06 آبان 1404
بعد از مراجعت از سومین نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا (گروه فارسیزبان)، اساسنامه انجمن اسلامی دانشجویان شهر هانوفر را تهیه کردم و بدینترتیب با همراهی همایون یاقوتفام، رجبعلی (جعفر) نیکویی، فریدون بزرگزاده، شاهرخ رهیده و برخی دیگر از دوستان، هسته اولیه انجمن اسلامی شهر هانوفر تشکیل شد.
برای آنکه این انجمن، رسمیت یابد، باید اساسنامه انجمن در دفتر «کمیته عمومی دانشجویان» دانشگاه هانوفر (آستا) به ثبت میرسید. آستا یا همان کمیته عمومی دانشجویان، یک نهاد دانشجویی در تمامی دانشگاههای آلمان بود که اعضا و مدیریت آن توسط دانشجویان آن دانشگاه انتخاب میشدند و معمولاً یک دانشجوی خارجی به عنوان نماینده دانشجویان خارجی هم در مدیریت آستا عضویت داشت. هدف کمیته عمومی دانشجویان رسیدگی به امور صنفی دانشجویان و دفاع از حق و حقوق آنها بود.
وقتی من میخواستم اساسنامه انجمن اسلامی د انشجویان ایرانی در هانوفر را در آستا ثبت کنم، یک دانشجوی یونانی به عنوان نماینده دانشجویان خارجی در مدیریت آستا عضویت داشت. من به او مراجعه کردم و تشکیل انجمن را به اطلاع او رساندم و یک نسخه از اساسنامه را برای ثبت به او دادم. کار ثبت انجمن در آستا ظرف چند روز انجام شد.
آستا از تأسیس تشکلهای دانشجویی استقبال میکرد زیرا از این طریق با رابط انجمنها در تماس بود و جمعآوری اطلاعات از مشکلات و علایق دانشجویان در طیفهای مختلف تسهیل میشد. آستا یک نامه هم برای مدیر «ساختمان دانشجویان خارجی» نوشت تا تسهیلات لازم را در اختیار انجمن قرار دهد. من با در دست داشتن نامه آستا به مدیر ساختمان دانشجویان خارجی مراجعه کردم و برنامه هفتگی انجمن را به او اعلام نمودم تا یکی از اتاقهای مناسب را برای برگزاری جلسات انجمن در اختیارمان قرار دهد و کمدی را برای نگهداری وسایل و کتابهای انجمن تعیین کند.
اواسط پاییز 1346 (1967) بود که اولین جلسه انجمن اسلامی دانشجویان شهر هانوفر برگزار و توافق شد که جلسات انجمن، هر دو هفته یکبار، به هنگام غروب روزهای پنجشنبه تشکیل شود. جلسات را با نماز مغرب و عشا شروع میکردیم و در ماههای اول، موضوع جلسات، تبادل اخبار و مطالعه گروهی تفسیر پرتویی از قرآن نوشته مرحوم آیتالله طالقانی بود. به تدریج بین دوستان تقسیم کار صورت گرفت و کتابهای مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی در اختیار اعضا قرار گرفت و قرار شد هر یک از دوستان، چکیدهای را از کتاب طالقانی در اختیار دارد به عنوان مقاله در هر جلسه ارائه کند. یکی از مشکلات اساسی در این مرحله از حیات انجمن، تهیه محتوای جلسات بود.
علاوه بر قرار فوق، همچنین قرار شد که دوستان در جلسات انجمن دانشجویان ایرانی شهر هانوفر فعالانه شرکت کنند و در غذاخوری دانشگاه نیز مستمراً حضور یابند تا از این طریق با دانشجویان ایرانی تازهوارد آشنا شوند و با معرفی انجمن اسلامی، از آنها برای شرکت در جلسات انجمن دعوت به عمل آورند و علاوه بر این، دانشجویان مسلمان از سایر کشورها را شناسایی کنند تا اجرای برنامههای مشترک با آنها میسر گردد.
