مقالات

بررسی نقش ائتلاف طبقات اجتماعی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران


نویسندگان: فرهاد درویشی(1) - ملیحه رمضانی(2)

چکیده: علل وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون از زوایای متنوعی مورد تجزیه و تحلیل واقع شده است. یکی از این رویکردها، تبیین انقلاب اسلامی از زاویه جامعه‌شناختی و تحلیل آن بر اساس چگونگی نقش و کارکرد طبقات اجتماعی است. بر همین اساس برخی از صاحب‌نظران معتقدند پیروزی انقلاب اسلامی، حاصل ائتلاف طبقات اجتماعی موجود در جامعه آن روز ایران علیه رژیم شاه بوده است. هدف اساسی این مقاله بازخوانی مجدد این گزاره و پی‌جویی دلایل وقوع ائتلاف مذکور می‌باشد. در این مقاله طبقات اجتماعی در عصر پهلوی دوم، به طبقات بالا، متوسط و پایین تقسیم شده‌اند و کوشش می‌شود تا به این سؤال پاسخ داده شود که چه رابطه‌ای بین سیاست‌های شاه و مخالفت طبقات مختلف جامعه با رژیم وی وجود داشته است.
از نظر نگارندگان برخی سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی شاه، به ویژه سیاست‌های امنیتی سرکوب گرایانة او، پس از کودتای 28 مرداد 1332، زمینه و بستر لازم برای نارضایتی طبقات اجتماعی مختلف جامعه را فراهم کرد، در نهایت این طبقات، با پذیرش رهبری امام خمینی و در ائتلاف با یکدیگر، تنها طریق تحقق خواسته‌ها و مطالبات اجتماعی و اقتصادی خویش را در براندازی رژیم شاه جستجو می‌کردند.

مقدمه
شناسایی و درک دو متغیر طبقات اجتماعی و ساخت قدرت سیاسی و چگونگی روابط بین آنها از جایگاه خاصی در فهم بهتر حیات سیاسی جوامع برخوردارند. چگونگی رابطه میان جامعه و دولت به میزان فراوانی به ریشه‌های اجتماعی توزیع قدرت سیاسی و نقش طبقات اجتماعی در ساخت قدرت سیاسی بستگی دارد. اگر این رابطه مسالمت‌آمیز باشد، وضعیت سیاسی جامعه آرام و با ثبات خواهد بود ولی اگر رابطه این دو متغیر خشونت‌آمیز و با تنش همراه باشد، جامعه از ثبات و آرامش لازم برخوردار نخواهد بود و همواره چالش و درگیری در صحنه سیاسی – اجتماعی آن به چشم می‌خورد (عیوضی 7:1380).
صاحب‌نظران مبتنی بر رویکردهای مختلف روان‌شناسی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در زمینه جامعه و سیاست، تا کنون نظریات متفاوتی را درباره پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم پهلوی بیان کرده‌اند. یکی از جنبه‌هایی که به نظر می‌رسد انقلاب اسلامی کمتر از آن زاویه مورد مطالعه واقع شده، چگونگی رابطه دو متغیر طبقات اجتماعی و ساخت قدرت سیاسی است. این مقاله با تأکید بر عدم امکان فهم دقیق و واقعی پدیده شگرفی همچون انقلاب اسلامی ایران تنها از منظر یک عامل یا علت، می‌کوشد تا از طریق آگاهی نسبت به چگونگی رابطه بین دولت و طبقات اجتماعی در عصر پهلوی دوم، به تبیین انقلاب اسلامی از این منظر بپردازد.
در عصر پهلوی دوم، رابطه بین دولت و طبقات گوناگون جامعه، دارای ویژگی‌هایی بود که کم و بیش، زمینه را برای مخالفت طبقات گوناگون جامعه فراهم ساخته و موجی از نارضایتی‌ها را علیه رژیم رژیم حاکم به وجود آورد. شاه که در ابتدای به قدرت رسیدن فاقد اقتدار لازم بود، به فضای باز سیاسی کشور ناشی از تحولات پس از شهریور بیست تن داد، ولی پس از کودتای 28 مرداد 1332 با تحکیم پایه‌های قدرت خود و جلب حمایت کشورهای خارجی (امریکا، انگلستان)، سیاست‌هایی را در جامعه اعمال کرد که در نقش و میزان فعالیت طبقات اجتماعی جامعه و چگونگی نگرش آنان به ساخت سیاسی حاکم، تغییرات اساسی به وجود آورد.
در پاسخ به این سؤال که بین سیاست‌های شاه و مواضع طبقات مختلف جامعه نسبت به رژیم وی، چه ارتباطی وجود داشته است؟ این فرضیه در مقالة حاضر مطرح شده است که بعد از کودتای 28 مرداد 1332، به دلیل احساس بی‌نیازی شاه از حمایت طبقات مختلف جامعه و به کار بردن سیاست سرکوب و اختناق علیه آنها، نارضایتی‌ها و مخالفت‌های طبقات مختلف (خصوصاً طبقات متوسط و پایین جامعه) با رژیم افزایش یافته و منجر به ائتلاف آنان علیه شاه شد. برای محک فرضیه ذکر شده، مقاله حاضر در سه بخش سازماندهی شده است: در بخش اول، به شرایط و موقعیت طبقات اجتماعی ایران در عصر پهلوی دوم پرداخته می‌شود. بخش دوم، سیاست‌های رژیم شاه در قبال طبقات اجتماعی بررسی می‌شود و سرانجام رابطه بین سیاست‌های شاه و مخالفت طبقات با رژیم وی در بخش سوم واکاوی خواهد شد.
1) آرایش و شرایط طبقات اجتماعی ایران در عصر پهلوی دوم
در این بخش ابتدا تعریفی از طبقه اجتماعی مطرح می‌شود و سپس با ارائه الگوی مناسب برای تقسیم‌بندی ساخت طبقات ایران در عصر پهلوی دوم، وضعیت طبقات در این عصر مورد بررسی قرار می‌گیرد.

تعریف طبقه اجتماعی
افراد از لحاظ حرفه، احراز حیثیت، نفوذ، قدرت و موقعیت اجتماعی از یکدیگر متمایز می‌شوند و در سازمان‌ها و فعالیت‌های گروهی کارکردهای گوناگونی را به ظهور می‌رسانند. بروز این کارکردها موقعیت اجتماعی افراد را تعیین می‌کند و بر اساس تمایز نقش‌ها و کارکردهای اجتماعی، تفکیک اجتماعی صورت می‌پذیرد. قشربندی اجتماعی نوعی ویژه از تفکیک اجتماعی به شمار می‌رود. طبقه یکی از انواع قشربندی اجتماعی است (ادیبی 4:1354).
طبقه برای اولین بار در قرن 19 توسط آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» به کار برده شد. با ظهور کارل مارکس طبقه معنای ویژه‌ای پیدا کرد. از نظر مارکس طبقات نیروهای تاریخی پویایی هستند که با منازعات خود تاریخ را به پیش می‌برند. معیار تقسیم طبقات اجتماعی نه میزان درآمد یا شیوه توزیع و مصرف، بلکه رابطه با وسایل تولید است. مالکیت وسایل تولید معیار اصلی تمییز طبقات اجتماعی است (رهبری 14:1384). طبقه‌ای که ابزار تولید را در تملک و کنترل خود دارد طبقه حاکم نامیده می‌شود. طبقه حاکم در رأس سلسله مراتب اقتصادی، سیاسی، اداری، نظامی و فرهنگی جامعه قرار دارد. از این رو مهمترین ابزار تسلط، یعنی ابزار سلطه سیاسی، را در کنترل خویش دارد که این ابزار عبارتند از: قانون، نیروی نظامی، اجرایی، ابزار تبلیغ و اقناع فکری (لازوک 1072:1365).
