خاطرات

ملاقات با برادر در زندان پادگان عشرت‌آباد


22 آذر 1400


من به وسیله ارتباطی که با برادرزاده نصیری، رئیس شهربانی وقت، داشتم، درخواست ملاقات کردم. نصیری هم موافقت کرد و به اتفاق یکی از دوستان، برای ملاقات امام به عشرت‌آباد رفتیم. وقتی به در پادگان رسیدیم، گفتند ماشین حق ندارد داخل محوطه باغ پادگان بیاید. از ماشین پیاده شدیم و به داخل باغ رفتیم. اول باغ، دست چپ، ساختمانی بود که مأمورین شهربانی در آنجا سکونت داشتند. وقتی وارد شدیم فقط دو صندلی در آنجا بود، که روی یکی از آنها رئیس پادگان نشسته بود و من هم روی صندلی دیگر نشستم. به او گفتم می‌خواهم با آقا ملاقات کنم. گفت پسر آقای محلاتی آمده است که با پدرش ملاقات کند، هر وقت برگشت نوبت شما می‌شود.

نوبت ما که شد با همان رئیس پادگان برای ملاقات امام رفتیم. به من گفت شما فقط احوالپرسی کنید و در امور سیاسی با آقا صحبت نکنید. گفتم بسیار خوب، من خودم می‌دانم.

وارد محوطه‌ای شدیم که از باغ جدا شده بود، ولی دیوار نداشت. رفتند که به امام اطلاع بدهند، هنگامی که برگشتند، گفتند آقا مشغول نماز است. رئیس پادگان گفت ما می‌رویم در یکی از همین اتاق‌ها منتظر می‌شویم تا آقا از نماز خارج شوند. طولی نکشید که آمدند و گفتند آقا از نماز فارغ شده‌اند. سپس ما به اتاق امام رفتیم. در اتاق تختی بود و امام روی آن نشسته بودند. چند صندلی هم داخل اتاق بود. امام از تخت پایین آمدند و روی صندلی نزدیک من نشستند. رئیس پادگان نیز نشست ولی دو مأمور سرپا ایستادند.

من با امام صحبت کردم و تمام مطالب را به ایشان گفتم. اظهار داشتم آقای شریعتمداری تقاضای ملاقات دارند موافقید یا خیر؟ گفتند مانعی ندارد. گفتم آقای نجفی مرعشی هم سلام رساندند. گفتند مگر ایشان به تهران آمده‌اند؟ گفتم آری، تازه آمده‌اند و منزل آیت‌الله خوانساری وارد شده‌اند. ایشان پرسیدند چرا آمده‌اند؟ پاسخ دادم کار داشتند! آنگاه گفتم آقای یاوری و آقای بحرالعلوم هم از رشت آمده بود. آیت‌الله آملی (که در تهران بودند) سلام رساندند، آقای میلانی هم آمده بودند و سلام رساندند و یک یک اسامی علما را گفتم که ایشان متوجه بشوند همه در تهران جمع شده‌اند. آنگاه پرسیدم اجازه می‌دهید شهریه طلاب قم را منظم بپردازیم؟ گفتند بله. گفتم آقای آملی ظاهراً تقاضا داشتند اجازه بدهید بازارهای تهران و شهرستان‌ها که تعطیل است باز شود. امام پرسیدند مگر تعطیل است؟ گفتم آری تعطیل است. گفتند باز کنند، مانعی ندارد. گفتم حوزه‌های درس هم تعطیل است، اجازه می‌دهید درس شروع شود؟ گفتند آری. غرض من از این سؤال و جواب‌ها این بود که ایشان را به مهمترین اوضاع کشور و پیامدهای دستگیری معظم‌له آگاه سازم. ایشان هم کاملاً از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظی کردیم و به منزل برگشتیم تا در جلسات شرکت کنیم.

منبع: خاطرات آیت‌الله پسندیده برادر امام خمینی(ره)، خاندان امام خمینی، گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران، به کوشش محمدجواد مرادی‌نیا، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، شرکت انتشارات سوره مهر، 1381، ص 139- 137.



 
تعداد بازدید: 1872



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.