خاطرات

چگونگی گرفتن امضا از پدرم


03 آبان 1400


منبع تصویر: محضرچی

مرحوم پدرم در اواخر عمر خود یکی از چشمهایش خونریزی نموده بود؛ لذا با چشم دیگر مطالعه می‌کرد کوچکترین برادر من که تا اواخر عمر پدرم در خانه او زندگی می‌کرد، چندی قبل از آن به من گفته بود یک روز صبح آمدم پیش پدرم و سلام کردم. به من گفت: «احمد! در عمرم مثل امروز غصه‌دار نشده بودم. برای این که عینک زدم، اما نتوانستم کتاب بخوانم.»

از آن موقع دیگر دید ایشان تمام شد. مدتی هم بدین ‌نحو درس می‌دادند که طلاب کتاب می‌خواندند و ایشان درس می‌دادند.

وقتی نهضت علماء بر سر تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی شروع شد، زمانی بود که هر دو چشم پدرم خونریزی کرده و ایشان بینایی خود را از دست داده بود. با این وصف مأمورین اواخر شب به خانه پدرم رفته بودند تا از وی دستخط و امضاء بگیرند که مجلس فردا برای دعا در مسجد سیدعزیزالله، لغو شود.

یادم هست که مأمورین اواخر شب ابتدا رفتند از آقایان بهبهانی و خوانساری و آملی امضاء گرفتند. موقعی که به منزل پدرم آمدند، تقریباً ساعت یک بعد از نصف شب بود. پدرم خواب بود. آنها در زدند و آمدند و داخل شدند. پدرم را بلند کردند و گفتند آقا با این که شما نمی‌بینید در اینجا امضایی بکنید، ایشان هم به هوای دست خودش امضایی کرد و «الاحقری» نوشت و یک چیز دیگر، که شاید نسخه آن در اسناد ساواک موجود باشد.

خلاصه می‌خواستند هر چه زودتر از آن چهار نفر امضاء بگیرند تا فردای آن روز مجلس مسجد سیدعزیزالله منعقد نشود.

صبح برگزاری مجلس دعا [8 آذر 1341] مردم طبق قرار قبلی دسته دسته به مسجد سیدعزیزالله آمدند و تمام زوایای مسجد و بازارهای اطراف مملو از جمعیت شد. چندین‌بار متصدیان مسجد از طریق بلندگو اعلام کردند که دولت تصویبنامه را لغو نموده و خبر آن را به اطلاع آقایان علماء رسانده است و بر همین اساس آقایان اطلاعیه داده‌اند که مجلس امروز برگزار نمی‌گردد. اما مردم با توجه به سوءظنی که به دولت داشتند، صحت اعلامیه آقایان را باور نکردند و حاضر به ترک مسجد و بازار نبودند. لذا از مسجد تلفن کردند که تنها راه تفرق مردم این است که من به مسجد بیایم و به منبر بروم و صحت این قضیه را به اطلاع مردم برسانم. ناچار به مسجد سیدعزیزالله آمدم. ورود من به مسجد هیجان زیادی ایجاد کرد و شعارهای پی در پی صلوات قطع نمی‌شد، من به منبر رفتم. در آغاز سخن، از مردم تشکر کردم و به جمعیت حاضر گفتم: «درود به شما، درود به احساسات شما، درود به عواطف شما و درود به ثبات و استقامت شما. همین استقامت موجب شد که دیشب دولت به آقایان مراجع قم و تهران خبر لغو تصویبنامه را اطلاع دهد». سپس با ذکر یک سلسله مطالب، در پایان صحبت‌هایم از مردم خواستم که مسجد را ترک نمایند.

اما به دنبال تلگراف دولت به آقایان مراجع قم و تهران دایر بر لغو تصویبنامه، امام خمینی و سایر آقایان علماء قم پس از مشاوره با یکدیگر، اعلام نمودند که خبر لغو تصویبنامه باید از طریق جراید و رادیو به اطلاع مردم برسد.

فردای روز مجلس دعا در مسجد ارک طی سخنان شدیداللحنی گفتم که تا فردا شب به دولت فرصت می‌دهیم که از طریق جراید و رادیو لغو تصویبنامه را اعلام نماید در غیر این‌صورت دولت مسئول عواقب بعدی خواهد بود. و در پایان سخنرانی متن نامه‌هایی را که امام و سایر آقایان مراجع در ارتباط با لزوم اعلام در جراید مرقوم داشته بودند در بالای منبر قرائت نمودم. بالاخره فردای آن روز جراید خبر لغو تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را توسط دولت منتشر نمودند.

 

منبع: خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، مصاحبه‌ها: سیدحمید روحانی (زیارتی)، چ 1، 1376، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 241 – 242.

 



 
تعداد بازدید: 1184



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.