علی سکندری
18 اسفند 1400
فاجعه اول: تهاجم و فاجعه
حکوت پهلوی از تحریم عید نوروز و مخالفتهای مراجع تقلید با سیاستهای ضد دینی و استقبال مردم از مواضع مراجع، به شدت عصبانی شده بود. این امر روشن بود که شاه برای سرکوب روحانیت و نشان دادن قدرت خویش، دست به تحریکهای نظامی خواهد برد. بر این اساس روز دوم فروردین، مطابق با جمعه 25 شوال، روز شهادت امام جعفرصادق(ع) مجالس عزاداری در مساجد، مدارس و بیتها، از سوی علما برپا میگردد. نیروهای مذهبی نیز بنا داشتند با تشکیل مجالس سوگواری به افشاگری علیه رژیم نامشروع بپردازند.
مأموران امنیتی شاه برای کنترل و سرکوب روحانیت و مردم، در حال آمادهباش کامل قرار میگیرند و بر اساس تلگراف رئیس ساواک، باید افرادی در مجالس عزاداری و سخنرانی حضور داشته باشند و با ذکر صلوات مانع اظهارهای نامناسب وعاظ گردند.[1]
ساواک گزارش دیگری نیز نزد شاه فرستاد. شاه دستور شدت عمل صادر کرد و در نتیجه رئیس ساواک تهران، مأمور گردید تا با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.[2]
با ورود نیروهای نظامی و انتظامی به شهر قم در روز شهادت امام جعفرصادق(ع) چهره شهر آشفته شد. حضور آنها از پدیدآمدن فاجعهای خبر میداد که سرانجامِ آن سرنگونی رژیم را به دنبال داشت.
در روز دوم فروردین، مجالس متعدد عزاداری و روضه خوانی در شهر قم برپا گردید و سخنرانان مذهبی به روشنگری پرداختند. یکی از این مجالس در منزل امام خمینی برپا بود. حدود 20 تا 25 اتوبوس از تهران که از دهقانان بودند، اما در اصل گارد جاوید شاه به حساب میآمدند به شکل ناشناس و با لباس مبدل و کفشهای سربازی با اتوبوس وارد قم شدند و به مجلس روضهخوانی امام خمینی آمدند؛ آنان سعی میکردند که با حرکتهای بیادبانهای مجلس را بهم ریخته و اغتشاش ایجاد کنند. این دستور را رئیس ساواک به آنها داده بود تا با صلوات، جلو روشنگریهای سخنرانان گرفته شود. امام با مشاهده این حرکتها به سرعت توسط حجتالاسلام شیخ صادق خلخالی به اطلاع حاضران رساند که چنانچه افرادی بخواهند اخلالگری کنند ایشان به حرم مطهر خواهند رفت و مسائلی را که لازم بدانند به اطلاع مردم خواهند رساند. همچنین افزودند: اینجا منزل من است، اگر کسی در این منزل اخلال کند، با واکنش شدید ما روبهرو خواهد شد. با تهدید امام توطئه مأموران ناکام ماند.[3] عصر همان روز، دوباره عدهای از نیروهای مذهبی به منزل امام رفتند و یکی از افراد حاضر در محضر ایشان شعری خواند، سپس به مجلسی رفتند که از سوی آیتالله گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شده بود. در اواسط سخنرانی یکی از طلاب در این مجلس ـ که با حضور آیتالله گلپایگانی و اقشار مختلف مردم برپا شده بود ـ مأموران رژیم وارد مدرسه شدند و ابتدا همان حرکتهای بیادبانه مجلس امام را آغاز کردند و سپس به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکتکننده در مجلس پرداختند. طلبهها نیز با پرتاب سنگ، آجر و چوب به مقابله با کماندوها برخاستند. اما نیروهای مسلح که از پیش، مدرسه را در محاصره خود داشتند به کمک کماندوها شتافتند و طلاب و بسیاری از مردم بیگناه را به سختی مضروب و مجروح کردند و از هیچگونه هتاکی به مقدسات اسلامی خودداری نکردند. کماندوها پس از پایان مأموریت به صف ایستاده و شعار «جاوید شاه» که شعار سربازان گارد بود، سردادند. این درگیری تا ساعت 7 بعدازظهر آن روز ادامه داشت و در پایان مأموران لباسها و کتابها و بسیاری از لوازم طلبهها را در وسط صحن مدرسه به آتش کشیدند و سپس محل را ترک کردند.[4]
