سید محمد صادق فیض
(از درگذشت آیت الله بروجردی تا تبعید از ایران)
اشاره: برای بررسی و تحلیلی از شخصیت و رویکردهای سیاسی ـ مذهبی آیتالله روح الله خمینی در دوره آغاز نهضت اسلامی، لازم است موضوع را در برشی از زمان بررسی کرد. بدینمنظور مقطع رحلت آیتالله العظمی حاج سیدحسین بروجردی در فروردین 1340 تا تبعید آیتالله خمینی از ایران در آبان 1343 در نظر گرفته شد.
از اینرو منبع اصلی پژوهش، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی با عنوان «صحیفه نور» و «صحیفه امام» مبنای کار قرار گرفته است زیرا اولاً تمامی بیانیهها، نطقها، احکام سیاسی و شرعی ایشان در این مجموعه گرد آمده است. ثانیاً به لحاظ شخصیت سیاسی ـ مذهبی ایشان در نظام جمهوری اسلامی ایران که باید مطالب منتسب به رهبر انقلاب اسلامی مستند و مستدل باشد و این دو مجموعه، رسماً منعکسکننده آراء و دیدگاههای ایشان است و حضرتشان در پایان وصیتنامه سیاسی ـ عبادی خویش بر نقل صحیح مطالبشان تأکید ورزیده بودند، و ثانیاً برای جلوگیری از تشتت آرا و پراکندگی نقل مطالب از منابع متعدد و گوناگون، لذا مبنای اصلی پژوهش همین اثر در نظر گرفته میشود. ضمن آنکه متناسب با هر بخش و موضوعی، به فراخور از سایر منابع معتبر نیز بهره گرفته می شود.
در این بررسی، پس از مقدمهای درباره شرایط ویژه حاکم بر مقطع مورد نظر در ایران از لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به پیامها و سخنرانیهای امام حول موضوعات انقلاب سفید، 15 خرداد و کاپیتولاسیون خواهیم پرداخت.
مقدمه
پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، و تسلط دولت کودتا بر امور اجرایی کشور، فعالیتهای سیاسی احزاب مخالف دچار رکود شد. جبهه ملی به عنوان پشتوانه سیاسی دولت مصدق در انزوا قرار گرفت و نهادهای سیاسی کشور دستخوش تندبادهای حوادث شدند. مجلسین تعطیل شده بودند و مقدرات کشور در دست دولت قرار داشت. جمعیتها و تشکلهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. اگرچه دولت در صدد بود تا با تحبیب مذهبها، آنان را در برابر ملیون و احزاب سیاسی با باجدهیهایی، به سوی خود جلب کند؛ اما هنوز چهره اصلی گروههای مذهبی رخ ننموده بود.
جمعیت فداییان اسلام به عنوان تنها گروه شناخته شده مذهبی که طی دو دهه پیش بیشترین اثرگذاری را در فضای سیاسی و اجتماعی کشور داشت و چندین اقدام مسلحانه علیه حکومت انجام داده بود، ملاحظات و تطمیع احتمالی نیز نتوانست آنان را آرام سازد و در نخستین اقدام قهرآمیزشان با خشم حکومت مواجه شدند و طومارشان را در هم پیچیدند. حکومت برای جبران عقبماندگیهای اطلاعاتی و امنیتیاش، بلافاصله دست به کار تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد و بزودی چتر اطلاعاتی خود را در سراسر کشور گشود و به رصد تمام فعالیتهای سیاسی پرداخت و اتفاقاً علاوه بر احزاب و دستجات و گروههای سیاسی، عناصر مذهبی را نیز زیرنظر گرفت.
با این همه حضور مرجعیت شیعه در قم مانع از ترکتازیهای حکومت بود.
این روزها و سالها اگرچه برای حکومت به سختی و دیر سپری میشد؛ اما با آغازین روزهای سال 1340 و درگذشت حضرت آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی، بزرگترین مانع حکومت برای سرعت دادن به حرکت اقتصادی ـ اجتماعی از میان رفت و این آغاز ماجرا بود.
موضوع خروج مرجعیت دینی از ایران و انتقال آن به عراق و شروع اقدامات به اصطلاح انقلابی محمدرضا پهلوی در قالب رفراندوم برای اصول ششگانهاش که بعدها به "انقلاب سفید" شهرت یافت، حکومت را به جادهای انداخت که در نهایت به نقطه سرنگونیاش رساند.
آیت الله خمینی بااشاره به تسلیت شاه به آیت الله حکیم در نجف پس از درگذشت آیت الله بروجردی ، در 12 اردیبهشت 1342 و در ارزیابی قیام ملت، و حوادث تلخ و شیرین سال 41 و اوایل سال 42 می گوید:«اینها از همان زمان مرحوم آقای بروجردی، اگر نگویم از چهل و چند سال پیش از این، از زمان مرحوم آقای بروجردی این نقشه را داشتهاند، منتها با بودن ایشان میدیدندکه مفسده دارد اگر بخواهند کارهایی را انجام بدهند. بعد از اینکه ایشان تشریف بردند به جوار رحمت حق تعالی؛ از همان اول، اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن این مرکز را؛ نه از باب اینکه حُبی به آن مرکز داشتهاند؛ به هیچ مرکزی از مراکز دیانت اینها احساس حُب نمیکنند؛ نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمیخواستند. قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک میکرد و کارهای اینها زود برش منکشف میشد. اینها قم را نمیخواستند منتها نمیتوانستند به صراحت لهجه بگویند: قم نه، میگفتند: نجف آره، مشهد آره؛ «در قم چیزی به نظر نمیخورَد»![3]فهمیدند که چیزهایی به نظر میخورَد، چیزهایی به چشم میخورَد، چیزهایی به دهان میخورَد، به گوش میخورَد؛ فهمیدند که نه آنطور نبوده است. اینها از آن وقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش نفع رساندن به اسرائیل و عمال اسرائیل.»
پس از درگذشت آیتالله بروجردی، مرجعیت دینی در ایران از وحدت به کثرت رسید و اگر تا پیش از آن، مراجع دیگر به احترام ایشان کمتر در عرصهها ظاهر میشدند وبسیاری از مجتهدان در مظان مرجعیت آرای خود را جز در مجالس درس و نزد شاگردان بروز نمیدادند، پس از آن ، صف جدیدی از مراجع جوان، در حوزهها بویژه حوزه علمیه قم سربر آوردند و رقابت میان شاگردان و مریدانشان در معرفی و جذب و جلب مقلدان آیتالله بروجردی به سوی مراجع جدید شدت گرفت. در این میان بیش از همه نام کسانی چون حضرات آیات سیدکاظم شریعتمداری، سیدمحمدرضا گلپایگانی و سیدشهابالدین مرعشی نجفی در قم، سیدهادی میلانی در مشهد، به گوش میرسید. این در حالی بود که مراجع حاضر کمترین ورودی به مسائل اجتماعی و سیاس از خود نشان نمیدادند و حفظ حوزههای علمیه و کرسی تدریس و زعامت آیتالله بروجردی برایشان اهمیتی خاص داشت.
روند وقایع سیاسی در کشور و تلاشهای حکومت برای جبران عقبماندگیهایش در اجرای برنامههایی که عمدتاً دیکته شده از طرحهای مارشال و اصل 4 ترومن و غیره بود و ممانعت غیرمستقیم مرجع غلی الاطلاقی چون آیتالله بروجردی را در برابر خود داشت، تلاطم تازه در حوزه علمیه قم و به تبع آن حوزههای علمیه سراسر کشور ایجاد کرد و چهرهای تازه از مرجعیت دینی را در برابر مردم گشود.
درگذشت آیتالله بروجردی صفحهای تازه در ایران و در نخستین روزهای دهه 1340 شمسی باز کرد؛ حکومت از یک سو دستهایش را برای اقداماتی تازه، باز دید و مذهبیون نیز مجال یافتند تا حرفهایشان را بیپرده با حکومت و مردم درمیان بگذارند. این دو رویکرد اگرچه در ابتدا چندان جدی گرفته نشد؛ اما در درازمدت نقاط تداخل و تلاقی متعددی یافت که هر بار بر میزان جدایی و افتراق میان این دو میافزود.
آیتالله سیدروحالله موسوی خمینی برآمده از این فضا بود که توانست تک صدایی در حوزهها بلند کند و مرجعیت شیعه را از رخوتی برهاند که تنها به امید گسترش فقه در حوزهها و جذب مقلدین بیشتر بودند و توانست آنان را به عرصههای ممنوعه وارد سازد.
سیاست، همان حوزهای بود که آیتالله بروجردی هم با تردید در آن گام میزد و حفظ حدود و ثغور حوزههای علمیه را بیش از هر چیز دیگری واجب میشمرد و حتی در برابر وقایعی چون کودتای 28 مرداد 1332 و محاکمه و اعدام فداییان اسلام و رخداهایی دیگر از این است با سکوت گذر کرده بود و به چند تذکر شفاهی بسنده میکردند. روندی که حکومت هم اگرچه از آن و به همین اندازه نیز ناخرسند بود ولی این شیوه را پسندیدهتر از آن میدانست که «هدایتگر عوام» بخواهند در کار حکومت دخالت کنند و برای دستگاه سلطنتی و شخص پادشاه مزاحمتهایی ایجاد کنند.
ورود آیتالله به صحنه سیاسی، همان شوکی بود که حکومت از آن نگران بود. زیرا بیخبری عمومی از اقداماتی که دستگاه حکومت مرتکب آن میشد و عموم مردمی که حتی از نعمت سواد هم بیبهره بودند، نه نیاز و نه لزومی به اطلاع از چند و چون قضایا داشتند. کاری که آیتالله شروع کرد، بر هم زدن این نظم و قاعده نامتعادل بازی بود. او مخالفتش را با حکومت پس از چند مکاتبه به میان مردم کشاند تا تنهایی مرجعیت شیعه را که خواست حکومت بود، به موجی از مطالبات عمومی تبدیل کند. اتفاقی که خیلی زود پاسخ داد و وقایعی چون حادثه فیضیه، پانزده خرداد و تبعید آیتالله را از ایران رقم زد.
پیامها و نامههای آیتالله
از آیتالله خمینی در مقطع فروردین 1340 تا آبان 1343 در مجموع چندین نامه، پیام و تلگراف در دست است. بخشی از این نامهها به احکام مربوط به امور حسبیه و شرعیه باز میگردد که معمولاً مجتهدانی که در مظان مرجعیت قرار دارند با صدور احکامی، نمایندگانی را برای «تصدی امور حسبیه و شرعیه که تصدی آن در عصر غیبت ولیامر و ناموس دهر «عجلالله فرجه الشریف» «از مختصات فقیه جامعالشرایط است» صادر میکنند و آنان حسب مورد و محتوای حکم مجازند در امور ذکر شده و «با رعایت احتیاط»«در اخذ سهمین مبارکین و ایصال سهم سهادات» مبالغ جمعآوری شده را «در ترویج دیانت مقدسه اسلام و علو کلمه حق» و ارسال بخشی معین از آن به مجتهد اقدام کنند.صدور چنین احکامی در شرایطی که وضعیت مرجعیت پس از درگذشت آیتالله بروجردی در هالهای از ابهام قرار دارد و صف به نسبت طولانی از مجتهدانی که در سایه سنگین مرجعیت علیالاطلاق آیتالله بروجردی امکان حضور و بروز در صحنه را یا نمییافتند یا با احتیاط در این وادی گام برمیداشتند، نشانهای از حضور جدی در عرصه فتواست.
برابر دفتری که از آیتالله خمینی برجای مانده و شرح این نمایندگیها در آن ثبت و ضبط شده، چنین دریافت میشود که ایشان براساس شناخت قبلی از افراد و یا معرفی آنان از سوی افراد شناخته شده و مورد تأیید، حکم نمایندگی میدادهاند. چه در این دفتر ذیل نام افرادی که حکم دریافت کردهاند به وضوح آمده که یا سالهاست وی را میشناختهاند ویا مورد وثوق مجتهدی دیگر است. ثبت نکاتی از این دست، پیش از این مسبوق به سابقهای طولانی نبود و چه بسا این برای نخستینبار صورت میگرفته است. ضمن آنکه آیتالله به هر درخواستی برای صدور حکم نیز پاسخ مثبت نمیداده است. زیرا در این میان مواردی نیز وجود دارد که در آن قید شده «صدور اجازه امور حسبیه» «احتیاج به تمامیت مقدماتی دارد که در صورت تمامیت آن مقدمات، صادر خواهد شد.» و یا بازپسگیری حکم نمایندگی از کسی که پیشتر صادر کرده بودهاند.
در مجموع پیامهای ایشان، دو تلگراف به شاه، دو تلگراف به نخستوزیر در سال 1341 و نیز چند پیام به ملت ایران و علمای اسلام دیده میشود.
در دو تلگراف به محمدرضا پهلوی، شاه با عنوان «اعلیحضرت همایونی»خطاب شده است. تلگراف اول که به تاریخ هفدهم مهر ماه 1341 صادر شده خطاب به شاه دو نکته را متذکر شدهاند یکی آنکه «دولت در انجمهای ایالتی و ولایتی» «اسلام»را در رأیدهندگان و منتخبین شرط نکرده و دیگر آنکه به زنها حق رأی داده است». در این تلگراف تأکید شده که چون «صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است» شاه باید «مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است، از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند».
مشابه چنین تلگرافی را دیگر مراجع قم نیز برای شاه فرستاده بودند. او در پاسخ به همه مراجع ، تلگرافی کوتاه مخابره کرد که نه عنوان آن متوجه شخص آیتالله خمینی بود و نه محتوای آن.
