23 دي 1398
زندان موقت شهربانی جای خیلی کوچکی بود. اتاق آن شاید بیست متر بود. مساحت اتاق و حیاط هم کمی از اتاق بیشتر بود. آنجا آفتاب نمیگرفت، دیوارها خیلی بلند و بسیار تنگ بود به طوری که آقای فلسفی گاهی از حکومت و رژیم انتقاد شدید میکرد که این چه وضعی است مگر چهل و نه نفر را در یک جای کوچک و تنگ جا میدهند، البته زمستان نبود و تقریباً ماه پنجم سال بود و عدهای داخل اتاق و عدهای در حیاط میخوابیدند، یعنی تمام فضای اتاق و حیاط را افراد میگرفتند و فقط به اندازه نیم متر عرض و نیم متر طول فضایی بود که انسان میتوانست پاهایش را دراز کند و در دو طرف هم که افراد استراحت میکردند. عرض حیاط و اتاق به حدی بود که اگر قدشان بلند بود، پاهایشان به یکدیگر میخورد، یعنی فضا آنقدر کم بود که از لحاظ جا و مکان در مشقت بودیم.
در این زندان من بهرههای معنوی بیشتری از لحاظ علمی و سیاسی، اجتماعی و خصوصاً بحثهای دینی از بزرگان بردم. هر روز، علاوه بر این که کنار هم مینشستیم، گاهی با یک جمع هفت، هشت نفری، وارد یک بحث علمی ـ اخلاقی میشدیم، گذشته از اینها رسماً هر روز قبل از ظهر یک موضوعی مورد بحث قرار میگرفت و آنهایی که اهل فن بودند، بزرگان و دانشمندان درباره آن موضوع صحبت میکردند....
در زندان به خاطر این که در جلسات آقایان، مینشستم و بهرهمند میشدم تشویق میکردند و اگر یک نکته، نظری یا سؤالی داشتم مطرح و مباحث را پیگیری میکردم. آقای فلسفی، شهید مطهری، آقای مکارم و بقیه آقایان لطف و محبت خاصی به من داشتند و احترام خاصی بیش از آنچه که من بودم ـ به ویژه آقای فلسفی ـ درباره من قائل بودند و در این مدت من استفاده بسیاری از محضر آقایان بردم.
از جمله حالاتی که در ارتباط با شهید مطهری به خاطرم میآید این است که ما در غیر مواقعی که به صورت جدی نماز جماعت یا سخنرانی و بحث داشتیم، آقایان دیگر، ممکن بود بنشینند و بحثهای خودمانی داشته باشند که خیلی مفید هم نباشد، اما ایشان همیشه یا در حالت تفکر و اندیشه بود یا در حالت بحث و عبادت و بحثهای مفید و ارزشمند. حالا چه سیاسی، چه اجتماعی و چه دینی که همگی سودمند بود و من هیچوقت ایشان را در حالتی ندیدم که وقتش ضایع شود. این وضعیت از خصوصیات ایشان بود. از خصوصیات دیگر ایشان تهجد و نماز شب بود که من بیتوفیق بودم، اما ایشان و امثال ایشان کسانی بودند که بخشی از شب را به شبزندهداری و تهجد و عبادت میگذراندند و این یک فضای بسیار خوب و معنوی به زندان داده بود.
خصوصیات این زندانها در قم با جمع پانزده نفری و زندان موقت شهربانی که چهل و نه نفر بودیم، در زندانهای بعدی وجود نداشت. افرادی بودند همه مبارز، متدین، مذهبی و دارای فضل، دانش و کمالات و من هیچگونه نگرانی و ناراحتی نداشتم. زندان مثل یک کلاس درس و مدرسه برای من بود اما در زندانهای بعدی علاوه بر شرایط زندان و شکنجههای رژیم سلطنتی شکنجههای روحی نیز وجود داشت که از ناحیه زندانیهایی بود که مذهبی نبودند و کمونیست و مرتد بودند یا از ناحیه افراد به ظاهر مذهبی که تفکرات و اندیشههای مادیگرایی و مارکسیستی در آنها غالب بود و مبانی آنها مبانی مارکسیستی بود، به من وارد میشد و وضعیت آنها بیشتر من را اذیت میکردند تا کمونیستها و غیرمذهبیها. در سال 1342 مدتی را که من در زندان بودم توانستم بهرههای زیادی از جنبههای مختلف ببرم. یکی از استفادهها این بود که با بزرگانی که بودند در رابطه با مسئله مرجعیت امام گفتگو کردم، چون تا قبل از این من مقلد مرحوم آیتالله العظمی حکیم بودم. در زندان کسانی که جزو شاگردان امام رحمتالله علیه بودند آدمهایی اهل فضل و دانش و ملا بودند. در اینجا بود که من به خاطر جنبههایی شیفته امام[خمینی] شدم، و از موقعیت علمی و مراتب فقاهتی و اجتهادی ایشان آگاه شدم و خودم عدول کردم. یعنی به نظرم رسید به این که امام اعلم است، زیرا در تقلید اگر انسان از یک حیّ تقلید بکند تا وقتی که علم پیدا نکند به اعلمیت حیّ دیگر، نمیتواند عدول کند، ولی واقعاً اطمینان برایم حاصل شد که امام اعلم است و عدول به امام کردم. یکی از مباحثی که استفاده کردم بحث تکلیف شرعی خودم بود که من در باب تقلید باید از چه کسی تقلید کنم و استفادههای دیگر من از لحاظ بینشهای سیاسی، اجتماعی و شناخت کشورم، شناخت حکومت و دولت و دیدگاههایی که امام داشتند، کردم. این مسائل در زندان برای من باز و روشن شد، در واقع پایههای تفکراتم در همان زندانهای سال 42، پیریزی شد... سال 1342 در زندان، شدیدترین برخورد را ساواکیها داشتند، معمولاً افرادی را که بازداشت میکردند، در پاسگاه یا کلانتری، به افراد اهانت لفظی میکردند و مسخره کرده و متلک میپراندند اما شکنجه جسمی در کلانتریها دیده نمیشد؛ لااقل در ارتباط با روحانیونی که بازداشت میشدند. اما ساواک شکنجههای جسمی و روحی میکرد. آنجا تهدید و ارعاب بود، از شکنجههای روحی و اعصاب خردکنی و شکنجههای جسمی در عشرتآباد، من چیزی ندیدم. وقتی که به زندان موقت شهربانی وارد شدیم، آزار و شکنجه نبود اما اذیت آنها از این باب بود که محل سکونت و غذا بد بود، زیرا خیلی از این آقایان که در زندان بودند، پیر بودند؛ بعضیها بیماری و ناراحتی معده داشتند و غذاها از جنبههای کمی و کیفی اشکال داشت و موجب شد که افراد، خیلی بیشتر در اذیت و آزار بمانند و امکانات بهداشتی و حمام هم به آن صورت نداشتند. یعنی اگر افراد میخواستند در هفته یک یا دو بار حمام بروند، باید ما را از زندان موقت به حمامی که عمومی بود ببرند. ساعاتی که ما میخواستیم حمام برویم آنجا را قرق میکردند. وضعیت و شرایط زندان بسیار بد بود، اما من ندیدم نیروهای شهربانی بخواهند افراد بازداشتی و زندانی را شکنجه و بازجویی کنند.
منبع: خاطرات حجتالاسلام موحدی ساوجی. تدوین: عباس پناهی. 1381. چ دوم. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. صص 79 ـ 78.
تعداد بازدید: 1446