آیتالله گلپایگانی در این خصوص گفتهاند:
«... سپس حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود، پیش آمد، و خود به چشم دیدم که مأموران جنایتکار بیجهت به طلاب، علما و مسلمانان بیدفاع که از نقاط مختلف آمده بودند، حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند... و حقیقتاً افکار را به وجود یک توطئه خطرناک برای اضمحلال اسلام و استقلال و موجودیت کشور و حکومت شیعه مشغول کردند.»[5]
حجت الاسلام علی حجتی کرمانی یکی از شاهدان عینی، وضعیت پس از پایان هجوم کماندوها به مدرسه فیضیه را اینگونه بیان میکند:
«مدرسه فیضیه حالت خاصی پیدا کرده بود. همه جای آن تخریب شده و درها و پنجرهها شکسته بود. در بعضی از نقاط مدرسه نیز قطرات خون دیده میشد. یک جا نوشته بودند: اینجا طلبهای را کشتهاند. در جای دیگر نوشته بودند: اینجا قرآنی را آتش زدند. جای دیگر نوشته بودند: اینجا عمامههای طلاب را آتش زده بودند. منظره دلخراشی بود و مردم دسته دسته میآمدند از مدرسه دیدن میکردند.»[6]
در پی این فاجعه غمانگیز، رژیم پهلوی برای انحراف افکار عمومی از دخالت گارد ویژه شاه در جریان مدرسه فیضیه چنین وانمود کرد که درگیری بین طلاب و دهقانان بوده است و بر همین اساس دستور داد تا وضعیت شهر آرام گردد و از بحرانی شدن اوضاع جلوگیری به عمل آید. چنانکه در تلگراف رئیس ساواک به سرهنگ ستاد، مهدی احترامی آمده است: «به علمای طراز اول اهانت نشود و رفت و آمد طلاب به خارج از قم و منزل مراجع تقلید و فعالیت آنها تحت مراقبت قرار گیرد.»[7] درباره آنچه سردمداران رژیم در مصاحبههای مطبوعاتی و رادیویی وانمود میکردند که بین روحانیون و کشاورزان درگیری رخ داده است، چند موضوع نهفته است: اول اینکه شاه خود را دیندار معرفی میکند و دوم اینکه روابط عاطفی ـ دینی روحانیت، کشاورزان و روستاییان را از بین ببرد. شاه با اجرای این سیاست در صدد بود تا اهداف خود را دنبال کند.
در خصوص تعداد شهدای حادثه فیضیه آمار دقیقی در دست نیست و هیچ منبعی به این موضوع به طور حتم اشاره نکرده است. شاید علتش این است که: فضای مدرسه و شهر قم در دست کماندوهای رژیم قرار داشت و کسی نمیتوانست آمار دقیقی ارائه کند. در اعلامیهای که یک ماه بعد آیتالله نجفی به همین مناسبت منتشر کردند، آمده است: «اگرچه آمار دقیقی از تلفات این واقعه جانگداز در دست نیست، لکن آنچه مسلم است عده زیادی از طلاب و محصلین علوم دینی مجروح و مفقودالاثر هستند که تعداد 95 نفر از مصدومین طبق آمار صحیح در دفتر جداگانه حقیر ضبط و تحت رسیدگی اینجانب میباشند و هنوز عدهای از آنها تحت معالجه هستند.»[8] سیدحمید روحانی بر این باور است که در این حادثه سه نفر به شهادت رسیدند که از بین آنها یک نفر روحانی به نام سیدیونس رودباری و دو تن دیگر از کسبه و پیشهوران شهر قم بودند.[9] سپهبد مبصر، پس از بیان خاطراتش از واقعه 15 خرداد اظهار میدارد: «میگویند دو یا سه نفر هم از طلبهها کشته شدند.»[10] روزنامه اطلاعات در گزارش خود آورده است: «تعداد یک طلبه و دو نفر عابر توسط عمال رژیم کشته شدهاند.»[11] با توجه به این گفتار، میتوان نتیجه گرفت که بر اثر این حادثه افرادی به شهادت رسیدهاند، ولی تعداد آنها معلوم نیست.