او همه را «جناب مستطاب حجتالاسلام دامت افاضاته» خوانده بود.
شاه در این تلگراف موضوع مورد نظر علما را نکته تازهای ندانسته بود که آنان نسبت بدان برآشفته شدهاند و موضوع را مسبوق به سابقه دانسته آورده بود: «پارهای از قوانین که از طرف دولت صادر میشود، چیز تازهای نیست» و ضمن آن متذکر شده بود که «ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم.»
این نکته حاوی نوعی بیاعتنایی به خواست علما و بدان معنا بود که حساسیت شما بیمورد است در حالی که شاه خود بیش از دیگران هم به موضوع اشراف دارد و هم علاقهمند به مسائل دینی است. با این حال و برای رفع نگرانی علما، «این تلگراف برای دولت ارسال میشود.» او این نکته را هم گوشزد کرده بود که برآشفتن علما در دورهای که دنیا با سرعت به پیش میرود، حکم ممانعت از پیشرفت را دارد و باید « به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک اسلامی دنیا» توجه داشته باشند و بیش از این مانع اجرای برنامههای دولت و پیشرفت کشور نباشند.
شاه در پایان و در توهینی آشکار تأکید کرده بود که علما باید به «ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام» بپردازند و از دخالت در امور حکومت پرهیز کنند.
آیتالله که نمیبایست با این چند جمله برآشفته شود، موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی را که شاه به دولت ارجاع داده بود، از طریق نخستوزیر وقت پی گرفت و در تلگرافی به اسدالله علم توصیه شاه برای هدایت عوام را با تکیه بر استدلالات حقوقی، جدی گرفت و خطاب به وی نوشت که در «تعطیلی طولانی مجلسین» اقدامات خلاف شرع و قانون اساسی در حال وقوع است و او را از ارتکاب بیشتر به این تخلفات برحذر داشت.
مفاد این تلگراف حاوی چند نکته بود؛ اول آنکه اگر شاه وظیفه، علما را هدایت افکار عوام قلمداد کرده، فعلاً این دولت یکی از همان عوامی است که باید او را متوجه تخلفاتش کرد. دیگر آنکه شاه اگر علما را به وضع سایر ممالک اسلامی دنیا متوجه میسازد، نمیتواند برای رسیدن به پیشرفتهای مورد نظرش، قوانین اسلامی و موضوعه را زیر پا بگذارد. و سوم آنکه برابر همان قوانینی که شاه مدعی اجرای آنها است و براساس همان قوانین نیز قدرت را در دست گرفته است، مراجع تقلید باید در امر قانونگذاری نظارت مستقیم داشته باشند. از این رو اقدامات جاری مخالف اصل دوم از متمم قانون اساسی و نیز قانون مجلس شورا مصوب 1325 ق و مواد هفتم و نهم قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه، است.
آیتالله در این تلگراف تأکید میکند که «تبعیت از قوانین محکم اسلامی و قوانین مملکتی اصلاح این امر را به اسرع وقت» لازم مینمایند و برای رفع هر گونه ابهام حاضر است نخستوزیر را در قم ملاقات کرده و او را نسبت به این امور آگاه سازد.
با این حال به او هشدار میدهد که «علمای اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالفه با شرع مطاع، ساکت نخواهند ماند» و «امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد» یافت.
آیتالله به این هم بسنده نکرد و در اجتماعات مردم به ابراز دیدگاههای خود میپرداخت. او که هنوز قصد براندازی حکومت را نکرده بود، در اظهاراتش تأکید میکرد که «وظیفه دینی همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات انجام نشود.»بیم آیت الله از این بود که در صورت وقوع چنین امری «دنبالش چیزهای دیگری» خواهند آورد. بگفته او، اقدام برای جلوگیری از تصویب این قانون «وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست» او به این مقدار هم بسنده نکرد و از خطبایی چون شیخ انصاری از وعاظ قم و شیخ محمدتقی فلسفی، واعظ تهرانی خواست تا بر منابر به روشنگری پرداخته و مردم را که به قول شاه «ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام» را بر عهده دارند، آگاه سازند.
آیتالله خمینی «اکنون خود را در موقعیتی قرار داده که گویی باید به تنهایی و با کمترین امکانات به نبرد با رفتارهای خلاف دین حکومت بپردازد. او اگرچه نیمنگاهی هم به روحانیان بلند مرتبه دارد؛ اما میداند که آبی از آنان گرم نخواهد شد. چه در نامهای به شیخ فلسفی در نهم آبان 1341 و در ارتباط با جلسهای که قرار است در مسجد سیدعزیزالله بازار تهران از سوی آیتالله سیداحمد خوانساری برگزار شود مینویسد: «دولت از دیانت نمیترسد، تا از بازاری متدین و دعای آنها یا نفرین آنها وحشت کند. دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه میکند.»
آیتالله برپایی برنامه در مسجد سیدعزیزالله آن هم در قلب بازار تهران را کافی ندانسته آن را بیاثر میشمارد و معتقد است باید حتی به بیابانهای اطراف تهران رفت و در اجتماعی عظیم«غالب میشویم و سقوط دولت حتمی است.»
شاید این نخستین اظهار آیتالله طی این مدت کوتاه از حضور در مبارزه با دولت باشد که از سقوط آن سخن میگوید. هرچند که این سقوط به معنای حذف سلطنت نیست. با این همه آیتالله همچنان امیداور به حل موضوع است و «سقوط دولت» تهدیدی است برای آنکه کارها با گفتگو اصلاح شود. زیرا چند روز بعد در پایان درس خود در مسجد اعظم قم میگوید: «انشاءالله موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست می شود.» نه حتی «درست بشود» .... «ما باز هم امیدواریم که دولت به اشتباه خود پی ببرد و جواب مساعد بدهد». او با عنایت به اینکه سخنانش بلافاصله به حکومت منتقل میشود میافزاید: « مأمورین که در مجلس حضور دارند این مطلب را گزارش کنند تا دولت تصور نکند که با فوت آیتالله بروجردی، دیگر اسلام بیدفاع شده است و میتوان به آن لطمه زد. هزاران آیتالله بروجردی به دین اسلام متکی بودهاند. دین به آیتاللهها تکیه ندارد.» او یکبار دیگر تهدید میکند که «خداوند نیاورد آن روزی را که ما درسها را تعطیل کنیم و دستور تعطیل عمومی بدهیم. اگر روزی لازم شد که وظیفه ملت معین شود به شما اعلام میکنیم و وظیفه عموم مردم را تعیین خواهیم کرد؛ اما نه در اینجا. نه با این جمعیت. باید بیابانهای قم را در نظر گرفت.»
آیتالله اینبار و پس از نامه به شاه که گفته بود تلگرافتان «برای دولت ارسال میشود»، در نامهای به اسدالله علم، نخستوزیر وقت مینویسند:
«معلوم میشود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امتند، توجه کنید؛ و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد. علمای اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد تذکر دادند که تصویبنامۀ غیرقانونی شما برخلاف شریعت اسلام، و برخلاف قانون اساسی و قوانین مجلس است.
اگر گمان کردید میشود با زور چند روزه قرآن کریم را در عرض «اوستا»ی زرتشت، «انجیل» و بعض کتب ضاله قرار داد، و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسْلم جهان، افتادهاید و کهنهپرستی را میخواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید. اگر گمان کردید با تصویبنامۀ غلط و مخالف قانون اساسی میشود پایههای قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید.» اما ایشان در ادامه بازهم دولت را نصیحت کرده به امید اثر در وی می افزایند:« اینجانب مجدداً به شما نصیحت میکنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمۀ تخلف از قرآن واحکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید؛ و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید؛ والّا علمای اسلام دربارۀ شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.»
این تلگراف نشان می دهد که آیت الله خمینی همچنان امیدوار به اصلاح امور از طرق قانونی و بر اساس قانون اساسی است.همان قانونی که بعدها آیت الله آن را غیرقانونی می خواند و می گوید با زور و فشار تغییرش دادند.
آیت الله خمینی سپس و به احتمال اینکه علم، توجهی به نامه ایشان و سایر علما نکند، یکبار دیگر در نامه ای به شاه و همان خطاب« حضور مبارک اعلیحضرت همایونی» ضمن آنکه از پاسخ وی « مبنی بر آنکه اعلیحضرت بیش از هرکس در حفظ شعائر مذهبی کوشا هستند » تشکر کرده بدون توجه به این نکته که شاه به جای اقدام مستقیم در قبال نامه علما ، آن را به دولت ارجاع داده است، از همین کار نیز تشکر کرده یاد آور می شوند که « معالأسف با آنکه به آقای اسداللّه عَلم در این بدعتی که میخواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند، و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند، و نه به نصیحت علمای اسلام توجه نمودند؛ و نه به خواست ملت مسلمان » .
ایشان در ادامه باز هم به شاه گوشزد می کنند که نخست وزیرش « آقای عَلم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و میکند؛ و برخلاف قانون اساسی مطبوعات کشور را مختنق کرده؛ و به وسیلۀ مأمورین در اطراف مملکت، ملت مسلمان را که میخواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علمای ملت برسانند ارعاب و تهدید میکند. آقای عَلم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده. آقای اسداللّه عَلم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به «کتاب آسمانی» ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت؛ و اوستا و انجیل و بعض کتب ضاله را قرین آن یا به جای آن قرار داد. این شخص تخلف از قانون اساسی را به بهانۀ الزامات بینالمللی شعار خود دانسته؛ با آنکه الزامات بینالمللی مربوط به مذهب و قانون اساسی نیست. تشبث به الزامات بینالمللی برای سرکوبی قرآن کریم و اسلام و قانون اساسی و ملت، جرم بزرگ و «ذَنْبِ لایُغْفَر»است.».
به عبارت دیگر این تلگراف به شخص اول مملکت حکم اتمام حجتی را دارد که اگر شاه از آن استقبال می کرد و در مقابل اقداماتی که آیت الله فعلا آنها را از چشم نخست وزیر می دید و نه شاه، از خود واکنشی نشان می داد و دستور توقف برنامه های دولت را صادر می کرد، چه بسا روند امور به گونه ای دیگر رقم می خورد و اتفاقات سال بعد رخ نمی داد.هرچند که به احتمال شاه هم بر این باور بوده است که عقب نشینی در برابر خواسته های روحانیان در این شرایط، آنان را به ادامه راهشان و تقاضاهایی بیشتر تحریک می کند و در آن صورت نمی توان مقابل آنان ایستاد. شاهد این مدعا، جمله آخر آیت الله است خطاب به شاه که نوشته اند:« انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکیدْ، آقای عَلم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند، و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده، استغفار نماید و الاّ ناگزیرم در نامۀ سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم.»
آیت الله به برنامه های جاری خود ادامه می دهد و در مواقع لزوم برای مخاطبانش از وضعیت جاری کشور سخن می گوید و البته همواره منتظر پاسخ مثبت شاه و دولت به خواسته اش است. او در مسجد اعظم قم و در اجتماع اصناف و بازرگانان قم، طلاب علوم دینی، و جمعی از زائران می گوید:«اگر روزی بنا شود که با کمک شما بخواهیم عملاً به دولت نشان بدهیم، جمعیت اینقدر نخواهد بود؛ آن روز، جمعیتی جمع شود که اینجا جا نگیرند و باید در بیرون قم اجتماع کنند. ولی ما انتظار داریم، دولت عاقبت کار را ملاحظه کند و بیش از این، جواب به طول نیانجامد. شما هم چند روز دیگر صبر کنید.»
رویه آیت الله بر خلاف ادعاهای حکومت مبنی بر ایجاد ناراحتی در میان مردم، حفظ آرامش و سیاست صبر و انتظار است.او از طرفدارانش می خواهد که فعلا دست به اقدامی نزنند و منتظر پاسخ دولت بمانند.این نکته در پاسخ به تلگراف سران ایلات و عشایر پاپی در منطقۀ جنوب لرستان نیز تاکیدشده که «شما آقایان ذخیرۀ اسلام و از جنود امام زمان ـ علیهالسلام ـ هستید که در مواقع مشکلات همقدم با روحانیت برای حل آن اقدام مینمایید.»اما آنان را از هر گونه اقدامی برحذر می دارد. و درعین حال از علمای بلاد می خواهد که چون« سکوت در این امر موجب آن است که این ننگ برای ملت شیعه باقی بماند. لازم است ما به وسیلۀ اعلامیه و اعتراض، این امر مفتضح را از ساحت اسلام و مسلمین بزداییم. سایر علمای اعلام و مبلغین محترم را تذکر دهید که در این امر سکوت نفرمایند. و به اهالی دستور دهید که به وسیلۀ اعلامیه، اعتراض خود را بنمایند. »
در همین حال ، علم در بیستم آبان 1341 طی نطقی رادیویی بدون اشاره به خواسته علما از وعده برپایی انتخابات مجلسین خبرداد و گفت که موانع برگزاری انتخابات برداشته شده است.
علم در اين كنفرانس مطبوعاتى با حضور خبرنگاران داخلى و خارجى به نکاتی اشاره کرد و از جمله : ايجاد اطمينان بيشتر بين مردم ، دور بودن سياست از دادگسترى، تلاش براى خاتمه دادن به اصلاحات ارضى، برگزارى انتخابات عمومى مجلسين در آينده نزديك، كمآبى رود هيرمند و كشاورزى در سيستان.