بر خلاف نظر مارکس، ماکس وبر، طبقه را تنها واحد تقسیم‌بندی جامعه نمی‌داند. به نظر او جامعه از سه جهت اساسی، یعنی از حیث قدرت اقتصادی (طبقه)، منزلت اجتماعی (شأن) و قدرت سیاسی (حزب) تقسیم‌بندی می‌شود. طبقه اجتماعی به عنوان مجموعه‌ای از افراد است که فرصت‌های مشترکی در روابط بازاری دارند؛ یعنی از دیدگاه خرید، درآمد و مصرف وضعیت مشابهی دارند. طبقه صرفاً اقتصادی است و نیروهای اقتصادی را در بر می‌گیرد، منزلت و شأن، قشربندی اجتماعی غیراقتصادی و غیر مادی است، مثل روشنفکران و روحانیون؛ حزب نیز به عنوان خانه قدرت بر اساس علایق سیاسی سازمان می‌یابد (شیخاوندی 1374: 31-22). زندگی سیاسی و حزبی لزوماً رابطه‌ای با طبقات و منزلت‌های اجتماعی ندارد و این اختلاف مهمی است که میان نظرات مارکس و وبر وجود دارد (رهبری 15:1384).

الگویی برای توضیح ساختار طبقاتی در ایران
در جامعه‌شناسی ایران، مطالعه نیروهای اجتماعی و صف‌بندی‌های سیاسی، تنها بر اساس الگو و نظریة مارکسیستی کارساز نیست. برای مثال، طبقة متوسط جدید را نمی‌توان بر پایة خاستگاه اقتصادی تعریف و تبیین کرد. اعضای این طبقه دارای منزلت و موقعیت‌های اجتماعی متعددی هستند که صرفاً بر شرایط اقتصادی آنها دلالت ندارد، بلکه موقعیت شغلی، فرهنگی و اداری در کنار موقعیت اقتصادی، وجه مشخصه طبقة متوسط جدید است (عراقی 2:1387). علاوه بر آن، بر اساس نظری، مارکسیستی، طبقات موجود در جامعه به طبقات بالا و پایین تقسیم می‌شوند با توجه با به وجود طبقه متوسط نمی‌توان صرفاً از الگوی مارکسیستی استفاده کرد. برخی دیگر از گروه‌های موجود در جامعه، مثل روحانیون، نیز دارای شأن و منزلت اجتماعی هستند که بر همین اساس نگارندگان روحانیون را به عنوان طبقه در نظر نگرفته‌اند.
در این مقاله با استفاده از دیدگاه مارکس و وبر طبقات و نیروهای موجود در جامعة ایران را به سه دسته: طبقة بالا، طبقة متوسط و طبقة پایین تقسیم شده‌اند.
الف) طبقه بالا (سرمایه‌داری وابسته به دولت)
زمانی که تمام کشورهای اروپایی، گذار جامعه از نظام ارباب – رعیتی به سرمایه‌داری را تجربه می‌کردند، در ایران قبل از پهلوی، با اعطای امتیازات بی‌شمار از جمله نفت به بیگانگان، ضربات جبران ناپذیری بر ساخت اقتصادی کشور وارد آمد. در واقع، دولت‌های قاجار زمینة فعالیت سرمایه داخلی را از بین برده و زمینه را برای فعالیت بورژوازی وابسته به اقتصاد جهانی فراهم آوردند. به گونه‌ای که ایران از لحاظ ساختاری به کشوری عقب مانده تبدیل شده بود. در دوران پهلوی نیز تغییر چشمگیری در ساخت بورژوازی ایران به وجود نیامد.
در دوره پهلوی دوم، مناسبات سرمایه‌داری ایران تحت تأثیر دو عامل مهم و عمده قرار داشت:
1) سیاست سرمایه‌داری جهانی و تحمیل و القای سرمایه‌داری وابسته و 2) ساخت نئوپاتریمونیال قدرت که خواهان تمرکزگرایی در همة ابعاد سیاسی و اقتصادی بود. عملکرد دولت محمدرضا شاه با توجه به دو عامل فوق باعث شد که تمامی تصمیمات در خارج از چهارچوب داخلی، یعنی با توجه به نیازهای سرمایه‌داری جهانی و نه در چهارچوب محیط اقتصادی داخلی جریان یابد (عیوضی 112:1380).
در این دوره، بورژوازی بزرگ وابسته به تدریج  جایگزین طبقه زمیندار شد و به مثابه عمده‌ترین طبقه حاکم مهمترین منابع لازم را در اختیار داشت. به گونه‌ای که در سال 1353، 45 خانواده بزرگ 85 درصد شرکت‌هایی را که سود ناخالص آن به بیش از 100 میلیون می‌رسید در کنترل داشتند. در سال 1357، یعنی 4 سال بعد، شمار بورژوازی بزرگ ایران به 150 خانواده افزایش یافت که 67 درصد تمامی صنایع و مؤسسات را در کنترل داشتند (هالیدی 1358: 61-60).
در 15 سال آخر سلطنت محمدرضا شاه، بورژوازی صنعتی در ایران شکل گرفت. یکی از دلایل رشد اقتصادی و گسترش قدرت بورژوازی مدرن و صنعتی در دهه 40 و 50، افزایش بهای نفت بود (رهبری 218:1384). سهم نفت در تولید ناخالص ملی از حدود 11 درصد در سال 1338، به بیش از 22 درصد در سال 1351 و به 46.5 درصد در سال 1353 افزایش پیدا کرد؛ یعنی درآمد نفت حدود 43 برابر افزایش یافت که خود در جهت رشد بورژوازی نقش مهمی داشت (سوداگر 550:1369). علاوه بر آن، رژیم با اعطای کمک‌های مالیاتی، تعرفه‌ای و گمرکی، از بورژوازی صنعتی در مقابل بورژوازی تجاری حمایت می‌کرد. رژیم سرمایه‌داران را تشویق می‌کرد در حوزه‌های مورد علاقه حکومت سرمایه‌گذاری کنند. خانوادة سلطنتی خود به عنوان یکی از سرمایه‌داران عمده، صاحب دارایی‌های تجاری و صنعتی زیادی بود و در تمامی مؤسسات و شرکت‌ها و کارخانه‌ها سهامدار بودند. بنیاد پهلوی، یکی از مؤسساتی بود که در خدمت پهلوی قرار داشت و نقش عمده‌ای در تأمین درآمد و مال اندوزی خاندان پهلوی بر عهده داشت (رهبری 221:1384).
علاوه بر آن، بورژوازی بزرگ بدون مساعدت دولت نمی‌توانست به سرمایه‌گذاری‌های کلان اقدام کند. بدین دلیل برای تسریع در میزان سود خود به شریک کردن اعضای خانوادة سلطنتی در معاملات و مراودات تجاری و سرمایه‌ای خود مبادرت می‌کرد (ازغندی 1382: 129-128). بنابراین تحت رژیم اقتدارگرای شاه، روابط رژیم با سرمایه‌داران، مبتنی بر توزیع منابع از سوی رژیم میان آنها بود. خود سرمایه‌داران نیز دائماً در فکر نفوذ هر چه بیشتر در میان طبقه حاکم بودند تا از این طریق سود بیشتری را عاید خویش سازند (رهبری 221:1384).