من برای اینکه حضورمان در انجمن دانشجویان ایرانی شهر هانوفر ـ که اکثر اعضای آن به گروههای مختلف مارکسیستی گرایش داشتند ـ جدی تلقی شود، چند دوره عضویت در هیئت مدیره این انجمن را نیز بر عهده گرفتم. در این مدت سعی داشتم جهتگیری بحثها را به سوی مسائل صنفی و ملی سوق دهم و مانع از بحثهای ایدئولوژیک که ابزار یارگیری چپیها بود شوم. به عنوان نمونه، در جلسات متعدد، راجع به نحوه برگزاری سالروز وفاع دکتر مصدق و یا نحوه برگزاری جشن نوروز بحث میکردیم.
اینگونه موضوعات، هر چند برای گروههای مارکسیستی در اولویت نبود ولی آنها هم باید حفظ ظاهر میکردند. بالاخره مصدق، صنعت نفت را ملی کرده بود و توسط امپریالیسم آمریکا و پیر استعمار انگلیس مکار سرنگون شده بود و بدین دلایل چپیها نمیتوانستند برگزاری سالروز وفات او را نادیده بگیرند و مجبور بودند به بحث راجع به این موضوع تن در دهند.
نحوه برگزاری جشن عید نوروز به عنوان یک رویداد ملی و مردمی نیز نمیتوانست نادیده گرفته شود. اگر آنها با اینگونه بحثها مخالفت میکردند، سرخوردگی دانشجویان تازهوارد را که با انگیزهها و شیوههای «یارگیری» آنها آشنایی نداشتند موجب میشد و بدینترتیب از اهدافشان دور میافتادند.
موضوعات مربوط به تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران نیز اختلافبرانگیز نبود. همه گروهها و جناحها، فارغ از وابستگی سیاسیشان راجع به جو اختناق و عدم آزادی سیاسی در ایران و شکنجه زندانیان سیاسی و... همنظر بودند و مطالبی که راجع به این موضوعات در جلسات انجمنهای دانشجویان ایرانی مطرح میشد، تا آنجا که به طرح مشکل خلاصه میشد، اختلافی به وجود نمیآورد.
اختلافات، موقعی بروز میکرد و شدت میگرفت که راهحلهایی برای تغییر نظام ارائه میشد یا گروههای مختلف چپی با هم درگیر میشدند. در چنین مواقعی، تودهایهای وابسته به اتحاد جماهیر شوروی، الگوی شوروی را ارائه میکردند و مائوئیستهای وابسته به چین با تجدیدنظر طلب خواندن تودهایها، الگوی چین را مطلوب میدانستند. آنگاه بحثها در خصوص روش محاصره شهرها از طریق روستاها و یا تقویت چریک شهری بالا میگرفت؛ یک گروه لنین را مصداق فرد انقلابی معرفی میکرد و گروه دیگر مائو تسهتونگ را پیشوا میدانست و دیگری فیدل کاسترو و چهگوارا را ترجیح میداد. این بحثها تا دیروقت ادامه مییافت و نتیجهای به بار نمیآورد زیرا هیچیک از اصحاب دعوا، نه حاضر بود شخصاً چریک شهری شود و نه خیال رفتن به دهات و روستاهای ایران برای محاصره شهرها را داشت.
در این میان، دوستان انجمن اسلامی که در جلسات انجمن دانشجویان ایرانی حضور داشتند، اینگونه نظرات تجریدی را نفی میکردند و انذار میدادند که خارجنشینان نمیتوانند برای تغییر نظام در ایران، نسخهای تجویز کنند و فقط این مبارزان و مجاهدان و مردم مقیم ایران هستند که میتوانند بهترین راه را برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی انتخاب کنند و آزادی ایران را از سلطه استبداد داخلی و استیلای خارجی رقم بزنند.