علم گفت دلايل دولت سابق براى انحلال مجلسين اكنون ديگر موجود نيست. جريان پيداكردن اصلاحات ارضى، بهبود وضعيت مالى و عدم تعادل بودجه كشور، روشن شدن تكليف سازمان برنامه، درمان بىسوادى از جمله مسايلى است كه از ديد علم با حل شدن آن، موانع برگزارى انتخابات مجلسين برداشته شده است. علم در پاسخ سوال يكى از خبرنگارن گفت فعلاً انتخابات مجلسين نسبت به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى جلو افتاده است.(روزنامه كيهان ـ ش 5798 ـ 20 /8 /1341 ـ ص 16.)
اما محافل مخالف دولت معتقدند فشار افكار عمومى و گسترش اعتراضات سرانجام نخستوزير را به واكنش وادار كرده است. علم كه مىخواست مخالفت روحانيون و مردم با لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى را «به سكوت برگزار كند و در محيط خفقان پليسى و سازمان امنيت مسئله را پايان يافته [تلقى] نمايد موفق نگرديد و مجبور شد برنامه ارعاب و تهديد را شخصا عنوان نمايد.
او بدون اشاره به مخالفت علما تنها به این جمله بسنده کرده بود که براى خاتمه دادن به اصلاحات ارضى تلاش خواهدکرد. علم یکروز بعد با چند ساعت با آيتاللّه بهبهانى گفتگو كرد. خبرگزارى آلمان از قول محافل نزديك به آيتاللّه بهبهانى مدعى شد در اين ديدار نخستوزير موافقت كرده حق رأى زنان را باطل كند و در مقابل آيتاللّه بهبهانى وعده داد از آيتاللّه حكيم درخواست كند طى تلگرامى از روحانيون ايران بخواهد از شدت حملات خود بر ضد دولت بكاهند.
دراین فاصله چند حادثه در کشور اتفاق افتاد که نمی توان آنها را بی ارتباط با موضوع مخالفت علما با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی دانست؛نخست ترور مسعود ملكعابدى رئيس سازمان اصلاحات ارضى فيروزآباد به دست مردان مسلح بود که درنتیجه آن،وی كشته شد. او همراه با رئيس دارايى فيرزآباد، از شيراز به طرف فيروزآباد در حركت بود،که حين عبور از تنگاب واقع در ده كيلومترى فيروزآباد با عدهاى از افراد مسلح نقابدار روبه رو شد. آنها با اطلاع از اين كه ملكعابدى، سرنشين اتومبيل است او را از اتومبيل به بيرون كشانده، به گلوله بستند.( روزنامه اطلاعات ـ ش 10949 ـ 23 /8 /1341 ـ صص 1 و 17.)پس از آن،ورهرام استاندار جديد فارس نزد شاه رفت و پس از شنيدن دستورات شاه مبنى بر تعقيب مسببين غائله قتل رئيس سازمان اصلاحات ارضى با هواپيما وارد شيراز شد. به محض ورود ورهرام به شيراز در منطقه فارس حكومت نظامى اعلام گرديد. محمدرضا پهلوى، نیز به مناسبت كشته شدن مأمور اصلاحات ارضى فيروزآباد، یکروز را تعطيل عمومى اعلام كرد.
او در 22 آبان 1341 در تلگرافی به آيات عظام نجفى مرعشى، شريعتمدارى و گلپايگانى نوشت: «در مورد مسائلى كه خاطر شريف و محافل روحانى را در اين ايام مشغول داشته توضيحا مصدع مىشود:
اولاً نظريه دولت در مسئله شرط اسلاميت براى انتخابكنندگان و انتخابشوندگان انجمنهاى ايالتى و ولايتى همان نظريه علماى اعلام است؛ النهايه بايد برعايت حقوق اقليتهاى مذهبى كه در پناه دولت اسلامى هستند در قانون اساسى به رسميت شناخته شده است توجه داشت.
ثانيا سوگند امانت و صداقت در كارها و مصالح عمومى با قرآن مجيد است و صريحا اعلام مىكنم كه منظور از كتاب آسمانى مندرج در تصويبنامه كلام مجيد مىباشد و هرگونه ابهامى كه در تصويبنامه به نظر برسد اصلاح خواهد شد و صريحا قرآن كريم قيد مىشود ضمنا يادآورى مىنمايد كه در مجلس شوراى ملى سنت بر اين جارى بود كه نمايندگان اقليتها در مقابل قرآن مجيد با كتاب مقدس خود سوگند ياد كنند.
ثالثا در مسئله مسكوت بودن عدم شركت بانوان در انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه مورد اعتراض قرار گرفته است خاطر شريف را متذكر مىسازد كه مقررات مزبور متشابه مقررات مربوط به انتخاب انجمنهاى شهر است كه هفت سال قبل از تصويب مجلسين گذشت و نسبت بدان اعتراضى به عمل نيامد بدين جهت، و همچنين از جهت اين كه دولت مقررات مربوط به انتخابات انجمنها را از موضوعات عرفيه مىداند طريقه انتخاب انجمنهاى ايالتى و ولايتى به همان شكل كه در مورد انجمنهاى شهر به تصويب مجلسين معين شده بود، در تصويبنامه مندرج و منظور نمود. با اين حال هرگاه بعد از توجه به ملاحظاتى كه دولت دارد باز مراجع محترم شركت بانوان را در انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه تشكيل آن براى اظهار نظر و اعمال نظارت اهالى محل در كارهاى عامالمنفعه خودشان است شرعا حرام بدانند دولت نظر آقايان محترم را به مجلسين تسليم و منتظر تصميم مجلسين خواهد بود.»
علم اگرچه در این تلگراف نامی از آیت الله خمینی نبرده بود،اما آیت الله پاسخ او را به علما ، پاسخی به خواسته های خود ندانسته بود و همچنان در انتظار بود تاشاید مخاطبان نامه نخست وزیر واکنشی به تظهارات او بدهند.اتفاقی که رخ نداد و چند روز بعد در پاسخ به استفتای بازرگانان و اصناف قم که از آیت الله پرسیده بودند « آیا مصاحبهای را که آقای نخستوزیر در تاریخ 21 /8 /41 با مطبوعات نموده نظر حضرتعالی را تأمین نموده یا خیر؟ و آیا تلگرافی را که آقای نخستوزیر در این موضوع برای حضرات آیات نموده قانعکننده هست یا خیر؟» می نویسند:« مصاحبۀ آقای نخستوزیربه هیچ وجه ارزش قانونی نداشت و نظر اینجانب را تأمین ننمود، زیرا چیزی که در هیأت دولت به صورت تصویبنامه درآمد، مصاحبه و درج در مطبوعات تأثیری در آن ندارد، و آن تصویبنامه ـ بر فرض قانونی بودنش ـ به قوّت خود باقی است.»
جالب آنکه علم پاسخ آیت الله خمینی و استنادات ایشان به موارد متعدد تخلف دولت از قوانین اساسی و موضوعه را به سایر علما می دهد و آیت الله خمینی در این استفتا به موارد مطروحه در پاسخ علم چنین جواب می دهند:
« 1 ـ راجع به حلف به کتاب آسمانی مینویسد مراد قرآن مجید است. البته ما این تفسیر را از شخص ایشان برای تبرئۀ خودشان از هتک به قرآن کریم به حکم اسلام پذیرفتیم. لکن تفسیر ایشان از تصویبنامه به هیچ وجه ارزش قانونی ندارد. و تصویب کتاب آسمانی به اطلاق خود، که شامل سایر کتب منحرفه و ضاله است، در نظر آنها به قوّت خود باقی است، و نقش آقای نخستوزیر اغفال مردم است. و همان خطر عظیمی که برای قرآن مجید پیش آمده است به واسطۀ این تصویبنامۀ مخالف شرع و قانون به دست خیانتکاران به دین و مملکت به قوّت خود باقی است، و هیچ مسلمانی نمیتواند قرآن مجید را در معرض خطر ببیند و سهلانگاری کند.
2 ـ آنچه ایشان نوشتهاند که در مجلس، اقلیتهای مذهبی به کتاب خودشان قسم یاد میکردند، اشتباه است و هیچگاه کتاب منسوب به زرتشت و سایر کتب منحرفه را در مجلس نمیآوردند. صورت قسمنامه نیز شاهد است که تمام وکلا به یک نحو قسم یاد میکردند.
3 ـ اینکه نوشتهاند در مملکت اسلام انتخابکننده و انتخابشونده مسلمان است، ربطی به مفاد تصویبنامه ندارد. و وعدۀ اصلاح الزامآور نیست و به هیچ وجه ارزش قانونی ندارد، و ما را قانع نمیکند. و اگر فرضاً آقای عَلم بنویسد این سه امر که در تصویبنامه مذکور است لغو است باز ارزش قانونی ندارد؛ زیرا چیزی که در هیأت وزیران تصویب شد به الغای آقای نخستوزیر لغو نمیشود، و به قوّت خود باقی است. بنابراین خطر بزرگی که برای اسلام و استقلال و کیان مملکت به واسطۀ این تصویبنامه، که شاید به دست جاسوسان یهود و صهیونیستها تهیه شده برای نابودی استقلال و به هم زدن اقتصاد مملکت، به قوت خود ـ به نظر دولت آقای عَلم ـ باقی است؛ و دولت خود را ذیحق میداند که به آن عمل کند، هر چند مخالف قانون شرع یا قانون اساسی باشد؛ یا برخلاف احساسات دینی و ملی بیست میلیون جمعیت ایران یا تمام مسلمین باشد. زیرا تا در هیأت وزیران تجدیدنظر به عمل نیاید و اصلاح نشود، به قوّت خود باقی است.و اینجانب در تعجب هستم که چرا آقایان وزرا زیربار این مسئولیت بزرگ قانونی میروند و اقدام به تجدیدنظر نمیکنند، و نمیخواهند خود را در نزد ملتهای بزرگْ متمدن و ملت خود را سربلند کنند. خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجدیدنظر در تصویبنامهها و تسلیم مذهب و قانون شدن، علامت شهامت و تمدن است، و موافق نزاکت بینالمللی است. و سرپیچی از قانون و سرسختی در مقابل خواست ملت از عادات قرون وسطی و خلاف نزاکت است. و خوب است وزرای یک مملکت کهنسال حاضر نشوند چنین معرفی شوند، و عقبافتادگی و عدم رشد یک ملت بزرگ را ثابت کنند. با اعمال خلاف مذهب و قوانین منع شدید مطبوعات در تمام کشور، جلوگیری از انعکاس این نهضت بزرگ ملی و قانونی بیسابقه یا کمسابقه، که یک ملت برای دفاع از مذهب و قانون اساسی قیام نموده و در تمام کشور هماهنگ شدهاند، برای یک دولت مدعیِ تمدن ننگ است. و ما احساس خجلت و سرشکستگی میکنیم در میان خبرگزاریها و سفارتخانههای خارجی. و ما ملت ایران را از اینگونه اعمال قرون وسطایی تبرئه میکنیم؛ و تمام گناه را از معدودی تطمیع شده یا تهدید شده میدانیم. اشخاص شریف به مذهب مقدس خود و به قانون اساسی احترام میگذارند و از کارهایی که برای ملت و استقلال مملکت خطر دارد اجتناب میکنند.
اینجانب، حسب وظیفۀ شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنم قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضۀ صهیونیستهاست، که در ایران به حزب بهایی ظاهر شدند. و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه میکنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط میکنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأیید میکنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمیکند. و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.
4 ـ آنچه آقای نخستوزیر راجع به انتخاب زنها تلگراف نمودهاند محل تعجب است. میگویند این انتخاب مشابه انتخاب شهرداریهاست که دخالت زنها در آن تصویب شد و اعتراضی نشد. اولاً، انجمنهای ایالتی و ولایتی قانون مستقل دارد، و زنهادر آن قانون مستثنا هستند. آقای نخستوزیر قانون مجلس را نسبت به خود انجمنهای ایالتی و ولایتی نادیده گرفته و به مشابه آن تشبث کردهاند! و خوب است خود ایشان این را هم تفسیر کنند. و ثانیاً، به طوری که مطلعین میگویند، قانون شهرداریها از مجلس نگذشته و در بعض کمیسیونهای مجلس وارد شده، و فرضاً که گذشته باشد ربطی به انجمنهای ایالتی ندارد. و ثالثاً، اگر چیزی از مجلس گذشت و مخالف قانون اساسی بود، ارزش قانونی ندارد. و این امر از هر مجلسی بگذرد مطرود، و وکلای آن قابل تعقیب هستند.
5 ـ نوشتهاند که این موضوع عرفی است. اگر منظور آن است که مربوط به حکم شرع نیست، بسیار عجب است! زیرا تمام موضوعات عرفیه در شرع حکم دارد. و این آقایان از قوانین اسلام اطلاع ندارند و از حقوق اسلامی بیخبرند. حکم این موضوع عرفی را از علمای اسلام باید پرسید.
6 ـ آنچه اخیراً نوشتهاند که اگر حرام میدانید، باید به مجلس رجوع کنید، البته در موقعش به مجلس تذکر خواهند داد، لکن باید به آقای نخستوزیر بگویم هیچ مجلسی و هیچ مقامی نمیتواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفری تصویبی کند یا قانونی بگذراند. رجوع نمایید به اصل دوم متمم قانون اساسی. بحمداللّه ملت مسلمان و علمای اسلام زنده و پاینده هستند، و هر دست خیانتکاری که به اساس اسلام و نوامیس مسلمین دراز شود قطع میکنند.واللّهُ غَالِبٌ عَلی أَمرِهِ. »
آیت الله از پای ننشسته همچنان پیگیر موضوع است و اتفاقا با رفتارش به دروغ بودن ادعاهای دولت مبنی بر آزادی در جامعه پاسخ میدهد.« مطبوعات را سانسور نمودهاند و میگویند آزادی هست. ملاقات با علمای شیراز را ممنوع نمودهاند. من از آیتاللّه ]بهاءالدین[ محلاتی شیرازی احوالپرسی نمودهام، به او نرسیده است.»