ب) طبقه متوسط(3)
طبقة متوسط چه در بحث‌های تاریخی جامعه‌شناختی و چه در بحث‌های اقتصادی به دو معنا به کار می‌رود: یکی به معنای خرده بورژوازی که مارکسیست‌ها به کار می‌برند، یعنی طبقه‌ای که با ظهور وجه تولید سرمایه‌داری ایجاد شده و کم کم به دو گروه تجزیه می‌شود: گروه اصلی به سمت طبقه کارگر و تعداد اندکی به سمت طبقه بورژوازی سرمایه‌داری حرکت می‌کنند. دیگری به معنای غیر مارکسیستی است. در معنای غیر مارکسیستی یا اقتصاد آزاد یا لیبرال، طبقة متوسط به این معنا است که با رشد سرمایه‌داری و اقتصاد آزاد، یک طبقة نسبتاً مرفه که اکثریت آحاد جامعه را در بر می‌گیرد، ایجاد می‌شود. این تصویری است که دوتو کویل در مورد طبقة متوسط داشت. او می‌گفت با توسعة اقتصادی و پیشرفت جامعه به طور قطع، یک طبقه متوسط ایجاد می‌شود. بزرگ شدن طبقة متوسط سبب کاهش نابرابری در توزیع درآمد می‌شود. هر چه طبقه متوسط بزرگ‌تر باشد مشارکت مردم در امور سیاسی بیشتر می‌شود. به لحاظ اقتصادی نیز در بحث اقتصادی توسعه می‌توان گفت، زمانی که تولید ثروت در جامعه زیاد می‌شود ناگزیر طبقه مصرف کنندة ثروت هم به وجود می‌آید. برخی از ویژگی‌های طبقه متوسط عبارتند از:
1) درآمد نسبتاً بالا یا متوسط؛
2) باسواد بودن؛
3) رفتار منطبق با منطق اقتصادی؛
4) وضعیت تحصیلی و اجتماعی خوب؛
5) کسب فرهنگ شهرنشینی (غنی‌نژاد 1:1387).
با توجه به ویژگی‌های فوق، طبقة متوسط ایران طی سال‌های حکومت پهلوی دوم را می‌توان به دو دسته طبقه متوسط سنتی و جدید به شرح ذیل برشمرد:
الف) طبقه متوسط سنتی: پس از فرار و تبعید رضاشاه با توجه به فضای باز سیاسی که در کشور ایجاد شده بود، تمام گروه‌ها و تشکل‌های موجود در جامعه به سازماندهی خود پرداختند. بازار نیز در این سال‌ها از آن جایی که در دوران سلطنت رضاشاه، مانند سایر گروه‌ها از سوی رژیم کنترل می‌شد، به فعالیت در زمینه مسائل گوناگون جامعه پرداخت و حتی تشکل‌هایی را به وجود آورد. از جمله تشکل‌های بازار را می‌توان فداییان اسلام دانست که با ترور کسروی اعلام موجودیت کرد. فداییان اسلام در حقیقت تشکیلاتی بود بدنة اصلی‌اش از بازاریان تشکیل می‌شد. برخی فعالیت بازار از آغاز تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی را به دو دوره تقسیم کرده‌اند:
1) دوره اول دورانی است که بازار به عنوان یک رکن قدرت مطرح است. این دوره از صفویه شروع شد و تا مشروطیت ادامه یافت.
2) دوره دوم جنگ قدرت است. دوره‌ای است که بازار با قدرت سیاسی درگیر است و این دوره تا انقلاب اسلامی ادامه دارد. (توکل 2:1388)
با آغاز دورة جنگ قدرت، بازار از یک نیروی اقتصادی و اجتماعی، به یک نیروی سیاسی – اجتماعی تبدیل شد و روز به روز حضور و قدرت خود را در عرصة اقتصاد از دست داد. در دورة پهلوی دوم با چرخش حکومت به سمت غرب و افزایش درآمد نفت، حکومت قوی‌تر و بازار محدودتر شد. گفتنی است که تحت تأثیر این فشارها و بعدها قضیة انقلاب سفید، بخشی از بازار هم استحاله شد، ولی در عین حال که قدرت اقتصادی خود را از دست می‌داد، حضور سیاسی و اجتماعی فعال‌تری پیدا می‌کرد. چنانچه پیش از مشروطیت، بازار حضور سیاسی چندانی نداشت؛ زیرا خود بخشی از حاکمیت و ساخت قدرت بود. ولی هر چه از حاکمیت بیرون رانده شد، این نقش سیاسی پررنگ‌تر شد (توکل 5:1388).
چند عامل در تشکل و نظم بازار همواره مؤثر بوده است:
1) روابط صنفی بازار: بخشی از تشکل و ارتباطات درون بازار از صنف و روابط صنفی سرچشمه می‌گرفت.
2) هیأت‌های مذهبی: هیأت‌های مذهبی در بازار ریشه دارند. عامل دور هم جمع شدن، ارتباطات قوی، اتحاد و تأثیرگذاری و حل بسیاری از مسائل و مشکلات همین هیأت‌ها هستند که همواره ارتباط بسیار زیادی بین بازار و هیأت‌ها وجود داشته است.
3) مراجع تقلید: عامل دیگر تشکیل بازار مراجع تقلید بود. تجار و بازاریان همواره سعی می‌کردند تا ارتباط نزدیکی با مراجع داشته باشند، چون این نوع ارتباط برای آنان امنیت ایجاد می‌کرد.
4) امور خیریه و عام‌المنفعه: از دیگر تشکل‌های بازار می‌توان به نهادهای اجتماعی و عام‌المنفعه (صندوق‌های خیریه و قرض‌الحسنه) اشاره کرد (توکل 8:1388).
در دوران پهلوی دوم، به رغم توانایی گسترده مالی دولت، بازاریان بنا به دلایل ذیل توانستند استقلال خود را در برابر دولت پهلوی حفظ کنند:
1) بازار با بیش از 250 هزار مغازه و حجره، 3/2 داد و ستد خرده فروشی، 4/3 تجارت عمده فروشی و 50 درصد تولید صنایع دستی را در اختیار داشت.
2) دامنه نفوذ بازار و بازاریان، حتی مناطق وسیع خارج از بازار، مناطق غیرشهری، روستاها و مراکز کوچک تجاری را از بابت تأمین نیازمندی‌های آنان در بر می‌گرفت.
3) بازاریان علاوه بر نفوذی که بر کارگران خود داشتند، بر هزاران دست‌فروش، دلال و خرده فروشی‌های کوچک نیز نفوذ داشتند (ازغندی 150:1384).
ب) طبقه متوسط جدید(4): اصطلاح طبقه متوسط جدید نخستین بار، توسط امیل لدرر، جامعه‌شناس آلمانی، به کار رفت. وی مهمترین ویژگی این طبقه را در شیوة زندگی و حقوق اعضای طبقه می‌دید. سی رایت میلز(5) هم در اثر خود به نام white collar، طبقة متوسط جدید را کارکنان اداری و دفتری می‌داند. وی معتقد است این طبقه، یا حامی طبقه حاکم می‌شود یا به یاری تودة مردم برمی‌خیزد. در تعیین طبقه متوسط، ملاک‌های مختلفی چون: میزان تحصیل، شیوة زندگی، شغل، شرایط سکونت، آگاهی طبقاتی، منزلت و موقعیت اجتماعی در نظر گرفته شده است (عراقی 2:1387).
