وضعیت تهران در روز 15 خرداد 42

با شنیدن خبر دستگیری حضرت امام در سال 42 مردم به خیابان‌ها ریختند. من [حسین شریعتمدار] آن زمان در دبیرستان صفوی تهران، سال‌های اول ـ دوم را می‌گذراندم. آن روزها مدارس نیز چندان دایر نبود. خاطرم هست حدود ساعت ده ـ یازده صبح، ما بچه‌ها وارد یکی از دسته‌های سینه‌زنی که از حوالی میدان قیام (شاه سابق)، به طرف خیابان مولوی پیش می‌رفت، شدیم. مسیر حرکت تا خیابان سیروس و از آنجا تا میدان ارک ادامه داشت. جمعیت‌های مختلف نیز از هر سو آمده و در این میدان جمع می‌شدند. صحبت از دستگیری آقا بود و شایع شده بود که ایشان را می‌خواهند شهید کنند.

و لا تکتموالشهاده

ساواک در گزارشی به تاریخ 8 آبان 1342 می‌نویسد: «چون از تشکیل مجالس ترحیم جهت مقتولین حادثه مسجد فیل[1] در مشهد جلوگیری گردیده به قرار اطلاع شخصی به نام حبیب پوراحمدی (یکی از بستگان مقتولین) روز 7 جاری به تهران عزیمت تا مجلس ترحیمی در مسجد سلمان واقع در خیابان شهباز منعقد سازد و ضمناً تعدادی اعلامیه با خود همراه و قرار است در مجلس مذکور بین مدعوین تقسیم نماید. مقرر فرمایند از انعقاد مجلس مزبور جلوگیری و آدرس شخص منظور تهران بازار آهنگرها مغازه بافندگی پوراحمدی می‌باشد.»[2]

انقلابی به سفیدی خون!

روزنامه اطلاعات در گزارشی از «مراسم سلام چهارم آبان در پیشگاه شاهنشاه»! از قول وی می‌نویسد: «فکر نکنید که اگر این تحول عظیم [انقلاب سفید] در کشور ما به سادگی انجام گرفت و کسی در این راه آسیبی ندید و خونریزی صورت نگرفت این کار به اصطلاح یک چیز حاضر و آماده‌ای بود. البته عامل اصلی موفقیت ما خواست و مشیت‌الهی بود، ولی حس رشد و پختگی ملت کهنسال ایران و تصمیم خلل‌ناپذیر ما نیز در این راه به کار افتاد. این حقیقت را همه شما باید بدانید و در حفظ و اعتلاء و پیشرفت این اصول بکوشید...»![1]

بهانه چشمگیر

در 4 آبان 1343 چند روز بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون - مصونیت قضایی مستشاران نظامی آمریکایی شاغل در ایران - در مجلس شورای ملی، امام خمینی نطقی تاریخی در مخالفت با آن ایراد و ضمن آن به شاه حمله کرده، دولت و مجلس را فاسد و دست نشانده آمریکا و اسرائیل و دشمن مردم ایران و اسلام خواند.[1] آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی[2] در خاطرات خود از آن ایام می‌گوید: «کاپیتولاسیون در واقع یک حرکتی بود که در مجلسین آن روز در جریان بود بدون اینکه مردم را از آن خبردار کنند.

خطابه و اعلامیه به جای توپ و مسلسل

ساواک تبریز در گزارشی به تاریخ 2 آبان 1342 می‌نویسد: «ساعت 19:00 روز جاری آیت‌الله محمدعلی قاضی طباطبایی[1] سخنرانی به شرح زیر در مسجد ایراد نمود:1- در مورد مسرفین [مفسدین] و استعمار گفته بیت‌المال مسلمین را اسراف می‌کنند. خداوند در قرآن فرموده هر کس اسراف کند در هر مقامی که باشد از او اطاعت نکنید. حکومت ایران مسرف و مفسد و استعماری است. چند روز قبل در مشهد وعاظ را که مشغول خطابه بر علیه استعمار بودند، از منبر پایین کشیدند و عده‌ای را مجروح و زخمی نمودند آیا این است مسلمانی؟

«ظالمان و بدکاران و آدم‌کشان مغلوب‌اند.»