تذکرها و تهدیدهای آیت الله مبنی براینکه« من به اعلیحضرت همایونی پیغام دادهام که به دولت دستور بدهند لغو لایحه را در جراید بنویسد؛ زیرا موقعیت بد است و اگر این دفعه مردم عصبانی بشوند دیگر ما جلوی آنها را نمیتوانیم بگیریم؛ و حتی سرنیزه هم جلوی آنها را نمیتواند بگیرد. و اگر درست نشود، من خودم به تنهایی راه میافتم و هر چه پیش آید، بیاید. به «عَلم» بگویید اینقدر لجاجت نکند و با خودپسندی و از روی هوا و هوس با سرنوشت یک مشت مردم مسلمان بازی نکند!» و همراهی مردم با علما و تجمعشان در مساجد به تبعیت از مراجع بالاخره جواب داد و علم در پنجم آذر 1341 طی تلگرافی به «روحانيون و مراجع محترم» اطلاع داد كه «موضوع انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى در جلسه هيئت دولت مطرح گرديد. اطلاعا به استحضار عالى مىرساند كه بدون تجديدنظر تصويبنامه مورخ 14 /7 /1341 موضوع انجمنهاى ايالتى و ولايتى قابل اجرا نخواهد بود. مزيد توفيقات حضرت آيتاللّه را در ترويج شعائر اسلامى خواهان است.»
اما آیت الله خمینی همچنان براین باور بود که« هر چند مضمون تلگرافی که برای علمای قم فرستاده، قانع کننده می باشد، ولی تا در جراید رسمی کشور لغو تصویبنامه به طور صریح اعلام نگردد، ما نمی توانیم به این تلگراف ترتیب اثر دهیم؛ و هیئت حاکمه بداند که اگر خبر لغو تصویبنامه را در جراید اعلام نکند، ما این تلگراف را کَاَنْ لَمْ یَکُنْ فرض کرده به مبارزه ادامه خواهیم داد. »
آیت الله خمینی در این باره می گوید:« بعد از اطلاع از صدور تصویبنامه از طریق دولت مبنی بر عدم قابلیت تصویبنامۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی برای اجرا، اطمینان پیدا کردم که قضیه خاتمه یافته، لکن باز ترسیدم که دولت در مقام خدعه باشد و فقط خواسته است علما را قانع نماید که آن مجلس مهم دینی که بنا بود در مسجد سید عزیزاللّه تشکیل شود تعطیل نمایند و این سوءظن الآن هم موجود است؛ زیرا دولت به قول و قراری که با علما گذاشته بود که تصویبنامه را در رادیو و جراید اعلان[کند]عمل نکرد، اینها فقط از مجلس تهران ترسیدند، اینها تصور میکنند تشکیل این مجلس برای ما مخارجی دارد مثل خودشان که اگر بخواهند مجلس ننگینی بهوجود آورند باید هزارها تومان خرج کنند که افراد معدودی را دور هم جمع نمایند، خیر، اینطور نیست.
مردم مطیع علمای خود هستند و اگر علما اشاره نمایند که مسلمانان عموماً در خارج از تهران جمع شوند، اطاعت میکنند و دست از کسب خود برمیدارند. مسلمین حاضر نیستند برای شغلشان دست از قرآن بردارند و دین خدا را در خطر بیندازند.»
ایشان برمبنای رفتار سابق خود با دولت برپایه مدارا و حل موضوعات بدون ایجادتنش و درگیری می افزاید:« ما تا به حال به دولت نصیحت کرده و بنای مسالمت داشتیم، ولی دولت با ما حیله میکند. دولت باید بداند که علمای اسلام اهل اطلاع هستند و انسان بصیر و با دیانت نمیتواند قرآن و دیانت را در خطر ببیند و ساکت باشد. و آن مسلمانی که احتمال دهد ـ ولو به نحو یک در هزار ـ قرآن در خطر است نباید آرام باشد. ذخایر مردم را بردند، تحمل کردند؛ مادیات را بردند، صبر کردند؛ حالا دست دراز کردهاند به قرآن و نوامیس مسلمین. »
آیت الله خاطرنشان می سازد که :« ما تا به حال با اینها مماشات نموده و به نصیحت و تذکر اکتفا کردیم و نگذاشتیم ملت عصبانی شود و اگر یکروز ملت با حالت عصبانی از خانه خارج شود مطلب صورت دیگری پیدا خواهد کرد. آن روز است که سرباز به نفع اسلام سرنیزه را بیندازد و ژاندارم تفنگ را، آن روز است که دیگر نه کاخی برای عَلَم باقی خواهد ماند و[نه]کاخی مرتفعتر از آن. من که با شاه ارتباطی ندارم، لذا شفاهاً پیام میدهم که مملکت در معرض خطر است. به آقای عَلَم امر کند که به خواستههای ملت توجه کند یا به کنار رود تا ما با خود آنها مذاکره نماییم و اگر میخواهد لجاجت کند، بداند که چند نفر معدود نمیتوانند با یک ملت لجاجت کنند.»
سرانجام در دهم آذر 1341 اسدالله علم، نخستوزير در پاسخ به اعتراضات مردم، علما و مراجع بااشاره به وجود قانونى كه در صدر مشروطيت تصويب شده و مقررات انجمنهاى ايالتى و ولايتى را روشن ساخته است تأكيد كرد غالب موارد قانون مصوب صدر مشروطيت، به علت وضع قوانين بعدى نسخ شده است. اوهمچنبن با اشاره به قوانينى كه در زمان دكتر مصدق (11 آبان 1331) و زمان صدرات علا، براى انتخابات شهردارىها تصويب شده بود و در آن بانوان در انتخابكردن و انتخابشدن محدوديتى نداشتند، مدعی شد كه دولت هيچ سوءنيتى در تصويبنامه جديد نداشته است. وى گفت: «فكر ما اين بود كه انجمنهاى ايالتى و ولايتى مربوط به عمران و آبادى استانها و شهرستانهاست و نظير انجمن شهر است و مقررات مربوط به انتخابات آن نبايد با مقررات مشابه در قانون انتخابات انجمن شهر متفاوت باشد و چون سابقا مقررات مزبور مورد اعتراض واقع نشده بود تصور كرديم كه موضوع از عرفيات است و عدم منع بانوان از دخالت در امور مربوط به عمران و آبادى شهر و استان مربوط به خودشان اشكالى نخواهد داشت.» علم با اشاره به اين كه «متن تصويبنامه از چند جهت مورد اعتراض آقايان علما اعلام قرار گرفت»، كوشيد ثقل اعتراضات علما را بر محور حضور زنان متمركز كند. وى گفت «دو مورد از اعتراضات ناشى از عدم وضوح عبارت تصويبنامه بود. يكى شرط اسلام در انتخابشونده و انتخابكننده و ديگرى مسئله سوگند منتخبين كه در متن تصويبنامه كتاب آسمانى قيد شده بود و آقايان علما اعلام مىخواستند كه تصريح به كلاماللّه مجيد شود.» اما در مورد سوم يعنى «عدم منع بانوان از شركت در انتخابات» موضوع به كميسيون ويژهاى ارجاع شد. علم اضافه كرد هنوز كميسيون مزبور نتايج مطالعات خود را گزارش نداده بود كه دولت تصميم گرفت انتخابات مجلس شوراى ملى را جلو بيندازد و چون انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى به علت طولانى بودن، پس از افتتاح مجلس شوراى ملى انجام خواهد گرفت، در نتيجه مقررات مربوط به آن نيز بايد از تصويب مجلس بگذرد و بدين ترتيب دولت از اجراى آن چشمپوشى كرد. اما چون حضرات علما اعلام ابراز نگرانى كرده بودند، دولت تصويب نمود كه مقررات تصويبنامه مورخ 16 مهر 1341 قابل اجرا نخواهد بود. وى سپس متن تلگرام به علما و مراجع را در اختيار خبرنگاران قرار داد. وى همچنين از آقايان علما تشكر كرد كه در حفظ امنيت كوشيدهاند و با صدور اعلاميه به دستجات منحرفى كه هميشه در پى فرصت هستند مجال سوءاستفاده ندادهاند.
آیت الله خمینی در یازدهم آذر 1341 برای جمعی از علما و فضلای قم که به دیدارش رفته بودند سربسته نکته ای را بازمی گوید و به همین خاطر معتقداست که «خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت» و مسائل بدین طریق حل شد و در غیر این صورت اتفاق خطرناکی رخ می داد.« [به]بنده، در شبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیزاللّه ، برای تنبّه دولتها دعا کنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در اینجا تکلیف دیگری دارند؛ من تصمیم آخر را ضمن ابتهال[3]به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم و لکن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خدای نکرده جسارتی به علمای تهران شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شد نمیشود با قوای مردم مقاومت کرد؛ در همان نیمه شب، از علمای بزرگ تهران کاغذ گرفت که این غائله خاموش شود؛ تا اینکه صبح برای علمای قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقای شریعتمداری بودیم. تلگرافْ خوب است و لکن خوفی بود که برای حیله باشد؛ تا اینکه دیروز مذاکرات زیاد بین اینجا و تهران شد، تا در جراید نوشتند و لکن مقدمات حرفهای ایشان تمام نیست.» ایشان ازاینکه موضوع به خیر خاتمه یافته ابراز رضایت می کند:« بحمداللّه مطلب گذشت و آقای اسداللّه عَلم متنبه شدند که مطلب را باید خاتمه داد و بحمداللّه خاتمه دادند. ما هم خاتمۀ مطلب را تقدیر میکنیم »
آیت الله ضمن برشمردن سیاست اصلی خود تاکید می کند که ما همانیم و ملت همان.ایشان با خاتمه یافتن موضوع، همه را به رفتن برسرکارهای خود فرامی خواند تا مگر دوباره مسئله سازشوند:« اگر به نفع تمام شد، دست و پای خود را گم نکنید؛ محکم باشید. نه در آن طرف فَزَع[13]داشته باشید، و نه در این طرف زیادهروی داشته باشید. حق اینکه به دولت ناسزا گفته شود، نیست؛ شما بزرگتر از این هستید که حرفی که مناسب شما نیست، بزنید. از امروز مشغول کار خودمان هستیم. در این دو ماه که این پیشامد کرد، ما نتوانستیم درست کار کنیم؛ شبهایی شد که من دو ساعت خواب کردم؛ از این به بعد مشغول تحصیل باشیم که از همۀ عبادات بزرگتر است، «إنْ کانَالْقلْبُ مُخلِصاً»[14]. باز اگر دیدیم شیطانی از خارج متوجه مملکت ما شد، ما همین هستیم و دولت همان و ملت همان.»
آیت الله حرف آخر را می زند،بی پرده و به گونه ای که شاه هم بفهمد.چه او هم اگر متوجه موضوع شده بود،گرفتار بلایای بعدی نمی شد:ما رگ خوابشان را فهمیده ایم!« راه به دست آوردن قلوب ملت این است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست میآید. رگ خوابشان را ما فهمیدیم؛ قلوب مسلمین را باید توسط اسلام جلب کرد.»
رفراندوم ششم بهمن1341
گذشت زمان، آبها را از آسیا نینداخت و شاه خیلی زود موضوع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را ازیاد برد و در پی برگزاری رفراندومی برآمد که از میان علمایی که در واقعه پیشین ، کم و بیش گردیکدیگر را گرفته بودند، اینک جز تنی چند و به محوریت آیت الله خمینی، کسی با اینان نبود.
این بار نیز آیت الله با تذکر و ارشاد خصوصی کار را آغاز کرد و از طریق سلیمان بهبودی (از نزدیکان دربار رضاخان و محمدرضا) به «اعلیحضرت تذکر داد » «و انجام وظیفه نمود»، ولی « مقبول واقع نشد».معلوم می شود شاه یا با مشورت درباریان و نخست وزیرش و یا به واسطه عناد خود از پذیرش پیغام آیت الله سرباز زده بود که رویه گذشته اش را با شدت بیشتری پی گرفت.
آیت الله این بارهم صرف نظر از« بعضی جنبههای شرعی » «و از بعضی اشکالات اساسی قانونی آن» چند مورد را متذکر می شود که تا آن تاریخ چنین استدلالی از یک روحانی آن هم برمبنای حقوقی و قانوی بی سابقه بوده است: « 1 ـ در قوانین ایران رفراندم پیشبینی نشده و تاکنون سابقه نداشته، جزیک مرتبه، آن هم از طرف «مقاماتی غیرقانونی» اعلام شد، و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آن وقت این عمل «غیرقانونی» بود، و امروز قانونی است!
2 ـ معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندم نماید؛ و این امری است که باید قانون معین کند.
3 ـ در ممالکی که رفراندم قانونی است باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک یک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد، و در جراید و وسایل تبلیغاتی آرای موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد؛ نه آنکه به طور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4 ـ رأیدهندگان باید معلوماتشان به اندازهای باشد که بفهمند به چه رأی میدهند. بنابراین اکثریت قاطع حق رأی دادن در این مورد را ندارند؛ و فقط بعضی اهالی شهرستانها که قوۀ تشخیص دارند صلاحیت رأی دادن در مواد ششگانه را دارند که آنان هم بیچون و چرا مخالف هستند.
5 ـ باید رأی دادن در محیطِ آزاد باشد و بدون هیچگونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود؛ و در ایران این امر عملی نیست و اکثریت مردم را سازمانهای دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و میدهند.»
