود حرکت خود را منسجم کند؛ حتی در برابر لوایح ششگانه شاه مردد به تأیید یا رد آن بودند و در این جو قیام 15 خرداد رخ میدهد و با توجه به اینکه کادر رهبری در زندان بودند میتوان به این نتیجه دست یافت که جبهه ملی نقش برجستهای در 15 خرداد ایفا نکرد و حضور برخی افراد وابسته به جبهه هم در تظاهراتهای منجر به 15 خرداد و در روز واقعه به صورت انفرادی و برای شکل دادن به تظاهرات در مسیر اهداف جبهه بوده است. اما از آنجا که قیام ریشه مذهبی داشت و به رهبری امام خمینی(ره) بود، هیچ گاه جبهه ملی نتوانست آن را منسوب به خود بداند. در داخل جبهه نیز تعارضات شدیدی وجود داشته و حتی اختلافها از همان ابتدای تشکیل جبهه در آییننامه و اساسنامه جبهه وجود داشت و از آنجا که رهبری قاطع همچون دکتر مصدق نداشت که بتواند احزاب را بر اساس آن منسجم نماید، نتوانستند از انحلال آن جلوگیری نمایند. و به مقاصدشان دست نیافته و این مدت را به رفع اختلافات و تضادها گذراندند.*
پینوشتها:
1- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ج 3، ص 120، تاریخ 18/3/42.
2- حزب ایران به روایت اسناد ساواک، 1384، سند شماره 40.
3- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 2، ص 153، تاریخ 4 /2/42.
4- همان، 1380، ج 4، ص 86، تاریخ 4/6/42.
5- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، جلد اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ سوم، 1371، صص 244-243.
6- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامی)، مترجمان: کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانهچی، تهران، نشر مرکز، 1381، ص 423.
7- نجاتی، 1371، صص 263-262.
8- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 3 ، ص 175.
9- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، اطلاعات، چاپ نوزدهم، 1385، ص 511.
10- آبادیان، حسین، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، صص 262-264.
11- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 3، ص 173.
12- حزب ایران به روایت اسناد ساواک، 1384، سند شماره 39.
13- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 2، ص 283، تاریخ 4/3/42.
14- همان، ج 2، ص 449، تاریخ 16/3/42.
15- همان، ج 2، ص 355، تاریخ 12/3/42.
16- همان، ج 3، ص 219، تاریخ 21/3/42.
17- همان، ج 3، ص 32، تاریخ 16/3/42.
18- همان، ج 3 ، ص 119، تاریخ 18/3/42.
19- همان، ج 3، ص 267، تاریخ 26/3/42.
20- ترکمان، محمد، نامههای دکتر مصدق، 2 ج، نشر هزاران، چاپ دوم، 1375.
* فصلنامه مطالعات تاریخی(موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)، شماره 44، بهار 1393، صص92-99
تعداد بازدید: 4256