طبقه متوسط جدید در ایران از زمان رضاشاه شکل گرفت. شکل‌گیری ارتش نوین و یک نظام اداری متمرکز از جمله عوامل بنیادی بود که به عنوان پایه‌های اصلی طبقه متوسط جدید در ایران به شمار می‌رفت. در امتداد توسعه کمّی و کیفی ارتش، شکل‌گیری یک نظام اداری متمرکز نیز پی‌ریزی شد. در زمان محمدرضا شاه حرفه‌مندان، کارمندان دولت، کارکنان اداری، دانشجویان دانشگاهی و هنرمندان، اعضای طبقة متوسط جدید را تشکیل می‌دادند (عیوضی 1380: 20-119).
افزایش جمعیت، گسترش شهرها، وجود منابع عظیم نفتی و سایر منابع خدادادی و نیاز نظام سیاسی به افراد با تجربه اداری، در عمل موجب قدرت گرفتن دیوان سالاری دولتی شد. در سال‌های سلطنت پهلوی دوم، تعداد کارکنان دولتی رشد پیدا کرد به نحوی که تعداد آنان از 250 هزار نفر در سال 1320 به 5/1 میلیون نفر در سال 1356 رسید. پس از طرح و اجرای اصلاحات ارضی، دولت برای به دست آوردن پایگاه اجتماعی و تحقق برنامه‌های نوسازی صنعتی و اجتماعی خود احتیاج بیشتری به کارکنان پیدا کرد. به نحوی که تعداد وزارتخانه‌ها در آخرین کابینه هویدا به بیش از 2 برابر زمان روی کار آمدن پهلوی دوم، یعنی 22 وزارتخانه رسید (ازغندی 1382: 137-135).
سال 1332-1320 مصادف است با شکوفایی، رشد و گسترش طبقة متوسط جدید. مهم‌ترین عواملی که موجب گسترش طبقة متوسط جدید شدند عبارت بودند از:
الف) رشد جمعیت شهرنشین: جمعیت کشور در سال 1320 بالغ بر 000/830/12 نفر بود. از این تعداد 4/29 درصد شهرنشین و 6/70 درصد روستانشین بودند. جمعیت کشور در سال 1335 به 000/950/18 نفر، در سال 1345 به 000/780/25 نفر و در سال 1355 بالغ بر 000/700/32 نفر بود که از این تعداد اخیر، 48 درصد شهرنشین و 52 درصد روستانشین بودند. بعد از اصلاحات ارضی، شاهد افزایش جمعیت شهری نیز هستیم. در سال 1345 جمعاً 263 شهر که جمعیتی حدود 000/760/9 نفر را در خود جای دادند، وجود داشت. در سال 1355 تعداد شهرهای ایران مجموعاً 373 شهر با جمعیتی حدود 000/850/15 نفر بود.
ب) گسترش مراکز آموزش عالی: همراه با رشد و توسعه مراکز شهری، اداری، اقتصادی و مؤسسات علمی و آموزشی، تعداد دانشگاه‌ها نیز در این دوره رشد پیدا کرد. تعداد دانشگاه‌ها از 7 واحد در سال 1343 به 26 واحد در سال 1357 افزایش یافت. تعداد دانشجویان از 1300 نفر در سال 1314 به بیش از 24 هزار نفر در سال 1341 و 67 هزار نفر در سال 1346 و 215/154 نفر در سال 1357 رسید.
ج) افزایش سواد: میزان باسوادی کشور به مثابه یکی از پارامترهای افزایش اهمیت کمی و کیفی طبقه متوسط جدید نیز، در این سال‌ها رو به افزایش بوده است. به نحوی که میزان باسوادی در کل کشور در سال 1335 به رقمی معادل 4/15 درصد می‌رسد. از این تعداد جمعیت شهرنشین 3/34 درصد و جمعیت روستایی 1/6 درصد باسواد بودند ولی در سال 1355 از کل جمعیت 000/700/32 نفری ایران 5/46 درصد آنان باسواد بودند، یعنی معادل نصف جمعیت ایران. در مجموع میزان باسوادی از سال‌های 55-1335 به میزان 3 برابر افزایش یافت (ازغندی 1384: 125-124).
د) افزایش تعداد کارمندان دولتی: در سال‌های  سلطنت پهلوی دوم ما شاهد افزایش تعداد کارمندان دولتی هستیم. در سال 1335 حدود 240000 کارمند اداری، فنی و دفتری وجود داشت که در سال 1355 به حدود یک میلیون نفر می‌رسید که از این تعداد 3/2 در ادارات دولتی مشغول به کار بودند. به طوری که در زمان سلطنت 37 ساله پهلوی دوم طبقة متوسط از 1/5 درصد به 8/12 درصد کل جمعیت کشور افزایش یافت (اشرف 1372: 70).
می‌توان گفت، در طی سلطنت محمدرضا شاه، با توجه به اجرای برنامه نوسازی شاه، طبقة متوسط جدید گسترش یافت که خواهان ایفای نقش بیشتر در امور و عرصه‌های سیاسی بودند.
3) طبقات پایین
در دوران سلطنت پهلوی دوم دهقانان، کارگران و مهاجران روستایی، طبقات پایین جامعه محسوب می‌شدند که تحت کنترل و تسلط دولت قرار داشتند. نظام ارباب رعیتی از جمله نظام‌هایی است که در طول تاریخ ایران همواره وجود داشته است. مشخصة اصلی این نظام، عوارض مالکانه بود، بدین ترتیب که محصول بر مبنای قاعده‌ای کلی بر اساس عوامل پنج‌گانه تولید: نیروی کار، زمین، آب، گاو و بذر بین مالک تقسیم می‌شد و دهقانان نیز به دلیل دارا بودن تنها یکی از موارد، همواره از سوی بزرگ مالکان استثمار می‌شدند (ازغندی 86:1382).
در دهة 40 ما شاهد اجرای اصلاحات ارضی از سوی رژیم در ایران هستیم که تحولاتی را در وضعیت دهقانان به وجود آورد. در نتیجة اصلاحات ارضی، یک طبقة متوسط روستایی که تعدادشان اندک بود به وجود آمد، ولی اکثریت عظیم روستاییان جزء دهقانان کم زمین یا کارگران مزدبگیر روستا باقی ماندند. دهقانان آن چنان به دستگاه حکومتی و زمینداران وابسته شدند که توانایی انجام عمل سیاسی مستقل را نداشتند.
در طول 37 سال سلطنت محمدرضا شاه، تعداد کارگران به 5 برابر افزایش یافت و به 1 میلیون و 250 هزار نفر رسید. یعنی در سال 1342 از کل نیروی کار کشور تعداد کارگران شهری – صنعتی از 6/20 درصد و بخش خدمات از 8/23 درصد به ترتیب در سال 1356 به 2/33 درصد و 34 درصد رسید. دستمزد کارگران با رونق و رکود فروش نفت و درآمدهای حاصله از آن همراه بود. به اقتضای افزایش مستمر درآمد دولت از فروش نفت، دستمزد کارگران شهری بین 30 تا 50 درصد و کارگران روستایی بین 20 تا 30 درصد افزایش یافت. ولی به رغم بهبود یافتن سطح زندگی طبقه کارگر – ناشی از کمک‌های مختلف دولت – افزایش دستمزدها هیچ هماهنگی با قدرت خرید آنان نداشت. اکثر مزدبگیران ایران با مخارج روزافزون مسکن و دیگر خدمات روبرو بودند و شکاف میان کارگران ماهر و غیرماهر وسیع‌تر شده بود. حتی کارگرانی که دستمزدهای واقعی آنان بالا رفته بود باز تحت تأثیر تورم کلی شهرها قرار گرفته بودند (ازغندی 1382: 145-143).