دولت نتیجه این خیرخواهیها را در دوم بهمن 1341با حمله به « به علما و مردم شریف تهران و هتک مقام مقدس روحانیت پایتخت، و نیز رفتار غیر انسانی امروز مأمورین دولت با اهالی محترم قم و جامعۀ روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزۀ مقدسه»داده و راه را بر هرگونه تفاهمی می بندد. آیت الله درپی تکرا حادثه در روز سوم بهمن در نامه ای به عموم مردم می نویسد:«این است معنای طرفداری دولت از دیانت. و این است معنای آزادی رأی و رأیدهندگان. ما این وضع را در شهر مذهبی قم و در جوار حرم مطهر و در حوزۀ علمیۀ قم به قضاوت افکار عمومی میگذاریم.»
چون این پژوهش بر مبنای گفتار و کلام و مکتوبات امام خمینی استوار است، به وقایع جاری در کشور طی همین مدت را که آیت الله خمینی بدان واکنشی نشان نداده اند، اشاره ای نمی کنیم . اگر چه سیر وقایع بی تاثیر از یکدیگر نبوده و نمی توان آنها را نادیده گرفت؛ اما پرداختن به همه آنها هم از حوصله این متن خارج است.
نکته قابل تامل در رفتار آیت الله خمینی با دولتی که او را فاقد وجاهت قانونی می داند،عمل به قوانین و مقررات جاری است. در دو مورد، یکی اخذ اجازه سفر برای خانم خدیجه ثقفی، همسر امام، و نیز نقل و انتقال تلفن، برابر مقررات جاری عمل کرده مسیر جاری در ادارات را طی می کند.که هر دو این موارد در صحیفه امام مضبوط است.
آیت الله در اول اسفند همان سال به همراه مراجع و علمای قم در اعلامیه ای مشترک ،قانونینبودن طرح «شرکت زنان درانتخابات» را رد کرده موارد نقض قانون در استدلالات حقوقی دولت در این باره را برمی شمارند.آیت الله این بار هم سعی در اتحاد همه علما و مردم برای پی گیری خواسته های خود را دارد. حضرات آیات مرتضی الحسینی اللنگرودی، احمد حسینی الزنجانی، محمدحسین طباطبائی، محمد الموسوی الیزدی، محمدرضا الموسوی الگلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری، روحاللّه الموسوی الخمینی، هاشم الآملی، مرتضی الحائری.در اعلامیه خود تاکید کرده اند که« ملت ایران نیز با این نحو تصویبنامهها مخالف است؛ به دلیل آنکه در دو ـ سه ماه قبل که فشار و ارعاب قدری کمتر بود، تبعیت خودشان را از علمای اسلام به وسیلۀ تلگرافات و مکاتیب و طومارها از اطراف و اکناف ایران اعلام نموده، و لغو تصویب نامۀ غیرقانونی دولت را راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی خواستار شدند. و دولت نیز قبول درخواست ملت را کرده و احاله به مجلس نمود. اینک که به وسیلۀ حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفۀ ملت ـ از روحانیین و متدینین ـ تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات، دست به کارهایی زده که عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناک و وحشتآور است.»
آیت الله خمینی در هفتم اسفند ماه و در اجتماع روحانیون، طلاب، اهالی قم و زائران حرم حضرت فاطمۀ معصومه در سخنانی به ضرورت مقاومت در برابر اعمال غیر قانونی رژیم پرداخته می گوید:« شاه مملکت باید جوری باشد که وقتی پیشنهادی میدهد، درخواستی میکند، ملت با جان و دل در انجام آن بکوشند، نه آنکه با آن به مقابله برخیزند و رفراندوم شاه در سراسر مملکت بیش از دو هزار نفر به همراه نداشته باشد. ما میل نداشتیم برای سران این مملکت، چنین شکست و فضاحتی به بار آید.»
این گفته آیت الله تعارف نبوده و مسبوق به سابقه است و می رساند که ایشان هنوز علم مبارزه همه جانبه با اساس سلطنت را برنداشته است.با این حال در آستانه فرارسیدن سال جدید، در اعلامیه ای کوتاه خطاب به علمای اعلام و حجج اسلام یادآورمی شودکه « چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریۀ اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجلاللّه تعالی فرجه ـ جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم.» و در اعلامیه ای دیگر به تمام مردم تصریح می کند که « آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع میدانند. این سد باید به دست دولتهای مستبد شکسته شود. موجودیت دستگاهْ رهین شکستن این سد است. قرآن و روحانیت باید سرکوب شود. من این عید را برای جامعۀ مسلمین عزا اعلام میکنم، تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم. من به دستگاه جابره اعلام خطر میکنم. من به خدای تعالی، از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم. دستگاهها با سوءتدبیر و با سوءنیت گویی مقدمات آن را فراهم میکنند. من چاره در این میبینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود؛ و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.»
ایشان در این اعلامیه اخطار می دهد« من تکلیف فعلی خود را ادا کردم؛ الّلهُمَّ قَد بَلَّغتُ. و اگر زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد.»
آیت الله خمینی در آخرین روز از سال 1341 در سخنانی پرده از آمال حکومت بالا می برد و برای مردم روشن می کند که چه توطئه شومی در انتظار آنان قرار دارد« ما میدانیمکه دستگاه جبار چهخوابهای خطرناکی برای اسلام دیدهاست که میآید شرط مسلمان بودن را از انتخاب کننده و انتخاب شونده حذف میکند، برای اینکه راه را برای نفوذ طایفۀ ضاله باز کند و آنها را بر مقدرات ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی مسلط سازد. ما صدای شیطانی آنها را در گوشه و کنار این مملکت بارها شنیدهایم که گاهی صراحتاً و گاهی تلویحاً مزمزه میکنند که ما اسلام را نمیخواهیم، اسلام مال عربهاست. این سخنان کینهتوزانۀ آنهاست نسبت به شریعت محمدی ـ صلیاللّه علیه و آله ـ و ما از اینگونه گفتار کفرآمیز و رسوا، به ماهیت ضد دینی آنها بهتر پی میبریم و بهتر آنها را میشناسیم.»
اگرچه لحن آیت الله در خطاباتش تندتر شده است ؛ اما همچنان بر اصلاح امور با تغییر افراد و به راه آمدنشان امیدواراست.
آیت الله خمینی در دوم فروردین 1342 در اجتماع روحانیون و طلاب قم می گوید:« ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. ...عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیهالسلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحتآمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.»
آیت الله اکنون قیامی را که کسی درپی ایجادش نبوده و سازماندهی خاصی هم نداشته است، در مرحله فراز می بیند.او به یکی از خواسته هایش که همانا رسوایی دستگاه حاکم بوده، رسیده است.او اما همچنان باید در چند جبهه به مبارزه بپردازد؛با حکومتی که شاهش خود را سایه خدا بر زمین می داند و با خرافاتی که بخشی وسیع از مردم که اتفاقا از نعمت سواد هو بی بهره اند، این ادعای شاه را می پذیرند و مبارزه با او را به نوعی دخالت در امور کائنات به شمار می آورند.او در پاسخ به تگلرافهایی که از نقاط گوناگون کشور به مناسبت فاجعه مدرسه فیضیه در دوم فروردین رخ داده و طی آن «کماندوها و مأمورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت » حمله کرده و «خاطرات مغول را تجدید کردند. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود. و روحانیون و طلاب بیپناه. در روز وفات امام صادق ـ علیهالسلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلواتاللّه و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و دربهای تمام حجرات و شیشهها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشتبامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچههای شانزده ـ هفده ساله را از پشتبام پرت کردند؛ کتابها و قرآنها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند...» به استیضاح دولت پرداخته می گوید:« اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و ادارۀ این مملکت به طور جنونآمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخستوزیری، استیضاح میکنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر میبرند؟ با چه مجوزی بودجۀ مملکت را خرج رفراندم معلومالحال کردید؟ در صورتی که رفراندوم از شخص شاه بود ـ و بحمداللّه ایشان از غنیترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که از بودجۀ ملت حقوق میگیرند برای رفراندوم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسۀ فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق ـ سلاماللّه علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسۀ فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟»
آیت الله در شانزدهم همین ماه طی بیانیه ای خطاب به مردم با یادآوری فجایع رژیم شاه ، عموم مردمی را که به واسطه مشارکت در قیام متحمل خساراتی شده . چه بسا نسبت به وضعیت خود انتقاداتی داشته اند، متوجه نکاتی می کنند.یعنی همان مبارزه در چند جبهه.در این اعلامیه آمده است:« تعطیل عمومی بازارها و خیابانها، با این محیط ارعاب و خفقان و اختناق و با وضع اقتصاد عصر حاضر، ابراز انزجار و تنفر عمومی از دستگاه جباره بود. کراراً تذکر داده شد که روحانیون نظری جز اصلاح حال ملت و بقای استقلال مملکت ندارند. و حفظ قوانین اسلام و قانون اساسی، به آن جهت که ضامن حفظ مذهب جعفری و قوانین اسلام است، سرلوحۀ مرام آنهاست. و هر کس قصد تجاوز به حریم اسلام و قوانین مقدسۀ آن داشته باشد، در هر لباس و مقام که باشد، روحانیت به پشتیبانی از شما برادران ایمانی و ملت بزرگ اسلام در نصیحت یا مقابلۀ با او کوشش خواهد کرد.»
همین توصیه ها برای طلابی که به اجبار روانه "اجباری" می شوند،تکرار می شود:« شما ـ هر کجا که باشید ـ سربازان امام زمان (عج) میباشید؛ و باید به وظیفۀ سربازی خود عمل نمایید. رسالت سنگینی که اکنون به عهده دارید روشن ساختن و آگاه کردن سربازان و درجهدارانی است که با آنان سر و کار دارید... تعلیمات نظامی را با کمال جدیت و پشتکار دنبال کنید؛ هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی خود را قوی سازید»
آیت الله اینک فرصت را غنیمت شمرده در دوره ای که سایر عالمان دینی به امور مربوط به درس و بحث خود مشغول مانده اند، روشنگری را به میان دانشجویان می کشاند.همان قشری که به تحریک دولت، بی دین قلمداد می شدند تا مذهبیون از آنان دوری گزینند و در برابر، روحانیان را متحجر و خشک مغز می خواندند تا نزد دانشجویان بی اعتبار گردند.آیت الله در دیدار با دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران در سخنانی به افشای ماهیت اصلاحات ارضی، آزادی زنان و آزادی بیان رژیم شاه پرداخته می گوید:« حوزۀ علمیه هرگز مخالف اصلاحات ارضی نبوده؛ آیا دولت به ما پیشنهاد کرد و از ما نظر خواست؟ ما میدانیم این موضوع برای سرگرمی کشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعی ندارد؛ ولی حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار میآورد. موضوع حق رأی دادن زنان و غیره در درجۀ آخر اهمیت قرار دارد. ما میخواهیم مشروطیت را حفظ کنیم. اکنون که در ایران حق آزادی از ما سلب شده، به فکر زنها افتادهاند! در حال حاضر آزادی قلم، بیان، افکار و حتی حق حیات از مردم سلب گردیده است.»
آیت الله سازش ناپذیری اش را به رخ روحانیان می کشد و در دیدار با یکی از کسانی که برای میانداری به حضورش رسیده ، می گوید:« مادامی که این دولت عَلم مصدر کار است، داخل هیچ قسم مذاکرۀ صلح و مصالحهای نخواهیم شد؛ زیرا این دولت به ترتیبی با اهل علم معامله کرده است، که تماس سران حوزۀ علمیه همراه او انتحار روحانیت است؛ و تا آنجا که اختیار روحانیت با ماست، تن به چنین صلح و اصلاحی نخواهیم داد؛ و دلیلی هم محض اصلاح حاضر نمیبینیم.» 47
نگاه آیت الله همچنان و پس از فجایع حکومت در مدرسه فیضیه ، بازهم اصلاح طلبانه است :« سال بدی بود برای اینکه مفتضح شد هیأت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و مانمیخواستیم. ما نمیخواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچو عناصر خبیثی سرِکارند؛ ما نمیخواستیم این را. ما میخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولیاش تا آن آخرش، جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایۀ افتخار یک مملکتی باشد. بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم؛ وزرای سابق، مشاورین سلاطین سابق، علما بودند؛ علی بن یقطین بوده است؛ گاهی ائمۀ اطهار ـ علیهمالسلام ـ بودهاند.»
