25 شهريور 1404
«پس از ترور حسنعلی منصور و محاکمه در دادگاه محکوم به یک سال زندان و اخراج از کار دولتی یعنی راهآهن گردیدم.[1] بیکار بودم تا اینه دانشگاه تهران غذاخوری خود را که بیش از هشتصد نفر دانشجو در دانشکده علوم درس میخواندند به مزایده گذاشت. یکی از دوستان که با من در یکی از زندانها با هم بودیم به نام سیدجلال حسینی گفت بیا ما هم برویم شرکت کنیم. گفتم من بلد نیستم. گفت من بلدم. رفتیم مقداری پول از دوستان برای شرکت در مزایده گرفتیم در مزایده شرکت کردیم. رئیس دانشکده، دکتر فرشاد و معاون او دکتر شیخ بود. شبهای جمعه دکتر شیخ میآمد. برای دعای کمیل میآمد مسجد آیتالله مهدوی کنی. وقتی من را در دانشکده علوم دید گفت اینجا چه کار میکنی؟ گفتم برای شرکت در مزایده غذاخوری دانشکده آمدم. گفت فوری برو ده هزار تومان تهیه کن بیا. رفتم بازار از چند نفر از دوستان ده هزار تومان گرفتم بردم دانشکده در صندوق دانشکده گذاشتم یک نفر با توصیه دربار در مزایده شرکت کرده بود. او هم ده هزار تومان آورد که شرکت کند. دکتر شیخ به او گفت شما دیر آمدید قبل از شما آمدهاند مزایده به نام آنها ثبت گردید. ما مشغول تهیه مقدمات غذاخوری شدیم که کارمان را شروع کنیم. یک روز دیدم چندین نفر از طرف سرتیپزاده، که مسئول دانشگاه تهران بود، آمدند، ما را بردند نزد او گفت فوراً دستگاه خود را جمع کنید.
جریان را به امیر حاجبی که مرد سالم و متدینی بود گفتم. او گفت دوستی دارم به نام سرهنگ راستی سفارش من را به او کرد. سرهنگ راستی معلم سرتیپزاده بود من را با خودش برد دانشگاه نزد سرتیپزاده تا ایشان را دید از جای خود بلند شد صورت سرهنگ راستی را بوسید. سرهنگ سفارش من را به ایشان کرد. سرتیپزاده به من گفت اینجا دانشگاه است خیلی حواست جمع باشد دست از پا خطا نکنی. من در آن زمان اعلامیهها را در صندوق ماشین میگذارم بین بچهها تقسیم میکردم.»[2]
- عربانی، جواد، یادگار مبارزه: زندگی و مبارزات سیدمحسن امیرحسینی به روایت خاطرات و اسناد، تهران، مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران، انتشارات ایران، 1401، ص 217 - 219.
پینوشتها:
[1]. البته امیرحسینی پس از این دستگیری و با گذشت چند ماه به دلیل نبودن دلیلی مبنی بر شرکت او در ماجرای ترور منصور تبرئه و آزاد شد اما از کار دولتی اخراج گردید.
[2]. دستنوشتههای سیدمحسن امیرحسینی.
تعداد بازدید: 142