در مجموع می‌توان گفت، طبقة بالا در عصر پهلوی دوم دارای ماهیتی وابسته و بیشتر در راستای منافع رژیم حاکم بود. طبقة متوسط نیز با توجه به سیاست نوسازی شاه، همواره در حال افزایش بوده و خواستار دخالت و مشارکت در امور بود. طبقات پایین هم، تحت تأثیر سیاست‌های رژیم قرار داشته تا آنجایی که بعد از اصلاحات ارضی در وضعیت آنان تغییر به وجود آمد. به طور کلی، طبقات عصر پهلوی دوم تحت تأثیر سیاست‌های رژیم قرار داشت و استقلال چندانی از خود نداشت.
2) سیاست‌های رژیم در قبال طبقات اجتماعی
با اشغال نظامی ایران توسط متفقین در شهریور 1320 و برکناری رضاشاه از قدرت، دوره جدیدی در سیاست و حکومت ایران با روی کار آمدن محمدرضا شاه آغاز شد که تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 ادامه یافت. محمدرضا شاه در 37 سال سلطنت خود، سیاست‌های گوناگونی را علیه طبقات و گروه‌های موجود در جامعه اتخاذ کرد که منجر به نارضایتی آنان و وقوع انقلاب اسلامی ایران شد. دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا شاه را می‌توان به چهار مقطع زمانی تقسیم کرد: 1) 1332-1320 (فضای شبه دموکراسی)؛ 2) 1342-1332 (سرکوب نیروها و طبقات)؛ 3) 1356-1342 (انقلاب سفید و ضرورت توجه به نیروها و طبقات) و 4) 1357-1356 (فضای باز سیاسی – سقوط رژیم شاه) در ادامه هر یک از این مقاطع به اجمال مورد بررسی قرار خواهد گرفت:

الف) مقطع 1332-1320
حکومت خودکامة رضاشاه در نتیجه اشغال نظامی ایران در شهریور 13320 شمسی به پایان رسید. پایان دیکتاتوری و استبداد 16 ساله رضاشاه، شرایطی را در کشور ایجاد کرد که منجر به استقرار روش‌های پارلمانی در به کارگیری قدرت سیاسی شد و گروه‌ها و طبقات جامعه شروع به فعالیت در زمینه‌های مختلف کردند. در مورد علل پیدایش شرایط فوق می‌توان به عواملی از قبیل: پایان تمرکز مطلق سیاسی در دست شاه، اشغال ایران از طرف متفقین، جوانی و بی تجربگی شاه، محرومیت او از یک پایگاه محکم حکومتی و ... اشاره کرد (عیوضی 37:1385).
در 12 سال اول سلطنت محمدرضا شاه، به دلیل بی‌ثباتی داخلی و ضعف دولت مرکزی و همچنین کشاکش بین قدرت‌های بزرگ در سطح بین‌المللی، سیاست اقتصادی و اجتماعی مشخصی از سوی رژیم حاکم تعقیب نمی‌شد. البته در سطح جامعه دو جریان که به نوعی طبقات متوسط سنتی و جدید را نمایندگی می‌کرد، فعال بود. از یک سو بورژوازی ملی به رهبری دکتر مصدق می‌کوشید تا از طریق ملی کردن نفت و کسب قدرت سیاسی، به شکل‌دهی ساخت سیاسی دمکراتیک و ساخت اقتصادی بورژوازی در جامعه بپردازد. از سوی دیگر، طبقة متوسط سنتی به رهبری روحانیت و دنباله‌روی بازار نیز در این سا‌ل‌ها می‌کوشید تا نقش مؤثرتری را در سیاست و اقتصاد ایران ایفا کند. گروه فداییان اسلام یکی از تشکل‌های اصلی و فعال این جریان در آن سال‌ها بود. بدنة اصلی فداییان اسلام را بازاریان تشکیل می‌دادند. بازار در جریان نهضت ملی شدن نفت هم حضور فعالی داشت، به نوشته همایون کاتوزیان بخش اعظم هزینه‌های ملی کردن صنعت نفت را بازارهای تهران، اصفهان و مشهد تأمین کردند. (کاتوزیان 146:1371).
درباره دلایل حمایت بازار از نهضت ملی شدن نفت نظرات متفاوتی مطرح شده است. برخی دلیل اصلی آن را مخالفت بازار با تسلط بیگانگان و طبیعتاً کمرنگ شدن نقش خود در اقتصاد ایران می‌دانند و البته برخی دیگر بر پیوند و ارتباط نزدیک بازار بر روحانیت تأکید دارند و اینکه سهم و نقش روحانیت در رهبری نهضت ملی، راهنمای عمل آنان در حمایت از آن نهضت بوده است.
سال‌های 1332-1320 با شکوفایی فعالیت‌های سیاسی – اجتماعی طبقة متوسط جدید به ویژه روشنفکران مصادف بود. در طی این سال‌ها گروه دولتی این طبقه وضع نسبتاً مناسبی داشتند، چرا که بخش قابل توجهی از درآمدهای نفتی به آنها اختصاص داده شده بود. حکومت، گروه دولتی طبقه متوسط را پایگاه و اهرم سیاسی خود می‌دانست و برای حفظ روابط فرهنگی با آنها می‌کوشید. سایر اعضای طبقة متوسط هم که در مشاغل غیر دولتی بودند تا اندازه زیادی از درآمدهای حاصل از نفت بهره‌مند می‌شدند (عیوضی 119:1380).
در مجموع می‌توان گفت در سال‌های 1332-1320 به دلیل عدم قدرت شاه و فضای سیاسی نسبتاً باز جامعه، امکان فعالیت برای طبقات مختلف جامعه (خصوصاً متوسط و پایین) وجود داشت و رژیم نیز سیاست جدی و فعالی را علیه آنان اعمال نکرد تا اینکه با وقوع کودتا و افزایش قدرت شاه در این روند تغییراتی جدی به وجود آمد.

ب) مقطع 1342-1332
از اوایل دهه 1330، بعد از یک دوره 10 ساله آزادی‌های نسبی، رژیم درصدد تحکیم پایه‌های حکومت خود برآمد. شاه در سال 1328 با تغییر قانون اساسی و همچنین با تقویت ارتش و تثبیت فرماندهی خویش، تلاش‌هایی را برای احیای قدرت مطلقه خود انجام داد، اما دوره نخست‌وزیری مصدق، وقفه‌ای در این روند به وجود آورد. زمانی که کودتای 28 مرداد 1332 به وقوع پیوست، بنیاد حکومت دوباره بر پایه ارتش و دیوانسالاری قرار گرفت و با سرکوب نهادهای مردم سالار و از کار انداختن ارکان نظام سیاسی کشور، نظیر پارلمان و قوة مجریه و تبدیل آنها به ابزار صرف قدرت فردی، دوره دیگری از استبداد حکومتی که شامل سرکوب و اختناق گروه‌ها و طبقات بود، آغاز شد (عیوضی 85:1385).