بااین حال تذکرات خود را می دهد و انتقادهای تند از حکومت و شخص اول مملکت را فراموش نمی کند:« مردک میفرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را، میفرستد منزل آقایان.[ مراجع تقلید]من راهشان ندادم. ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم! میفرستند منزل آقایان که اگر نَفَستان در فلان قضیه[در پاسخ به تلگراف آیت الله سید محسن حکیم از مراجع بزرگ تقلید که علمای ایران را دعوت به مهاجرت به عراق کرده بودند.]درآید، فرمودهانداعلیحضرت فرمودهاند: اگر نفس شما درآید، میفرستیم منزلهایتان را خراب میکنیم، خودتان را هم میکشیم، نوامیستان را هَتْک میکنیم. این وضع ماست با این اعلیحضرت، اگر اینها راست میگویند. اگر دروغ میگویند، پس ایشان بگویند: دروغ میگویند؛ ایشان بفرمایند، اعلام کنند که حکومت قم[فرماندار قم]دروغ گفته است تا من پدر حکومت قم را درآورم؛ بگویند: رئیس شهربانی دروغ گفته تا من زیر چکمۀ اهل علم، پدرش را درآورم؛ نمیگوید که.»ایشان می افزاید:« من نصیحت کردم به شاه. فرستاد آدم آنجا؛ در آن اول امر، قبل از رفراندم، به وسیلۀ بهبودی،[ سلیمان بهبودی، رئیس تشریفات دربار شاه]به وسیلۀ پاکروان[حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک]پیغام دادم به او، آقا! نکن این کار را، این رفراندم را نکن؛ این خوب نیست برای شما[که]این کار را بکنید، دست به این قانون نزن. اگر امروز ارسنجانی[حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت]چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زندهباد؛ فردا چهار تا رعیت میآیند و میگویند: مردهباد! نکن این کار را؛ صلاح نیست بکنی این کار را. گوش نکرد، دیدید چه جور شد. دو هزار نفر رأی نداشتند اینها، باقیاش زور بود. همه میدانند بازار تهران بسته شد که رأی ندهد، بازار قم بسته شد که رأی ندهد، سایر شهرستانها رأی ندادند؛ اینها دو هزار تا رأی آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند. ما نمیخواستیم اینطور مفتضح بشوی .ما نمیخواستیم ملت از تو رویگردان بشوند. ما میخواستیم شما آدمی باشی که وقتی یک چیزی را بگویی[مثلاً]«ای ملت»، تمام ملت لبیک بگویند. ما میل داریم شاه ما اینجور باشد؛ ما میل داریم وزیر ما اینجور باشد که اگر یک مطلبی را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اینکه با حرفهایش[ادعا کند]«شش میلیون»، «شش میلیون»؟!! به جان عزیز شما، اگر اینها چند هزار هم داشتند؛ باقیاش با پر کردن صندوق. شاید به سمع ایشان نرسیده. شاید آنها گفتهاند به او که خیر «شش میلیون، اکثریت قاطع». و الاّ شاه که دروغ نمیگوید؛ نمیشود که دروغ بگوید. «با اکثریت قاطع! تمام قاطبۀ اهل ایران!» پس بازار تهران از اهل ایران نیست؟ خیابانهای تهران اهل ایران نیستند؟ قم از اهل ایران نیست؟ روحانیین از اهل ایران نیستند؟ سایر شهرستانها ایرانی نیستند؟ این ایران کجاست؟ این آرا از کجا آمد؟»
آیت الله خمینی به گسترش آگاهی میان مردم معتقداست و این آگاهی بخشی باید در تمام زمینه ها و در تمام نقاط کشور باشد.از این رو به علمای سراسر کشور و در موارد متعدد گوشزد می کند که:« اینجانب عازم هستم تا آنجا که ممکن است اقدام کنم و از هر چه پیشامد کند هراسی نکنم، تا بلکه تکلیف شرعی خود را ادا کرده باشم. اگر[در]شمال نشریههایی به عنوان پشتیبانی از مقاصد اسلامی[منتشر]شود ظاهراً مؤثر است.»« لازم است آقایان به وسیلۀ اعلامیه و نشریه پشتیبانی خودشان را از مطالبی که ما داریم اعلام فرمایند تا بلکه بتوانیم دولت را وادار کنیم به قبول مطالب شرعی خود. در هر صورت از مجالس دعا و تذکر استفاده باید کرد.»
آیت الله دست حکومت را خوانده و به روشنگری می پردازد.او از هر موقعیتی برای این کار استفاده می کند و با پیام و سخنرانی خود، همگان را به وظایف دینی خویش فرامی خواند:« به طوری که از قراین ظاهر میشود دستگاه جبار درصدد تصرف در احکام ضروریۀ اسلام است؛ بلکه شاید ـ خدای نخواسته ـ بخواهند قدمهای بلندتری بردارند. کراراً در نطقهای مبتذلشان تصریح به تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات سیاسی و اجتماعی کردهاند که لازمهاش تغییر احکامی از قرآن مجید است. و چون با عکسالعملی از طرف مسلمین مواجه شدند، مُزورانه انکار نمودند و عذر بدتر از گناه خواستهاند. غافل از آنکه ما آنها را خوب میشناسیم، و به گفتار آنها اعتماد نداریم.»
آیت الله در چهلم فجایع قم در اعلامیه ای همه اتفاقات رخداده را براساس گفته های مسولان حکومتی متوجه شخص شاه می داند و می گوید:« اشکال بزرگ آن است که به هر دستگاهی رجوع میشود میگویند اینها که شده است به امر اعلیحضرت است، و چارهای نیست. از نخستوزیر تا رئیس شهربانی و فرماندار قم همه میگویند فرمان مبارک است! میگویند جنایات مدرسۀ فیضیه به دستور ایشان است؛ به دستور اعلیحضرت مریضها را از مریضخانه بیرون کردند؛ دستور ایشان است که اگر در جواب حضرت آیتاللّه حکیم کاری انجام دهید، کماندوها و زنهای هرجایی را به منازل شماها بریزیم، و شماها را بکشیم و خانههاتان را غارت کنیم؛ دستور اعلیحضرت است که بدون مجوز قانونی طلاب را بگیریم و به لباس سربازی درآوریم؛ دستور اعلیحضرت است که به دانشگاه بریزند و دانشجویان را بکوبند. مأمورین تمام قانون شکنیها را به شاه نسبت میدهند. اگر اینها صحیح است، باید فاتحۀ اسلام و ایران و قوانین را خواند! و اگر صحیح نیست، و اینها به دروغ جرمها و قانون شکنیها و اعمال غیرانسانی را به شاه نسبت میدهند، پس چرا ایشان از خود دفاع نمیکنند تا تکلیف مردم با دولت روشن شود و عمال جرم را بشناسند، و در موقع مناسب به سزای اعمال خود برسانند؟»
آیت الله با درک موقعیت ایران در جهان اسلام و خاورمیانه و توانمندیهای آن، به خوبی می داند که شاه و حکومت او در پی چه چیزی هستند و با اعمال و رفتار خود به دشمنان ایران کمک می رسانند؛ و درجه اول، اسرائیل. اسرائیل، شاه بیت کلمات آیت الله است و از هر موقعیتی برای طرح خطر این رژیم غاصب استفاده می کند.:« من نمیدانم این همه بیفرهنگی و جنایات برای نفت قم است، و حوزۀ علمیه باید فدای نفت شود؟ یا برای اسرائیل است، و ما را مزاحم پیمان با اسرائیل در مقابل دوَل اسلامی میدانند؟ در هر صورت ما باید نابود شویم؛ اسلام و احکام اسلام و فقهای اسلام باید فدا شوند. دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیرانسانی و فشارها میتواند ما را از مقصد خود، که جلوگیری از ظلم و خودسریها و قانون شکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است، منصرف کند. ما از سربازی فرزندان اسلام هراسی نداریم؛ بگذار جوانان ما به سربازخانه بروند و سربازان را تربیت کنند و سطح افکار آنها را بالا ببرند؛ بگذار در بین سربازان افراد روشن ضمیر و آزادمنشی باشند تا بلکه به خواست خداوند متعال ایران به آزادی و سربلندی نایل شود.»
دراین کارزار نا برابر است که آیت الله رفته رفته و تنها با سلاح کلمه و قلم خود به سمت دشمن پیش می رود و با عنوان کردن نیات حکومت، به مرور مردم را با واقعیاتی تلخ آشنا می سازد. او هرگز کلامی بی جا و ناشمرده عنوان نمی کند و تا از موضوعی کاملا مطلع نشده باشد و اطمینان نیافته باشد، آن را طرح نمی کند:« اطلاع کامل دارم، میخواهند برخلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایر ملل اسلامی و عرب، دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند؛ ولی هنوز مثل اینکه جرأت نکردهاند و از شما وحشت دارند که موضوع را رسماً اعلام کنند. دو سال قبل همین کار را کردند که مورد اعتراض علما و مردم مسلمان قرار گرفت؛ فوری تکذیب کردند. حالا هم همین خیال را دارند. شما به دیگران، و دیگران به دیگران، و همه به همه، بگویید: آماده باشند، متحد باشند، تا روزی که بنا شود با مشت به دهان این دولت نوکر اجنبی و ضد اسلام بکوبیم.»
آیت الله با آنکه خود به تنهایی بارسنگین مبارزه را بر دوش دارد و به همراهی مردم چشم دوخته است؛ اما از به صحنه کشاندن علما و مراجع برای مشارکت و مساعدت با قیام اسلامی ناامید نیست؛هر چند که بیشترین ممانعتها را را هم از ناحیه همین گروهها شاهد بوده است. او در دومین ماه از سال 1342 با نامه های متعددش به علمای شهرهای ایران و مراجع نجف و قم و مشهد و تهران، آنان را با مسائل رخ داده در ایران و تلاشهای رژیم در مخالفت با قوانین اسلام آشنا ساخته برای مقابله با این توطئه ها، به میدان فرا می خواندشان.
نامه هایی به حضرات آیات میلانی وخویی از این دست است.
دستگیری و زندان
بالاخره مخالفتهای آیت الله خمینی با رژیم شاه و ایادی آن ، منجر به دستگیری ایشان در سحرگاه پانزدهم خرداد 1342 شد و ایشان را به تهران منتقل کردند.نحوه مقابله ایشان با ماموران نظامی و زندان بسیار شایان توجه است.در اسناد برجای مانده از ساواک و شهربانی،این نحو برخورد چنین گزارش شده است:«صورتجلسۀ مورخۀ 25 /3 /42: در ساعت 1000[10 صبح]روز شنبه 25 /3 /42 جهت بازجویی از آقای روح اللّه الموسوی الخمینی فرزند مصطفی دارندۀ شناسنامه 2741 صادره از خمین، متولد سال 1379 قمری در پادگان «بیسیم» حضور به هم رسانیده و پس از معرفی، در مورد سؤال از ایشان اقدام لازم معمول ولیکن مشارٌ الیه از دادن جواب خودداری فرمودند. کلیۀ امضا کنندگان زیر مراتب فوق الذکر را گواهی و تأیید مینماییم. نمایندۀ ساواک ـ نمایندۀ ستاد کل گارد، سروان لندابی.»
آیت الله خمینی در برگه بازجویی از خود می نویسد:« چون استقلال قضایی در ایران نیست و قضات محترم در تحت فشار هستند، نمیتوانم به بازپرسی جواب دهم.»
همین جمله کوتاه، حاوی چند نکته است:
1 – جواب پرسشها را نمی دهند ؛ اما بی پاسخ هم نمی گذارند.
2 – دلیل پاسخ ندادن را از نگاه قانونی و آن نبود استقلال قضایی در ایران ذکر می کنند.
3 – قضات دستگاه قضایی را که از عوامل حکومت به شمار می روند، با احترام یاد می کنند.
4 – از همین فرصت هم برای جلب نظر دیگران به مبارزه قانونی و اصلاحی خود بهره می برند.
آیت الله پس از مدتی نگهداری در زندان، به حصر و تبعید خارج از زندان در تهران منتقل می شوند و از هرگونه آزادی عملی در این دوره محروم می گردند.توجه به سلوک ایشان در این دوره بسیار حائز اهمیت است.
آیت الله خمینی در نامه ای به سید محمدصادق روحانی، وضعیت خویش را این گونه گزارش می دهد :« گرچه ما آزاد نیستیم و دولت به مناسباتی که خودشان میدانند این صحنه را ساخت که ما را آزاد قلمداد کند و سر و صدا راه بیندازد، و الآن ما در اختیار آنها هستیم و ابداً از خود اختیاری نداریم و حق ملاقات با کسی نداریم و کسی نمیتواند بیاجازه، ما را ملاقات کند، و امروز منتقل میشویم به خارج شهر،[1]و این تبعید است تا اَمَد غیر معلوم».
نکته پر اهمیت در ادامه این نامه نهفته و آن اینکه آیت الله در شرایط موجود از خود رفع تکلیف کرده تاکید می کند که در چنین شرایطی،تکلیف از او ساقط است.به عبارت دیگر در وضعیت حصر و زندان که آدمی به اختیار خود نیست و نمی تواند هیچ فعالیتی بکند، لاجرم مبارزه اش هم به عهده تعویق می افتد اما دیگرانی که در خارج از زندان هستند و از نعمت آزادی بهره مندند، باید به تلاشهای خود ادامه دهند:« از این جهت ما از همۀ تکالیف خارج هستیم»و همگان باید بدانند که این بی عملی و سکوت ناخواسته است « به نحوی این محدودیت را به مسلمین برسانید.»
آیت الله در پاسخ به عواطف و احساسات مردمی که از ایشان در ایام حصر دلجویی کرده در انتظار بازگشتشان هستند، به موعظه ای بسنده می کند که:« رحمتهایی که در ظاهر، نقمت بروز میکند از رحمتهای ظاهره شاید لطیف تر و به عواطف نزدیک تر باشد. از خداوند تعالی توفیق علم و عمل صالح برای همه خواستار است.»و این علم و عمل، همان انجام به تکلیف الهی در هر شرایط است.در زمان آزادی، به گونه ای و در شرایط زندان، به گونه ای دیگر.
آخرین نامه و گفته از آیت الله در سال 1342 و در شرایط حصر، تذکر به فرزندشان برای رسیدگی به وضعیت فقرا و نیازمندان قم است. اتفاقی که رهبر دینی جامعه در شرایطی که به مبارزه با حکومت برآمده و به همین سبب در زندان قرار دارد؛ اما از اضعیت نابسامان مردمش نیز غافل نمی ماند و برای رفع ناملایمات آنان، دستور رسیدگی صادر می کند.