برای دانشجویان تازهوارد هم، اینگونه بحثها ملالآور بود. در آن زمان، اکثر قریب به اتفاق زندانیان سایسی را مبارزان و مجاهدان مسلمان تشکیل میدادند. ما در خلال دعواهای چپیها، مجاهدتهای آیتالله سیدمحمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله حسینعلی منتظری، حجتالاسلام شیخ مهدی کروبی و صدها مسلمان مجاهد و روحانی را که در اسارت ساواک و تحت شکنجههای مرگبار بودند به رخشان میکشیدیم و اعلام میکردیم که مبارزه این آزادمردان هیچگونه سنخیتی با تئوریهای آنها ندارد. بیاناینگونه مصداقها در مقابل تئوریهای انتزاعی چپیها، گرایش دانشجویان تازهوارد را به سوی انجمن اسلامی بیشتر میکرد.
مدیریت این تلاشها، وقت زیادی از دوستان انجمن اسلامی میگرفت. ما مجبور بودیم از یک سو به انجمن اسلامی تازهتأسیس شهر هانوفر سر و سامان دهیم و از سوی دیگر در انجمن دانشجویان ایرانی فعال باشیم و در غذاخوری دانشگاه حضور یابیم و این همه، در کنار درس دانشگاه و کار برای تأمین هزینههای زندگی بود. واقعاً وقت سرخاراندن نداشتیم ولی توکل به یاری و عنایت حق، مشکلات را آسان میکرد.
رسم بود که انجمنها، سازمانها و گروههای مختلف دانشجویی، بعضی روزها در پیشخوان غذاخوری دانشگاه، میز کتاب بگذارند و کتابهای مورد نظرشان را در معرض دید و فروش علاقهمندان قرار دهند. ما نیز از این فرصت استفاده میکردیم و دو روز در هفته در آن محل، میز کتاب میگذاشتیم. غیر از قرآن و نهجالبلاغه، کتابهای منتشره توسط «شرکت سهامی انتشار» و عمدتاً کتابهای آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی قابلیت عرضه داشت.
این اقدام برای معرفی انجمن اسلامی دانشجویان شهر هانوفر بسیار مؤثر بود. علاوه بر تعدادی از دانشجویان تازهوارد ایرانی که از این طریق جذب انجمن شدند، تعدادی از دانشجویان مسلمان از کشورهای پاکستان، سوریه، مصر، عربستان سعودی، لیبی، الجزایر و افغانستان نیز با انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی آشنا شدند و همین آشنایی موجب شد که با آنها نیز جلسات مشترک بگذاریم و به مناسبتهای مختلف گرد هم آییم.
در اقلیت بودن این حُسن را داشت که گرایشهای مذهبی، مانع وحدت ما نمیشد. حنبلی یا شافعی یا علوی یا فاطمی یا شیعی و یا سنی بودن کاملاً رنگ باخته بود. اسلام، وجه مشترک همه ما بود و همین برای برقراری رابطه برادرانه میان ما کفایت میکرد. ما به اتفاق دانشجویان مسلمان سایر کشورها، نماز جمعه را برپا نمودیم و برگزاری اردوهای تفریحی و برنامههای ورزشی و جشنهای میلادی حضرت رسول(ص)، عید قربان، عید فطر و مراسم افطاری ماه رمضان را برنامهریزی کردیم و این هماندیشی و همکاری مستمراً ادامه یافت.
بعد از پایان دوره کالج، تعدادی از دوستانی که در تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان هانوفر دخیل بودند، برای تحصیلات دانشگاهی به شهر کلاوستال که حدود صد کیلومتر هانوفری واقع بود، رفتند و در آن شهر اقدام به تأسیس انجمن اسلامی کردند. بدینترتیب، در آستانه برگزاری چهارمین نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا (گروه فارسیزبان)، دو انجمن نسبتاً پرجمعیت به اتحادیه پیوسته بودند. علاوه بر این، تلاشهای هیأت مدیره اتحادیه موجب شده بود که در تعدادی دیگر از شهرهای آلمان و اتریش، انجمنهای اسلامی تأسسیس شود که نمایندگان اکثر آنها در نشست چهارم شرکت کردند.
_ نواب مطلق، محمدمهدی، در جستجوی آرمانها: از تولد تا پایان دوران سفارت در آلمان (1326 ـ 1362)، ج 1،تهران، انتشارات کویر، چ اول، 1400، ص 106 - 111.
تعداد بازدید: 11