در طی سال‌های 1342-1332 اگرچه با سلطه دربار و ارتش بر صحنة زندگی سیاسی از نفوذ طبقات سرمایه‌دار کاسته شد، اما قدرت اقتصادی آن طبقات رو به افزایش بود. سرمایه‌گذاری خصوصی در این دوران هر ساله 20 درصد افزایش می‌یافت. رشد طبقة سرمایه‌دار تجاری از اوایل دهة 1340 به بعد با اتخاذ سیاست اصلاحات اقتصادی و تأکید بر بخش صنعتی با محدودیت‌هایی مواجه شد. از طرف دیگر شاه و خانواده پهلوی خود از سرمایه‌داران عمده بودند و بنیاد پهلوی هم به صورت یکی از نهادهای وابسته به دربار و شاه محسوب می‌شد که نقش عمده‌ای در مال‌اندوزی خانواده پهلوی داشت. به همین دلیل سرمایه‌داری مجبور بود برای تسریع در سوداندوزی خود، آنان را در فعالیت‌های اقتصادی خود شریک کند، بنابراین نوعی سرمایه‌داری وابسته به دولت شکل گرفت.
در مورد بازار نیز می‌توان گفت، پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا اوایل دهه 1340 دولت در برخورد با بازار به استثنای چند مورد – اعتراض نسبت به عقد قرارداد  فروش نفت و گاز (کنسرسیوم) – جانب احتیاط را در پیش گرفت و سعی می‌کرد از رویارویی مستقیم نظامی بپرهیزد (هالیدی 321:1358).
علاوه بر آن دولت پهلوی پس از کودتا درصدد برآمد تا از رشد طبقه متوسط جدید کنترل سیاسی شدید به عمل آورد. در این جهت، فعالیت اکثر روشنفکران ممنوع شد و شمار زیادی از نویسندگان، استادان، وکلا، پزشکان و ... به مخالفت با رژیم پرداختند. از آنجایی که طبقه متوسط جدید به آموزش غربی – چه در ایران و چه در خارج – دسترسی داشت، به طور جدی درصدد برآمد تا مفاهیم سیاسی غربی از قبیل دموکراسی و ناسیونالیسم را در خود جذب کند و خواهان کاهش دخالت خارجی شود (عیوضی 120:1380).
روند سرکوب و نظارت بر فعالیت گروه‌ها و طبقات مختلف جامعه از سوی رژیم حاکم، تا سال 1339 ادامه یافت. با روی کار آمدن کندی در امریکا در سال‌های آغاز دهه 1960، شاه برای انجام یک سری اصلاحات و اجرای برخی از برنامه‌های اصلاحی در ایران، تحت فشار قرار گرفت. چون امریکا در این سال‌ها از نخست‌وزیری علی امینی حمایت می‌کرد، برای خروج از بحران اقتصادی که در سال 1339 در کشور رخ داده بود، شاه که به حمایت امریکا نیاز داشت، علی‌رغم میل باطنی خویش از نخست‌وزیری علی امینی حمایت کرد. امینی برنامه اصلاحات ارضی را در کشور اجرا کرد که یکی از اهداف این برنامه خلع ید و کاهش قدرت مالکان بزرگ و حمایت از طبقات پایین جامعه بود. لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341 مورد تصویب قرار گرفت. اعلام تصویب این لایحه، به مثابه جرقه‌ای برای مشتعل کردن حرکات انقلابی علیه رژیم بود. روحانیون و در رأس آنها امام خمینی با انتشار اعلامیه‌هایی از گروه‌ها و طبقات گوناگون خواستند تا به مخالفت با این لایحه بپردازند. اقدام شاه برای برگزاری رفراندوم در مورد اصول ششگانه انقلاب سفید نیز موجبات گسترش مخالفت‌ها و ایجاد نارضایتی در اقشار مختلف جامعه را فراهم ساخت تا اینکه سرانجام قیام 15 خرداد به رهبری امام خمینی در سال 1342 به وقوع پیوست که با سرکوب و تبعید امام به خارج از کشور، رژیم موفق شد تا به طور موقت سلطه خود را بر جامعه تثبیت نماید.
نکته مهم در ارتباط با قیام 15 خرداد و ارتباط آن با مسأله و فرضیه مقاله حاضر این است که علی‌رغم ضعف نسبی رژیم پهلوی در آن سال‌ها، به نظر می‌رسد که یکی از عوامل مهم در به نتیجه نرسیدن قیام مذکور، عدم اتفاق و ائتلاف طبقات مختلف جامعه در آن سال‌ها بوده است. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که آن ائتلاف و اتحاد کلمه‌ای که در سال‌های منتهی به سقوط رژیم پهلوی در سال 1357 بین طبقات و اقشار مختلف جامعه به وجود آمد، به هیچ وجه در سال‌های نخست دهه 1340 وجود نداشته است و شاید یکی از دلایل عدم توفیق قیام 15 خرداد در براندازی رژیم در آن سال‌ها همین نکته بوده است.
ج) مقطع 1356-1342
پس از سرکوب قیام 15 خرداد 1342 که نقطه اوج جریانات مخالف بود، رژیم تمام تلاش خود را به کار گرفت تا امکان هر گونه مشارکت سیاسی گروه‌های گوناگون را سرکوب کند. به عبارت دیگر، سرکوب قیام 15 خرداد، آغازگر شدت عمل رژیم و ارائه چهرة دیکتاتوری و استبداد مطلق شاه بود.
متعاقب طرح و اجرای اصلاحات ارضی در جامعه و اعمال سیاست‌های عمرانی – اقتصادی جدید توسط دولت و وابستگی مالی آن به محافل قدرتمند بیرونی، اقتصاد و جامعه ایران به تدریج وارد مرحله‌ای از صورت‌بندی اجتماعی با برتری طبقه سرمایه‌داری مالی و صنعتی گردید. با اصلاحات اقتصادی و حمایت دولت از بخش صنعتی و تولیدی، نیروها و لایه‌های اجتماعی فعال در بازار با تنگناها و محدودیت‌های زیادی روبرو شدند. در واقع، سیاست رسمی دستگاه حکومتی در راستای تضعیف بورژوازی ملی و خرده بورژوازی سنتی و تشویق و تقویت سرمایه‌داری صنعتی و مالی بود. بدین خاطر بازار و بازاریان به تدریج به دولت تحصیلدار (رانتیر) و اقتصاد جهانی وابسته شدند. دستگاه حکومتی با تصمیمات و اقدامات سیاسی و مالی تلاش کرد خرده بورژوازی سنتی و ملی را در وضعیتی که قادر به مخالفت و مقاومت نباشد، نگه دارد (کدی 362:1369).
در این سال‌ها، شاه موفق شد تا کنترل خود را بر طبقة متوسط افزایش دهد. توسعة اقتصادی و اجتماعی و گسترش روابط سرمایه‌داری نیاز به مطرح شدن نیروهای جدید را که دارای تحصیلات و قدرت انجام وظیفه بودند و خواستار آزادی سیاسی و مدنی بودند، ضروری می‌کرد. در واقع، نوعی تعارض در کارکرد طبقة متوسط این دوران مشاهده می‌شود. از یک طرف با توجه به نوسازی نیاز به نیروهای جدید تحصیلکرده افزایش یافت، ولی از طرف دیگر، رژیم تمام امکانات نظامی اطلاعاتی و انتظامی خود را به کار می‌گرفت تا مانع از فعالیت این طبقه شود. در واقع، ماهیت اقتدارگرای رژیم شاه امکان انعطاف‌پذیری برای این نیروهای جدید را کاملاً از بین برده بود.
پس از 15 خرداد 1342 که جنگ قدرت اوج گرفت، بازار به سمت رادیکالیزم بیشتر و حمایت از جنبش مسلحانه و برانداز میل پیدا کرد و هر یک از دو جریان موجود در بازار (جریان سنتی و ملی مذهبی) تشکل مبارزاتی متناسب را پیدا کردند. جریان سنت‌گرا بیشتر از مؤتلفه و تشکل‌هایی نظیر حزب ملل اسلامی حمایت می‌کرد و جریان دیگر پیرامون نهضت آزادی و بعدها سازمان مجاهدین خلق جمع شدند.