حوزه علمیه تبریز، کانون انقلابها
با نگاهی گذرا به نقش علمای آذربایجان در تاریخ معاصر ایران میتوان نتیجه گرفت حوزه علمیه با کارکردهای اجتماعی و سیاسیاش آغازگر نهضتی بود که بعدها نهضت مشروطیت نام گرفت. اما با انحراف مشروطیت از مسیر اصلی، موضع روحانیون دیگرگونه شد. آنها انزوای نسبی سیاسی را بر حضور کامل ترجیح دادند. در جریان به حکومت رسیدن رضاخان و توطئههای ضد اسلامی وی اعتراضهای سراسری و پراکنده خود را ابزار کردند. ولی به دلیل سرکوب شدید آنان از سوی رژیم پهلوی از هرگونه مراوده و رابطه با وی دوری جستند.
فرقه دمکرات آذربایجان با موضع ضد دینی و به دلیل حمایت دولت روسیه، روحانیون این فرقه را تأیید نکرد. وقتی فرقه دمکرات شکست خورد و محمدرضا پهلوی به آذربایجان رفت و در میان علمای آذربایجان گروهی (که بعدها رشد کردند) به دیدن شاه رفتند، گروهی دیگر از جمله: آیتالله شهیدی، آیتالله دوزدوزانی و آیتالله خسروشاهی، دیدار با وی را تحریم کردند که این جدایی تا سالهای بعد ادامه یافت. در جریان ملی شدن صنعت نفت و انتخابات مجلس هفدهم، علما حضور فعالی داشتند، که با کودتای 28 مراد و سقوط دکتر محمد مصدق، فعالیتهای سیاسی ممنوع گردید.[12] با این نگاه اجمالی به نقش علما و حوزه علمیه تبریز در جریان انقلاب اسلامی (که منحصر به مدرسه طالبیه میگردد) خواهیم پرداخت.
به دنبال مخالفتهای مراجع تقلید و امام خمینی با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم انقلاب سفید شاه، علما و مردم شهرهای سراسر کشور نیز آنان را همراهی کردند.[13] در همین راستا از سوی علما و وعاظ تبریز اعلامیههای مختلفی صادر گردید. به طوری که در یکی از اعلامیههای آنان آمده است:
«در تعقیب تلگرافهای عدیده حضرات مراجع و آیات عظام قم و نجف «دامت برکاتهم» درباره تصویبنامه اخیر دولت که برخلاف آیین مقدس اسلام و قانون اساسی شرط اسلام و مرد بودن انتخاب کننده و شونده را حذف نموده و قسم به قرآن مجید را به مبدل به کتاب آسمانی نمودهاند، بدین وسیله جامعه روحانیت آذربایجان تا حصول نتیجه قطعی و اعلام صریح الغای موارد سه گانه، پشتیبانی کامل خود را از مراجع بزرگ و پیشوایان دینی اظهار نموده و در دفاع از حریم مقدس اسلام و قرآن از انجام هرگونه وظیفه دینی خودداری نخواهند نمود.[14]» پیش از این نیز اعلامیههایی از سوی علمای تبریز به شاه مخابره گردید.[15] در ماجرای لوایح ششگانه، امام خمینی اعلامیهای صادر کردند و این اعلامیه توسط حجتالاسلام والمسلمین مرتضی بن فضل و حاج کریم غفراننیا، به تبریز فرستاده شد. تعدادی از این اعلامیهها نیز به آیتالله قاضی طباطبایی تحویل داده شد و در سطح شهر پخش گردید.[16] اعلامیه عزای عمومی امام همانند دیگر اعلامیهها به شهرهای مختلف کشور توزیع شد. روشنگریهای امام و دیگر مراجع تقلید سبب شد تا جنبوجوش در شهرهای دیگر ایجاد شود. رژیم پهلوی برای جلوگیری و گسترش این جنبوجوش دستور میدهد تا مأموران ویژه از هرگونه تشکیل جلسه و سخنرانی ممانعت کنند و اگر کسی سرپیچی کرد او را تعقیب نمایند.[17] به هر صورت پیوند میمونِ مبارزه علمای تبریز با مراجع قم از این راه در این زمان بسته میشد و متأسفانه همان ماجرای ننگین عمال رژیم شاه در شهر تبریز تکرار شد.