سال ۱۳۴۳
در میانه فروردین 1343 آیت الله پس از ماهها تحمل زندان و حصر، شبانه به قم بازگردانده می شود. اکنون فصل تازه ای از مبارزات آیت الله آغاز شده است.آن گونه که بعدها خواهیم دید و از زبان ایشان نقل خواهدشد،در می یابیم که این بار هم حکومت است که آیت الله را به میدان مبارزه می کشاند. سالوس رژیم در ترفندهای تبلیغاتی اش مبنی بر اینکه آیت الله خمینی پس از توافق با رژیم آزاد گشته، ایشان را باری دیگر به واکنش واداشت:« نقشهای که مهمتر است و اینها دارند، این است که میخواهند بین علما و ملت اسلام اختلاف بیندازند. اینها میخواهند بگویند علما با انقلاب شاه موافقند؛ تا مردم را برگردانند، و سرمایۀ علما را که مردم هستند، از دستشان بگیرند.»« حوزۀ علمیه باید به کار اسلام بخورد. اگر حوزۀ علمیه به کار اسلام نخورد، بیهوده است، مبتذل است، واجب است بر همه و همۀ خطبا و مسلمین که مردم را مطلع کنند؛ زیرا اصل اسلام در خطر است.»بنا به تاکید آیت الله« علاقۀ مردم به ما برای دین است. این ابراز علاقه، برای اظهار علاقه به دین است. اشتباه میکنند آنهایی که میخواهند بین علما و مردم و دین جدایی بیندازند؛ آنها رسوا شدند. سید ضیاء[الدین طباطبایی]به شاه گفته است، گرفتن این مرد، اشتباه بوده؛ آزاد کردن او هم اشتباه بوده. آنها مفتضح شدند.»
آیت الله این بار بیش از گذشته به مبارزه اش با رژیم رنگ می بخشد، زیرا حکومت شاه با تبلیغات زهرآگینش به مردم چنین گفته است که خمینی با دستگاه حکومت به توافق رسیده و قول همکاری داده است.آیت الله که مبارزین را فاقد هرگونه روزنه تبلیغی می داند و تنها راه ارتباطی اش با مردم از طریق روحانیان و منابر است،« ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا میرسد، آنها صدایشان از اینجا تا امریکا میرسد» دوباره دست به کار می شود و با نامه نگاریها و تذکر به خطبا و اهل منبر، بدانها تاکید می کند که خمینی با هیچکس توافقی نکرده و هرگونه خبری در این باره کذب محض است. او از همه علما و روحانیان می خواهد که این توطئه جدید دشمن را برای مردم بازگوکنند و بدانند که خمینی، همان خمینی سابق است.« تذکر دهید مطالبی که در روزنامۀ اطلاعات سهشنبه [18 فروردین] راجع به موافقت روحانیون با مقاصد دولت درج شده بود جداً تکذیب فرمایند؛ و به ملت ابلاغ فرمایید که هیچ روحانی نمیتواند با امور خلاف شرع موافقت کند و پس از این به مندرجات مطبوعات راجع به روحانیون ترتیب اثر ندهند.»سپس در26 /01 /1343 در مسجداعظم قم و به مناسبت شروع درسهایشان در سخنانی مفصل که به منزله نقطه عطفی در مبارزاتشان محسوب می شود، همه بافته های رژیم شاه را به یکباره از هم باز می کند و ترفندهای حکومت را برملامی سازند.
از این سخنرانی به عنوان یکی از تاریخی ترین نطقهای آیت الله خمینی یادشده است که حاوی مضامینی بس بلند و آموزنده است و همه قشرهای جامعه را در برگرفته است.
آیت الله خمینی در این سخنرانی بلند به چند موضوع پرداختند.اول نصیحت به حکومت.ایشان نکات مورد نظر خود و علما را در این نهضت با زبانی خیرخواهانه برشمردند:« ما میگوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما رامیخواهیم؛ ما به شماها نصیحت میکنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را برای چهار دلار دراز نکنید...شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. میگذاریم قانون را زمین؛ شما یک نمایندهای بفرستید، ما هم یک نمایندهای میفرستیم؛ قانون اساسی را میگذاریم زمین؛ شما که میگویید ما قانونی هستیم، دموکرات هستیم، شما که میگویید که ما جلو رفته هستیم، مترقی هستیم، این قانون اساسی ماست؛ میگذاریم زمین. به قانون اساسی عمل کنید، اگر ما حرفی زدیم. به این متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید... شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛ همان طوری که من به این اشخاصی که میآمدند گفتم این مطلب را ـ کراراً ـ که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همۀ این امور، بُردی نکردید؛ دیدید که ملت عصبانی میشود؛ نمیشود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدری تغییر بدهید؛ تجربه بکنید... بروند یک کاری انجام بدهند؛ ... شما هم محفوظ میمانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمیکند؛ دلها هم پیش شما آن وقت میآید؛ آن وقت همان طور که من اینجا نشستهام و منبر میروم و آقایان گوش میکنند و باورشان میآید، حرفهای شما را هم باورشان میآید.»
دیگر اینکه برای مردم اهداف رژیم شاه را باز کردند که درپی چیست:« ما میگوییم آقا! جمیع ممالک اسلامی صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستادهاید با اسرائیل موافق. ما میگوییم صلاح نیست این کار. آقا اینقدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، واللّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده میشود؛ آن وقت برادرهای سنی ما خیال میکنند که شیعهها یهودی پرستند.»
آیت الله توطئه حکومت در تبلیغات دروغین علیه نهضت مبنی بر توافق میان علما و رژیم را برنتافتند و گفتند:« روزنامۀ اطلاعات در روز سهشنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین ...با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت...اینهایی که با شما یک قرارداد سری کردهاند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردی اسم ببر؛... من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه میافتم دنبالش. اگر من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا میکند که یک حرفی بزنم، میزنم و دنبالش راه میافتم و از هیچ چیز نمیترسم بحمداللّه تعالی. واللّه، تا حالا نترسیدهام.»
آیت الله خمینی در تشریح شیوه رهبری نهضت تصریح می کند که من همان خمینی سابقم:« اینها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر میخواهید همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. فرستادند، نخستوزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهی شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتی یک تشنجی بشود، مبادا یکوقتی جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما میخواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبی که همیشه گفته میشود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامۀ اطلاعات که میگوید من بیتقصیرم و شماها این کار را کردهاید، شما هم که آمدید میگویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهۀ با یک مطلب بدتری خواهد شد. نکنید. اینقدر هی کهنهپرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علمای عظامِ اسلام کهنهپرست هستند یا شماها؟ آنها میگفتند اینقدر تحمیل بر ملت نکنید... آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آن که رفت بحمداللّه، حالا یک دولتی آمده است که این اشخاصش بسیاریشان، پدرانشان روحانی بودهاند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنی با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتی با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه میکنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الی یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت میکنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامههای باطل را ـ آنهایی که مخالف احکام شرع است ـ لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامهها را لغو کنید. اینجا میگویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید برای احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم میگویید مسلمان هستید، خاضع هستید برای احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمیکنیم، پشتیبانی هم ازتان میکنیم.»
آیت الله در مقام مرجعیت دینی خطاب به همه مردم و بویژه طلاب تاکید می کند که باید شان مراجع و علما دین حفظ شود و هیچ بهانه ای هم پذیرفتنی نیست:« متوجه باشید اگر چنانچه شَطْرکلمهای به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع میشود. کوچک فرض میکنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض میکنید؟ اگر به واسطۀ بعضی از جهالتها لطمهای بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خدای تبارک و تعالی؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد میشود. اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، واللّه تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من میدانم، من میدانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد میخواهند تفرقه مابین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خدای نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوی خودش برسد.»
آیت الله در ادامه مراحل نهضت نیز همچنان بر مدارا و تبلیغ و دروی از خشونت اصرار می ورزد و در28 /01 /1343 می گوید:« بهترین راه تبلیغ این است.. باید مطلب را به مردم رسانید. »
ایشان در 25 /02 /1343 و درباره وضعیت جاری کشور بویژه با طرح مسئله جدایی خوزستان از ایران که توسط مطبوعات عرب منطقه مطرح شده ، نگرانی خود را از به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور پنهان نمی کند و می نویسد:« مطالب به نظر حقیر در پردۀ ابهام عجیبی است و مسائل روز به هیچ وجه روشن نیست و اخبار گوناگون داخل و خارج موجب نگرانی شدید اینجانب است و خوف آن است که دستهای خبیث ناپاکی بخواهند به تمامیّت ارضی مملکت خدای نخواسته لطمهای وارد کنند. اولیای امور یا غافل هستند یا معذور؛ در عین حال که وضع خارجی خصوصاً مطالبی که در موضوع خوزستان و کردستان گفته میشود و اخیراً در جراید راجع به خوزستان نوشته میشود و دولت باید آرامش داخلی را به هر نحو است حفظ کند، دیده میشود که کارهای تحریکآمیزی در داخل انجام میگیرد. شیراز را به گرفتن آقای[سید عبدالحسین] دستغیب و جهرم و حوالی آن را به گرفتن آقای آقاسید حسین[آیت اللهی ]و تبریز را به گرفتن آقای [سید علی] قاضی[طباطبایی] و قم و تهران را به گرفتن جمعی از اهالی منبر و خراسان را به گرفتن آقای طبسی و کارهای دیگر و اصفهان را به نحو دیگر و سایر بلاد را هر یک به نحوی ناراحت و عصبانی میکنند. این مطالب حقیر را ناراحت و نگران نموده است و میترسم خدای نخواسته صحنههای اسفانگیزی به وجود آید که برخلاف مصالح مملکت و اسلام است. تنبیه به اولیای امور بیاثر است و مثل اینکه به طور خودکار یا الزام کارهایی انجام میشود که عاقبت وخیمی خدای نخواسته داشته باشد.» اما برای آیت الله خمینی، حادثه پانزده خرداد 1342 رخدادی بس بزرگ در حمایت از اسلام در کشوری است که تمام سرمایه هایش در حال سرازیرشدن به سمت امریکا و اسرائیل است و هیچ یک از اولیای امور نیز درپی تغییر این مسیر نامیمون نیستند.از این رو همراه با دیگر مراجع در اعلامیه ای به بازخوانی فجایع دولت در سال گذشته پرداخته ضمن محکومیت آن همگان را به « دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی » فرا می خوانند و تاکید می کنند که« ما از عواقب این اعمال جائرانه خائف هستیم و نصیحت هیأت حاکمه را لازم میدانیم؛ و کراراً نصیحت کردیم و خیر و صلاح را گوشزد کردیم، و رعایت نشده است. ما مصلحت میدانیم که دولت، رویّه را تغییر دهد. سازمانها و شهربانیها را اینقدر بر ملت ستمدیده و بر علمای اسلام و خطبای محترم چیره نکند. از این اعمال خلاف قوانین اگر میتوانند جلوگیری کنند. علاقۀ علمای اسلام به ممالک و قوانین اسلامی علاقۀ الهی ناگسستنی است.»
ایشان به ملت ایران گوشزد می کنندکه« در این زمان، سکوت در مقابل ستمکاری، اعانت به ستمکاران است. وظایف اسلامی وظیفۀ ما تنها نیست وظیفۀ تمام طبقات است، وظیفۀ مراجع اسلام است، وظیفۀ علمای اسلام است؛ وظیفۀ خطبای اسلام است؛ وظیفۀ تمام ملت است؛ وظیفۀ تمام ممالک اسلامی و ملل اسلام است. ما امید واثق داریم که ملل اسلامی در آتیۀ نزدیکی بر استعمار چیره شوند. و ما در موقع خود، به خواست خدای تعالی، از هیچ گونه فداکاری دریغ نمیکنیم.»
آیت الله ازاین پس سیاست مقابله مستقیم توام با نصیحت را در پیش می گیرد.او خاطرنشان می سازد که «اگر ما کاری به دولتیها نداشته باشیم، آنها کار دارند. چنانکه من در آخرین جلسۀ ملاقات دکتر صدر، وزیر کشور، گفتم: «ما کاری به شما نداریم؛ مشروط بر آنکه شما هم کاری به دین ما نداشته باشید.» ولی نه؛ اینها کار دارند، منتها کمکم، امروز بهاییت را در ادارات راه میدهند، و با یهودیها ارتباط برقرار میکنند؛ و فردا میگویند اصلاً دین باید از قانون الغا شود.»این نگرانی آیت الله خمینی هرگز فروکش نکرد و دولت شاه نیز در جهت کاستن از آن نکوشید، بلکه بر دامنه آن افزود.«دولت نمیخواهد روحانیت قدرت داشته باشد؛ و نمیخواهد در ایران باشد. و به همین دلیل بعد از مرگ آیتاللّه بروجردی متوجه آقای حکیم شدند. گرچه آقای حکیم را نمیخواستند؛ اما مایل بودند که مرجع تقلید، در نجف باشد که مزاحم کارشان نباشد؛ ولی نشد. از گرفتن من سودی نبردند؛ چنانکه آقای پاکروان گفته بود: گرفتن خمینی اشتباه بود، ما میبایست ایادی او را قطع میکردیم؛ و الان ایادی مرا قطع میکنند. و دارند تخم نفاق و بدبینی بین همه میپاشند.»
آیت الله برای ساماندهی به علما و جلوگیری از پراکندگی در رای و نظر آنان، طرحی نو درمی اندازد:« باید امروز متحد بود و من تصمیمی گرفتهام و آن این است که شما علمای ایران در شب یکشنبه جلسه داشته باشید و دور هم جمع شوید. من این کار را از قم[شروع]کردهام و تشکیل جلسه دادهام و نوشتهام که تمام علمای ایران در این شب جلسه داشته باشند و به کربلا و نجف هم نوشتهام. تا وقتی که تمام ایران و خارج در یک شب علمای آن اجتماعی داشته باشند، اولاً خیلی زود تصمیم میگیرند و ثانیاً قدرت واحدی به وجود میآورند و دستگاه متوجه خواهد بود که همه به یکدیگر همبستگی دارند.»