مرحوم امام به دلیل معارضة جدی که با حکومت شاه داشت به تدریج در میان بازاریان جاذبه پیدا کرد، این علاقه بیشتر به خاطر معارضه‌ای بود که بازار با حکومت داشت. حتی کسانی که مقلد مراجع دیگر بودند در جریان انقلاب از امام حمایت می‌کردند و در واقع به لحاظ سیاسی از امام پیروی می‌کردند. بخشی از بازاریان، پس از انقلاب تقلیدشان را از مراجع دیگر برداشته و مقلد امام شدند. به عنوان مثال، بیشتر مقلدین آیت‌الله خوانساری و بخشی از مقلدین آیت‌الله شریعتمداری، به لحاظ سیاسی از امام تبعیت می‌کردند و اعلامیه‌های امام در پخش می‌کردند (توکل 10:1388).
در جریان انقلاب سفید لبه تیز حملة رژیم در برابر بازار قرار گرفته بود. شاه با سیاست اقتصادی که در پیش گرفته بود: اولاً، تولید کشاورزی و سیستم توزیع داد و ستد را به هم ریخته بود و ثانیاً، پای سرمایه‌های خارجی را به بازار ایران باز کرده بود. در مجموع می‌توان گفت که رژیم سیاست بازدارنده را در قبال طبقه متوسط اعمال کرده بود (توکل 12:1388).
از طرف دیگر، اجرای اصلاحات ارضی که با هدف بهبود وضعیت طبقات پایین جامعه صورت گرفته بود در عمل نتوانست به اهداف خود دست یابد، چون 78 درصد روستاییانی که زمین دریافت کرده بودند بدون دریافت وام و کمک از منابع بانکی نمی‌توانستند مخارج خود را تأمین کنند و مجبور شدند زمین‌های خود را بفروشند. وضعیت دهقانان کم زمین و کارگران کشاورز پس از اصلاحات ارضی نه تنها بهبود نیافت بلکه به عنوان فقیرترین نیروهای روستایی از گذشته بدتر شد (ازغندی 149:1382).
از نظر جان فوران در دهة 1340 و 1350 بر تعداد زیاد توده‌های محروم شهری و جمعیت حاشیه‌ای شهر، گروه جدیدی به نام مهاجران روستایی نیز افزوده شد. اینان که در جستجوی کار به شهرها می‌رفتند، تعدادشان از 30000 نفر در دهه 1310 به 130000 نفر در سال‌های 55-1354 رسید. اواخر دهه 1350 جمعیتی در حدود 3 میلیون مهاجر روستایی در شهرها به سر می‌بردند (فوران 280:1378).
از دیدگاه اکثر صاحب‌نظرام عمده مسائل ایران – از جمله کاتوزیان، فوران، آبراهامیان، هالیدی و ... – سطح زندگی اکثریت جمعیت روستایی با اجرای اصلاحات ارضی بهتر نشد و مانند قبل وخیم بود (رهبری 257:1384) کاتوزیان می‌گوید که 38 درصد جمعیت روستا (6.6 میلیون نفر) دارای سوء تغذیه بودند. با وجود تأسیس سپاه دانش، تنها 15 درصد روستائیان در سال 1350 از تحصیلات ابتدایی برخوردار بودند (رهبری 362:1384). سیاست سرکوب رژیم علیه طبقات موجود در جامعه تا زمان ایجاد فضای باز سیاسی در سال 1356 ادامه داشت. بسیاری از گروه‌ها و طبقات جامعه که با اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های شاه مخالف بودند به دنبال فرصت و شرایطی بودند تا بتوانند مخالفت خود را علنی سازند.
د) مقطع 1357-1356
از آنجایی که بعد از کودتای 28 مرداد 1332، سیاست رژیم در قبال طبقات خصمانه‌تر شد، سیاست‌هایی که در جامعه اجرا می‌شد بیشتر در خدمت نیازها کشورهای خارجی و تثبیت قدرت و موقعیت شاه بود. بر همین اساس، موجی از مخالفت‌ها از سوی اقشار و طبقات مختلف جامعه علیه رژیم شروع شد، ولی به دلیل سرکوب، بیشتر این مخالفت‌ها و فعالیت‌ها فاقد سازماندهی و به صورت غیرعلنی بود، تا اینکه در نهایت در سال 1356 با ایجاد فضای باز سیاسی زمینه برای فعالیت سیاسی فراهم شد. علت آن هم این بود که با روی کار آمدن کارتر و دموکرات‌ها در امریکا، شاه مجبور به باز کردن نسبی فضای سیاسی در کشور شد.
بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شدند. تعداد زندانیان سیاسی آزاد شده بین سال‌های 1355 – 1330 جمعاً به 30 نفر می‌رسید. در روز 14 بهمن 1355، فقط تعداد 66 نفر آزاد شدند. این روند در سال 1356 نیز ادامه یافت و در این سال 561 زندانی سیاسی از زندان آزاد شدند (عیوضی 196:1385) علاوه بر آن با باز شدن فضای سیاسی امکان طرح انتقادات نسبت به عملکرد رژیم فراهم شد، دولت شریف امامی سانسور مطبوعات را به طور کلی از میان برداشت و دستور داد مذاکرات مجلس مستقیماً از رادیو پخش شود و محدودیت فعالیت احزاب سیاسی را نیز لغو کرد. او تصور می‌کرد که بر اثر ایجاد آزادی‌ها، مخالفان به گروه‌های مختلفی تقسیم شده و به جای حمله به رژیم با یکدیگر به مبارزه می‌پردازند (سولیوان 1358: 154-153).
با توجه به شرایط فراهم شده و همچنین رهبری امام خمینی، طبقات گوناگون جامعه (خصوصاً طبقات متوسط و پایین) در مخالفت با رژیم پهلوی با امام همراه شدند، ضمن اینکه فضای باز سیاسی در تسریع و گسترش حرکت‌های مخالف با رژیم نیز مؤثر واقع شد، به گونه‌ای که در نهایت انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید.
3) رابطه بین سیاست‌های شاه و مخالفت طبقات با رژیم او
در عصر پهلوی دوم، شرایط اجتماعی – سیاسی دولت، در تحولات ساختاری آن تأثیر به سزایی داشته است. شرایط ساختاری نئوپاتریمونیالیستی (شخصی بودن قدرت سیاسی، سطح پایین نهادمندی سیاسی، انحصار سیاسی، کنترل مشارکت سیاسی، شاه‌مداری و ...) رژیم محمدرضا شاه باعث شد تا از سازماندهی و مشارکت گروه‌ها و طبقات اجتماعی در فعالیت‌های سیاسی جلوگیری به عمل آید و طبقات اجتماعی به گونه‌ای خودجوش و تحت تأثیر شرایط اجتماعی تکامل یابند. مشارکت اعضایی که می‌بایست از طریق نهادهای مدنی انجام پذیرد عملاً ناممکن بود و همه گروه‌های اجتماعی، تحت کنترل و اعمال نظارت حکومت قرار داشتند (عراقی 5:1387).