فاجعه دوم
هجوم به مدرسه طالبیه
مدرسه طالبیه یکی از مدارس قدیمی شهر تبریز به شمار میرود. این مدرسه در بازار تبریز در حیاط به نسبت وسیعی بنا شده است. در این مدرسه افزون بر مسجد جامع، دو مسجد دیگر نیز وجود دارد. در سه طرف مدرسه بنایی دو طبقهای موجود است متصل بر حجرههای متعددی که برای اقامت طلاب ساخته شده است. اولین بانی و تاریخ آن به درستی معلوم نیست. در کتاب تاریخ تبریز نگارش نادر میرزا، درباره این مدرسه، مطالبی نوشته شده است. «گویند: بانی آن میرزا ابوطالب وزیر آذربایجان بود.»
نام طالبیه به مناسبت بانی مجهول آن میرزا ابوطالب به این مدرسه داده شده است. میتوان گفت: بنای این مدرسه قبل از صفویه بوده است و سلاطین صفویه در تعمیر و اصلاح آن مدرسه کوشیدهاند.
***
روز دوم فروردین، تبریز نیز مانند سایر شهرهای ایران در ماتم ظلم رژیم، به سوگ مینشیند. چندین جلسه بزرگ در منازل علما و مساجد برقرار میگردد و مردم به عزاداری مشغول میشوند. اعلامیه عزای عمومی امام خمینی به دیوار مدرسه علمیه طالبیه نصب شده بود. مأموران ویژه رژیم، برای پاره کردن اعلامیه به مدرسه هجوم میآورند. طلاب حاضر در مدرسه اعتراض میکنند. مشاجره لفظی به درگیری کشیده میشود و طلبهای به نام سیداصغر حجازی (افسر کلانتری بازار) را کتک میزنند و با رسیدن این خبر مأموران کمکی وارد عمل میشوند و درگیری شدت پیدا میکند. مأموران با سلاح گرم، عدهای از طلبههای بی دفاع را سخت مجروح میکنند. افرادی که در مسجد جامع در کنار مدرسه طالبیه به عزاداری مشغول بودند، از ماجرا مطلع میشوند و به حمایت طلاب دست به تظاهرات میزنند. یکی از افراد شجاع حاضر در این ماجرا، سنگی را به سر پاسبانی پرتاب میکند که سنگ به هدف اصابت میکند و پاسبان در دم به قتل میرسد. درگیری شدت پیدا میکند. خبر به عزاداران مسجد میرزا یوسف آقا معروف به قزللی، مسجد سربازار، میرسد و آنان نیز به تظاهرکنندگان میپیوندند. هر لحظه دامنه تظاهرات وسعت میگیرد و مردم با سنگ و چوب و مأموران با سلاح گرم رودرروی یکدیگر میایستند و جنگ و گریز ادامه پیدا میکند تا سرانجام با سرکوب شدید مردم، نیروهای رژیم تظاهرات را به کنترل خود در میآورند.
