خاطرات

کارت تبریک برای امام خمینی


15 فروردين 1402


نوروز سال 43 بود که کارت تبریکی را برای حضرت امام تهیه کردیم. من [حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان] در آن زمان خوشنویسی و کمی هم نقاشی می‌دانستم. عکس حضرت امام را در قالب طرح و به‌صورت کارت تبریک در آوردیم و جمله‌ای را هم در کارت تبریک نوشتیم. خلاصه‌اش این بود که عید نوروز را به امام و مردم مسلمان تبریک می‌گوییم. زیرش هم اسم و امضای خطاط را نوشتیم. سمت دیگر کارت تبریک، قرآنی به صورت خورشید وجود داشت که اشعه خود را بر چهره حضرت امام می‌تاباند. در اشعه خورشید که به سمت حضرت امام تابیده می‌شد کلمات شجاعت، شهامت، و فقاهت را نوشتیم. در یکی از قسمت‌ها ـ چون امام در آن زمان در زندان بودند ـ آیه‌ای را نوشتیم، و آن جمله‌ای بود که حضرت یوسف در برابر توطئه‌ای که ایشان را به زندان انداخت، بیان می‌کرد. منظورمان از نوشتن این آ‌یه، شرایطی بود که حضرت امام در آن شرایط زندان را پذیرفتند، اما در برابر آنچه که دستگاه جبار از ایشان طلب می‌کرد، تسلیم نشدند. شعری را هم من روی کارت تبریک نوشتم و آن این بود:

«بُوَد آن روز بر ما عید مطلق             که در جنبش درآید پرچم حق»

نمی‌دانم این شعر مال چه کسی بود، ‌ولی در آن خفقان سال 43، حق مطلب را بسیار خوب ادا می‌کرد.

به هر حل این کارت تبریک را تهیه کردیم و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. در آن موقع به حساب من، حدود یک میلیون نسخه از آن کارت تبریک تکثیر شد. فکرش را هم نمی‌توانستیم بکنیم که تا این حد بتوانیم آن را تکثیر کنیم. در مدت نسبتاً کوتاهی در سطح کشور توزیع شد. برای مدت‌های نسبتاً طولانی تمام عکاسی‌های قم شبانه‌روزی مشغول تکثیر آن کارت تبریک‌ها بودند. آن وقت‌ها هنوز صحبت از توزیع رایگان نبود، آنها کارت‌ها را می‌فروختند. ما هم در مدرسه خان ستادی تشکیل داده بودیم. دوستان می‌آمدند و چند هزار کارت تبریک می‌گرفتند و به شهرستان‌ها و استان‌ها می‌بردند. آنجا هم توزیع می‌شد و مردم هم می‌خریدند.

روزی یکی از بچه‌ طلبه‌ها تعدادی از این کارت تبریک‌ها را در صحن حضرت معصومه(س) به قیمت برگی پنج ریال می‌فروخت. در همان موقع مأموران سر می‌رسند. سرهنگی جلو می‌آید و روبه‌روی طلبه‌ای که مشغول فروختن کارت‌های تبریک بود، می‌ایستد. وقتی طلبه متوجه سرهنگ می‌شود، فوراً کارت‌ها را مخفی می‌کند. سرهنگ دست در جیبش می‌کند و به جای پنج ریال، پنجاه ریال به طلبه می‌دهد و یکی از کارت‌ها را می‌گیرد و می‌رود. این اتفاق به ما جرأتی مضاعف داد. چون متوجه شدیم که در نیروهای نظامی و شهربانی هم افراد طرفدار حضرت امام پیدا می‌شوند.

 

منبع: خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به کوشش علی باقری، تهران، حوزه هنری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1376، ص 139 - 141.



 
تعداد بازدید: 465



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.