ازاین پس آیت الله تمام حرکات حکومت؛ اعم از شاه و دولت و مجلسین و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را زیر نظر دارد و کوچکترین تخلف آنان را گوشزد کرده از روحانیان می خواهد که نسبت به اعمال خلاف رژیم از خود واکنش نشان داده به روشنگری «عوام» بپردازند.« در عین کمال آرامش و بهانه ندادن به دست دستگاه جبار حقوق حقه خود را که عمل به احکام اسلام و آزادی خطبای محترم و نویسندگان معظم است مطالبه نمایید و دولتها را از خطر اسرائیل و عمال اسرائیل آگاه نمایید و قطع ید دشمنان اسلام را از ذخایر ملت و دسترنج کارگر و رعیت با کمال جدیت مطالبه نمایید و دولت را از اینکه اجازه داده است اوراق ضاله از قبیل کتاب « انتقاد و طرح قانون خانواده» منتشر شود استیضاح کنید و از خلافکاریها و قانون شکنیهای دستگاه در مجامع عمومی یادآوری نمایید و مظالم دولتها را هر چه بیشتر و با هر وسیله انتشار دهید. »
آیت الله که خطر اسرائیل و تهدیدهای آن را به منابع کشورهای اسلامی به خوبی دریافته است، در هرفرصتی به بازگویی آن برای مردم همت می گمارد و این بار در 18 /06 /1343 و در مسجد اعظم قم خطر نفوذ اسرائیل در ایران و توطئههای استعمار در ممالک اسلامی را دستمایه سخنرانی پرشوری می کند و سران کشورهای اسلامی را به توطئه هایی که پیرامونشان وجود دارد،متوجه کرده می گوید:« اختلافاتی که در عراق، در ایران، در سایر ممالک اسلامی ایجاد میکنند، باید سران دول اسلامی توجه داشته باشند به این معنا که این اختلافات اختلافاتی است که هستی آنها را به باد میدهد. باید با عقل، با تدبیر، توجه داشته باشند به این معنا که به اسم مذهب و به اسم اسلام میخواهند اسلام را از بین ببرند. دستهای ناپاکی که بین شیعه و سنی در این ممالک اختلاف میاندازد اینها نه شیعه هستند و نه سنی هستند؛ اینها دستهای ایادی استعمار هستند که میخواهند ممالک اسلامی را از دست آنها بگیرند.»
آیت الله وضعیت سیاسی کشور را اسفبار خوانده به چگونگی روی کارآمدن دولتها و احزاب از زبان حکومت اشاره کرده می گوید:« خودشان میگویند، من نمیگویم، خودشان میگویند ما به امر آمدیم و به امر میرویم؛ غلط هم هیچ کس نباید بکند؛ هیچ وکیلی هم غلط نکند. نمیکند هم! اول دولت تشکیل میشود؛ بعد که دولت تشکیل شد و سرنیزه دستش آمد، شروع میکند حزب درست میکند. آن وقت هم یک حزبی است که دولت از حزب پیدا شده! دولت ما حزبی است! دولت آقایان حزبی است!»
آیت الله از هماهی کشورهای اسلامی با اسرائیل متاثر است و می گوید:« عیب است از یک مملکتی اتکای به یهود. این حرفی که ما میزنیم خیلی حرف بدی است؟! البته تلخ است به ذائقهها؛ تلخ است به ذائقۀ شما؛ لکن بدبختی یک مملکت اسلامی است؛ بدبختی یک مسلمینی است که اتکا پیدا بکنند یا ارتباط پیدا بکنند یا پیمان ببندند با یک دولتی که الآن دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ایستاده است و غصب کرده است فلسطین را.»
آیت الله خمینی زبان تهدید و تحبیب را با هم به کار می گیرد تا مگر در آنان کارگر افتد« واللّه من خیر شما را میخواهم. من میترسم یک روزی چشمهایتان را باز کنید هستی شما را از بین ببرند اینها؛ من از این میترسم. یا بگذارید ما آنها را از بین ببریم. من یک روز از بین میبرم؛ من نمیخواهم تشنج بشود. شما که میل دارید آرامش باشد، خودتان از بین ببرید. اگر نبرید یک روزی میبینید که یکجوری، یک ورق دیگر پیش میآید؛ یکوقت یک طور دیگر میشود. آن وقت نه من میتوانم جلویش را بگیرم نه شما میتوانید جلویش را بگیرید. این اوضاعی است که ما مواجه با آن هستیم؛ و میبینید و میبینیم؛ و نمیدانم که چه بکنیم، نمیدانم که راه اصلاح چه است.»
روی دیگر سخن آیت الله با روحانیان است و به آنان توصیه میکند«برسانید به این مملکت، برسانید به همۀ اطراف این مملکت، که آقا در مقابل یک همچو کاری که جوانهای شما را دارند فوج فوج از دستتان میگیرند، مجامع دینی درست کنید. در جمعهها که آنها میخواهند شما را به مراکز فساد بکشند، مجامع تبلیغاتی درست کنید؛ مردم را دعوت به دین بکنید؛ مصالح روز را به مردم بگویید؛ مفاسد روز را به مردم بگویید. »
آخرین حرکت آیت الله خمینی در ایران که به تبعیدشان از کشور انجامید، مخالفت با «لایحه معافیت مستشاران نظامی امریکا از تعقیب قضایی در ایران»بود که به «لایحه کاپیتولاسیون» مشهورشد.
آیت الله پس از اطلاع از تصویب این لایحه در مجلس سنا، در اقدامی هماهنگ،با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی در چهارم آبان 1343 نسبت به تصویب مخفیانه این قانون در مجالس ایران اعتراض کردند و به تبیین جزییات آن پرداختند و آن را تسلط و برتری کفار بر مملکت اسلامی دانسته تصریح کردندکه« اکنون من اعلام میکنم که این رأی ننگین مجلسین مخالف اسلام و قرآن است، و قانونیت ندارد؛ مخالف رأی ملت مسلمان است. وکلای مجلسین وکیل ملت نیستند؛ وکلای سرنیزه هستند! رأی آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد. و اگر اجنبیها بخواهند از این رأی کثیف سوء استفاده کنند، تکلیف ملت تعیین خواهد شد.»
ایشان تصویب چنین قوانینی را در مجالس ایران دلیلی بر بی کفایتی حکام ایران دانسته خاطرنشان ساختند که« علما و روحانیون که میگویند باید قدرت سرنیزه در مقدرات کشور دخالت نکند، باید وکلای پارلمان مبعوث از ملت باشند، باید دولتها ملی باشند، باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمانها نظارت در آنها نکنند و آزادی را از ملت مسلمان سلب ننمایند، برای آن است که این ننگها را بر ملت تحمیل نکنند و ما را مواجه با این مصیبتها ننمایند. چرا وکلای پارلمان، با آنکه به حسب قاعدۀ انسانیت و ملیت با همچو سند اسارتی صد در صد مخالف هستند، نفس نمیکشند؛ و جز دو ـ سه نفر آنها، که معلوم است با اضطراب صحبت کردهاند، خاموش نشستهاند؟ برای آنکه اتکا به ملت ندارند، دست نشانده هستند، و قدرت مخالفت ندارند، آنها را با یک اشاره بیرون میریزند؛ به زندان میاندازند.»
آیت الله اوج تنهایی مردم ایران را در این جملات خلاصه کرده خواستار توجه همگانی به موقعیت ایران شدند« بر ملت ایران است که این زنجیرها را پاره کنند. بر ارتش ایران است که اجازه ندهندچنین کارهای ننگینی در ایران واقع شود. از بالاترها، به هر وسیله هست، بخواهند این سند استعمار را پاره کنند؛ این دولت را ساقط کنند؛ وکلایی که به این امر مفتضح رأی دادند از مجلس بیرون کنند. بر ملت است که از علمای خود بخواهند در این امر ساکت ننشینند. بر علمای اعلام است که از مراجع اسلام بخواهند این امر را ندیده نگیرند. بر فضلا و مدرسین حوزههای علمیه است که از علمای اعلام بخواهند که سکوت را بشکنند. بر طلاب علوم است که از مدرسین بخواهند که غافل از این امر نباشند. بر ملت مسلمان است که از وعاظ و خطبا بخواهند که آنان را که آگاه از این مصیبت بزرگ نیستند آگاه کنند. بر خطبا و وعاظ است که با بیان محکم، بیهراس، بر این امر ننگین اعتراض کنند و ملت را بیدار کنند. بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهی است که با حرارت با این طرح مفتضح مخالفت کنند؛ با آرامش و با شعارهای حساس، مخالفت دانشگاه را به ملتهای دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این امر حیاتی که آبروی مذهب و ملت را در خطر انداخته، ساکت ننشینند. بر پیشوایان دوَل اسلامی است که فریاد ما را به دنیا برسانند، و از مراکز پخش آزاد، نالۀ جانسوز این ملت بدبخت را به جهان گوشزد کنند. بر علما و خطبای ملل اسلامی است که با سیل اعتراض این ننگ را از جبهۀ ملت معظم ایران، برادران اسلامی خود، بزدایند. و بر جمیع طبقات ملت است که از مناقشات جزئی موسمی خود صرفنظر کرده، و در راه هدف مقدس استقلال و بیرون رفتن از قید اسارت کوشش کنند. بر رجال شریف سیاسی است که ما را از مطالب زیر پرده که در مجلس گفته شده آگاه نمایند. بر احزاب سیاسی است در این امر مشترک با یکدیگر توافق کنند.»
آیت الله خمینی در نطقی که به همین مناسبت ایراد کردند،جزییات بیشتری از نابخردی حکومت شاه را برملاکردند.فریاد آیت الله حاوی این نکته مهم بود که « آقا، من اعلام خطر میکنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر میکنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر میکنم! ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر میکنم! ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر میکنم! ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر میکنم! خطردار است. معلوم میشود زیر پردهها چیزهایی است و ما نمیدانیم. در مجلس گفتند نگذارید پردهها بالا برود! معلوم میشود برای ما خوابها دیدهاند! از این بدتر چه خواهند کرد؟ نمیدانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه میخواهند با ما بکنند؟ چه خیالی دارند اینها؟ ... ای سران اسلام، به داد اسلام برسید[گریۀ حضار]. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید[گریۀ حضار]. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام[گریۀ شدید حضار]. ای ملل اسلام، ای سران ملل اسلام، ای رؤسای جمهور ملل اسلامی، ای سلاطین ملل اسلامی، ای شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همۀ ما برسید. ما زیر چکمۀ امریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست! با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند ـ بداند این معنا را ـ که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. »
آیت الله با این همه، همچنان طفدار آرامش و گفتگوی روشنگرانه است« آقایان موظفند ملت را آگاه کنند؛ علما موظفند ملت را آگاه کنند. ملت موظف است که در این امر صدا دربیاورد. با آرامش[به]عرض برساند؛ به مجلس اعتراض کند؛ به دولت اعتراض کند که چرا یک همچو کاری کردید؟ چرا ما را فروختید؟ مگر ما بندۀ شما هستیم؟ شما که وکیل ما نیستید! وکیل هم بودید، اگر خیانت کردید به مملکت، خودبهخود از وکالت بیرون میروید. این خیانت به مملکت است.»
آیت الله خمینی چند روز پس از این نطق روانه تبعید خارج از کشور می شود.
بررسی دیدگاههای او نشان می دهد که همواره درپی اصلاح امور براساس قوانین جاری بوده است.او زندان و حصر و تبعید را برای اجرای احکام الهی به جان می خرید تا مردمش با خیالی آسوده به زندگی خود بپردازند و چتر اجانب برسرآنان سایه نیفکند.او زمانی که همه راهای اصلاح حکومت را بسته دید، کمر به حذف نظام سلطنتی بست و نشان داد که اگر حکومت پهلوی نصایح او را شنیده بود و بدانها عمل می کرد،کار به سقوط سلطنت نمی کشید.اگرچه آیت الله بعدها گفته بود که نظام سلطنتی از اساس مخالف عقل و شرع است.
منابع:
- باقرى، على، خاطرات 15 خرداد، جلد 1 ـ 5، تهران، سوره مهر،1388.
- خاطرات اسدالله تجریشی ، تاریخ شفاهی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.
- دوانى، على، نهضت دوماهه روحانيون ايران به منظور دفاع از اصول مقدس اسلام.
- دوانى، على، نهضت روحانيون ايران، جلد 1تا3، تهران، مؤسسه خيريه و فرهنگى امام رضا (ع)، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1377.
- رجبى، محمدحسن، زندگىنامه سياسى امام خمينى از آغاز تا هجرت، كتابخانه ملى، 1371.
- روحانى، سيدحميد، بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، ج 1 ـ 3، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376 ـ 1372.
- روزنامه های اطلاعات ، كيهان ، پست تهران ، بورس، بولتن خبرگزارى پارس (محرمانه)،
- سفرى، محمدعلى، قلم و سياست از كودتاى 28 مرداد تا ترور منصور، تهران، نامك، 1372.
- شاهدى، مظفر، مردى براى تمام فصول (اسدالله علم و سلطنت پهلوى)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى، 1379.
- مركز اسناد انقلاب اسلامى، تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد، به كوشش عبدالوهاب فراتى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1384 ـ 1383.
- مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، تهران، 1378.
- منصورى، جواد، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، جلد اول، مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1378 ـ 1377.
- مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، امام در آئينه اسناد (سير مبارزات امام خمينى به روايت اسناد شهربانى)، جلد اول، تهران، 1383.
- مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، صحيفه امام، جلد اول، تهران، 1378.
فصلنامه اینترنتی 15 خرداد 42
تعداد بازدید: 5024