نتیجه این درگیری دو شهید و مجروح بود و یک نفر نیز از نیروهای رژیم به قتل رسید.[18] اما حادثه مدرسه طالبیه از سوی مطبوعات به گونهای دیگر گزارش میشود. روزنامه اطلاعات که پس از تعطیلات نوروز منتشر شد در مورد فاجعه فیضیه و طالبیه نوشت: «در زد و خوردهای قم و تبریز سه نفر کشته و عدهای مجروح شدند.» این روزنامه علت درگیری تبریز را اعتراض روشنفکران به اعلامیههایی اعلام کرد که علیه بانوان به دیوار بعضی معابر نصب شده بود این امر نیز منجر به زد و خورد و درگیری بین طلاب و مخالفین شد؛ و اضافه کرد: پلیس برای متفرق کردن زد و خوردکنندگان، وارد درگیری شد که دو نفر از عابرین کشته شدند.[19] همچنین خبر تحریف از سوی دولت در شب حادثه اعلام میشود که: به علت نصب اعلامیههای تحریکآمیز از سوی عدهای از طلاب بر دیوار معابر و خیابان، جمع بیشماری از روشنفکران به منظور حمایت از آزادی زنان و اعطای حق رأی به آنان به تظاهرات پرداختند که منجر به زدوخورد بین آنها و عدهای از طلاب گردید، ولی با دخالت مأموران انتظامی از بروز حادثه ناگوار جلوگیری به عمل آمد. نخستوزیر نیز مشابه همین تحریف را بازگو میکند و در یک مصاحبه اعلام میکند که: بین روحانیون مخالف اصلاحات ارضی و دهقانان در قم زد و خوردی صورت گرفته و یک نفر کشته شده است.[20]
اما دولت میپنداشت با تحریف وقایع میتواند حقایق را پنهان نگه دارد، ولی غافل از این بود که فاجعه مدرسه فیضیه و طالبیه سرآغاز رویارویی انعطافپذیر رهبری نهضت اسلامی و روحانیت با رژیم شد و سرانجام توانست رژیم چند هزار ساله شاهنشاهی را در 22 بهمن 1357 سرنگون سازد. آنچه شاه و دولتش میپنداشتند، عملی نشد و پرچم جمهوری اسلام بر سراسر ایران برافراشته گردید.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 435 – 457.
پینوشتها:
[1]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 229؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی، ص 270.
[2]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 229.
[3]. زندگینامه سیاسی امام خمینی، ص 270؛ کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، صص 175 ـ 169؛ سپهبد محسن مبصر، واقعه 15 خرداد از منظر سپهبد مبصری (سایت اینترنت).
[4]. رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، صص 271 ـ 270؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 377؛ نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 260؛ زندگینامه آیتالله گلپایگانی، صص 100 ـ 98.
[5]. زندگینامه آیتالله گلپایگانی، ص 99.
[6]. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 187.
[7]. 15 خرداد، ش 18، س 4، 1374 ص 75؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 251 ـ 250.
[8]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 94.
[9]. نهضت امام خمینی، ج 1، ص 348.
[10]. سپهبد محسن مبصر، واقعه 15 خرداد.
[11]. روزنامه اطلاعات، سهشنبه، 6 /1 /1342.
[12]. نیکبخت، رحیم، صمد اسماعیلیزاده، زندگی و مبارزات آیتالله العظمی فاضل طباطبایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، صص 164 ـ 163؛ خاطرات آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی: بحران آذربایجان (سالهای 1324 ـ 1325) به کوشش رسول جعفریان، 1381، صفحات متعدد کتاب.
[13]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 45؛ نیکبخت، رحیم، صمد اسماعیلیزاده، زندگی و مبارزات آیتالله العظمی فاضل طباطبایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، پاورقی، ص 165.
[14]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 47.
[15]. همان، 1374، ج 3، صص 24 - 39.
[16]. زندگی آیتالله فاضل طباطبایی، مصاحبه با حاج کریم غفران نیا، ص 167.
[17]. منصوری، جواد، قیام 15 خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 112.
[18]. همان، ص 170، مصاحبه با شاهدان عینی؛ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ج 2، صص 223 ـ 199، با استفاده از مصاحبه با شاهدان عینی.
[19]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 236، به نقل از روزنامه اطلاعات، 6 /1 /1342؛ نهضت روحانیون، ج 3، ص 265.
[20]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 236، به نقل از گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، ص 1632.
تعداد بازدید: 1364