ساواک در گزارشی مورخ اول آبان 1342 می‌نویسد: «... روز 30 /7 /42 آقایان سیدعبدالحسین دستغیب[1] و مجدالدین مصباحی[2] و هاشم دستغیب[3] به شیراز وارد و بلافاصله به مسجد جمعه که محل سخنرانی سابق بوده وارد و مجدالدین مصباحی به شرح زیر بیان داشته پس از تشکر از مردم: 1- از مبارزات خلل‌ناپذیر خود قصدی نداشتیم تا اینجا بودیم خونی از بینی کسی نریخت بعد از ما آدم‌کشی شروع شد.

«خدا با اهل حق است.»

ساواک خراسان در گزارشی مورخ 27 مهر 1342 می‌نویسد: «بدین‌وسیله فتوکپی نامه‌ای که آقای آیت‌الله مرعشی نجفی جهت آقای آیت‌الله میلانی ارسال داشته به پیوست تقدیم می‌گردد»[1] آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی در زمره مراجع مهاجری بود که در پی دستگیری امام خمینی در 15 خرداد 1342 به تهران مهاجرت کرد تا پیگیر آزادی امام خمینی و سایر مطالبات روحانیت باشد. ساواک اما ایشان و سایر علما و مراجع را برای بازگشت به شهرهای خود تحت‌ِفشار قرار داد و سرانجام در 15 مهر آیات میلانی، مرعشی و شریعتمداری را به ترتیب به مشهد و قم بازگرداند.[2]

یارانِ نهضت؛ ثابت‌قدم و سازش‌ناپذیر

ساواک مشهد در گزارشی به ساواک تهران مورخ 26 مهر 1343 می‌نویسد: «به ‌محض مراجعت آقای استاندار[1]... موضوع عمل قمی[2] و تحت‌نظر قرار دادن وی به اطلاع ایشان رسید و تقاضای کمیسیون امنیت شد که بلافاصله تشکیل و جریان به استحضار اعضای کمیسیون رسید. آقای استاندار در کمیسیون اظهار داشتند فعلاً به علت تشریف‌فرمایی شهبانو، بازداشت قمی صلاح نیست؛ چند روز به همین حال باقی بماند تا بررسی بیشتر درباره بازداشت وی صورت گیرد.

روایت روضه‌خوانی مرحوم سیدمحمد کوثری در محضر امام خمینی

ما تا بیست روز پس از شهادت حاج آقا مصطفی در قم بودیم. می‌خواستیم برای چهلم در نجف باشیم. آقای اشراقی ـ رحمت‌الله علیه ـ داماد حضرت امام، به من تلفن کرد که بیایید اینجا. به منزلشان رفتم. گفت: «شنیده‌ام می‌خواهید به کربلا و نجف بروید.» گفتم: «بله!» این دفعه هم با مرحوم حاج علی آقا بودیم. پنج یا شش نفر. گفت: «شنیده‌ام که حضرت امام برای حاج آقا مصطفی گریه نکرده است. این از نظر روانی درست نیست که چنین پدری برای چنان پسری گریه نکند» ـ حاج آقا مصطفی، از نظر فضل، واقعاً عجیب بود ـ سپس ادامه داد: «امام با آهنگ صدای تو آشناست. آنجا که رسیدید کاری کنید که امام گریه کنند.»

فیلم: نفوذ بهائیان در مراکز آموزشی

در دهه 40 شمسی بهائیان در تمام مراکز آموزشی رخنه کردند. رؤسای دانشگاه‌های تهران، تبریز، جندی‌شاپور و دانشگاه پهلوی و... بهایی بودند. تهیه جزوه‌های نوجوانان بر عهده بهائیان بود. در سال 1347 فرخ‌رو پارسا به ریاست وزارت آموزش و پرورش منصوب شد. پارسا که بهایی بود درس عربی را از دبیرستان حذف کرد و به مبارزه با حجاب پرداخت. او چادر را نشانه تنبلی و مانع پیشرفت زنان معرفی کرد.
...
59
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.