در دوران محمدرضا شاه، دو عامل عمده، روند شکل‌گیری ائتلاف طبقات اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار داد: اول، تلاش رژیم برای حفظ نظام سیاسی که عملاً با مشارکت طبقات اجتماعی تنافی داشت. دوم، شرایط خاص بین‌المللی و ورود اکثر کشورهای جهان در عرصة نوسازی که موجب برانگیختگی احساس مشارکت جمعی طبقة متوسط جدید در این جوامع گردیده بود. شرایط دوگانه سیاسی – اجتماعی در فرایند طبقه‌سازی، رژیم ایران را با معضلات خاصی مواجه ساخت و عملاً حکومت را وادار کرد تا در برخورد با طبقات اجتماعی، سیاست دوگانه‌ای اتخاذ کند و با مبنای حفظ نظام سلطنتی به مهار و کنترل طبقات اجتماعی اقدام کند. دولت شاه هیچ گاه برای نهادینه شدن قدرت و نیل به کمال مطلوب جهت استقرار یک نظام اجتماعی جامع و کامل بین آحاد مردم و تشویق و ترغیب آنها در امر مشارکت، اقدام جدی به عمل نیاورد، بلکه قدرت حکومتی کاملاً مستقل و مجزا از قدرت اجتماعی عمل می‌کرد. ساختار قدرت مبتنی بر تعدد مراکز قدرت نبود و تمرکزگرایی محض بر این ساختار حاکم بود و ورود طبقات گروه‌های اجتماعی در دستگاه حکومت، مبتنی بر برداشت‌های غیر دموکراتیک از مشارکت مردمی و مشروعیت نظام سیاسی بود. قدرت همواره در اختیار گروه کوچکی از جامعه بود و دیگر طبقات نقش چندانی در فعالیت‌های سیاسی نداشتند (Bill 1973).
پس از کودتای 28 مرداد که آخرین امیدهای طبقه متوسط جهت تقلیل استبداد ز بین رفت و دولت با چهره سرکوب‌گرانه‌تری مجدداً به قدرت بازگشت، شمار زیادی از نویسندگان، شاعران، استادان، وکلا، پزشکان، مهندسان و دانشجویان به مخالفت با رژیم پرداختند. از این دوره سرشت روابط دولت با طبقات اجتماعی دگرگون شد. طبقه متوسط به علت دسترسی به آموزش‌های غربی، چه در ایران و چه در خارج از کشور، قویاً جذب مفاهیم سیاسی غرب از قبیل: دموکراسی، آزادی و ناسیونالیسم، و هواخواه اصلاحات ریشه‌ای سیاسی، اقتصادی و بعضاً طرفدار جنگ مسلحانه و اقدامات براندازانه شد (عراقی 5:1387).
مسدود بودن مجاری مشارکت سیاسی بر روی طبقة متوسط و اعمال سلطه هر چه بیشتر حکومت از طریق ساواک و حزب رستاخیز بر این طبقه نوپای در حال گسترش ضمن آنکه منجر به نوعی گسست فکری در میان باشندگان قدیمی‌تر این طبقه دارای فرهنگ سیاسی مشروطه خواه ملی بودند با پیشینه فرهنگ سیاسی‌شان و ایجاد خلأ بزرگ نظری در این طبقه در شرایطی سالانه پذیرای ورود شمار زیادی از اعضای جوان بود، زمینه‌های لازم را برای مخالفت این طبقه و وقوع تحولات انقلابی سال‌های 57-1356 فراهم نمود (کاتم 325:1383).
طبقات پایین، کارگران غیر ماهر، حاشیه‌نشینان شهری و گروه‌های لمپن و بی طبقه، به تدریج در پی اصلاحات ارضی و از سال‌های دهه 1340 به مثابه یکی از تبعات اجتناب ناپذیر مدرنیزاسیون و توسعه سرمایه‌دارانه پدیدار گردیدند. اعضای این گروه جملگی از مهاجران روستاها و شهرهای کوچک و دور افتاده به شهرهای بزرگ – به ویژه تهران – بودند که به علت فقدان مهارت‌های فنی و حرفه‌ای به مشاغل کاذب می‌پرداختند و از جذب در مناسبات تولیدی و فرهنگی شهرهای در حال توسعه ناتوان بودند. به این ترتیب، این گروه از یک سو دچار گسستی با پیشینه و خاستگاه اجتماعی‌اش گردیده بود و از سوی دیگر ناتوان از جذب در موقعیت نوین خویش بود و به این دلیل همواره دارای انگیزه‌های عینی برای نارضایتی بود (رهبری 1384: 260-258).
در دوره محمدرضا شاه، سیاست‌های دولت در قبال طبقة بالا، طبقة متوسط سنتی، طبقة متوسط جدید و پایین هیچ گاه به یک پایگاه اجتماعی مطمئنی برای رژیم تبدیل نشد. بحران طبقات اجتماعی در فرایند طبقه‌سازی از مشخصات جامعه سیاسی دوران محمدرضا شاه به حساب می‌آید؛ به طوری که حتی طبقات وابسته به دولت نیز از حداقل قدرت سیاسی برخوردار بودند و رژیم شاه به طور جدی نتوانسته بود در بین این گروه‌ها پایگاه مطمئنی برای خود دست و پا کند. شاه، اعضای طبقات وابسته درباری را در مقابل یکدیگر قرار داده بود. مدیران رده بالا، طراحان و متخصصین مورد توجه شاه، ضعیف و فاقد قدرت بودند. طبقات متوسط جدید علی‌رغم وابستگی مالی آنها به دولت، از نظر سیاسی رانده شده بودند. بدین ترتیب طبقات مختلف پس از سال‌ها سکوت و انزوا به رهبری امام خمینی به تدریج، پروسه اصلاحات تا انقلاب را سپری کردند و رژیم پهلوی را سرنگون نمودند (عراقی 6:1387).
در مجموع می‌توان گفت ساختار سیاسی – اجتماعی ایران در ربع آخر قرن 20 نیز همچنان دست نخورده باقی مانده بود و در تمام این دوران، تحول در ساختار سیاسی ایجاد نشده و راه مشارکت سیاسی برای قشرها و طبقات اجتماعی به علت فقدان نهادهای مردم سالارانه بسته بود. (Abrahamian 1982)

نتیجه‌گیری
انقلاب اسلامی به عنوان یکی از رخدادهای مهم ربع پایانی قرن بیستم میلادی، از آغاز تولد تا کنون همواره توجه عالمان اجتماعی و سیاسی را به خود جلب کرده است. از آنجا که یکی از ویژگی‌های بارز انقلاب اسلامی ایران، مشارکت گستردة اقشار و طبقات گوناگون جامعه در آن بود، تحلیل اجتماعی و طبقاتی آن نیز می‌تواند بسیار جذاب و آموزنده باشد. خصوصاً اینکه نکته مهم در مشارکت گسترده اقشار و طبقات مختلف جامعه ایران آن زمان، اتفاق نظر نسبی میان آنها به منظور تحقق انقلاب و سرنگونی نظام سیاسی حاکم بوده است.
در مقاله حاضر بر این نکته تأکید شده که بین سیاست‌های شاه و مخالفت طبقات جامعه با رژیم وی ارتباط بسیار نزدیکی وجود داشته است. محمدرضا شاه با تحکیم پایه‌های قدرت خود پس از کودتای 28 مرداد 1332، با توجه به اینکه از حمایت کشورهای خارجی برخوردار بود، احساس بی‌نیازی از حمایت طبقات و گروه‌های موجود در داخل جامعه کرده و امکان هر گونه فعالیت را از طبقات جامعه سلب نمود. شاه که با اتخاذ سیاست‌ها و برنامه‌های گوناگون خود سعی می‌کرد تا به مبارزه با مخالفان و تثبیت پایه‌های قدرت سیاسی خود بپردازد، در عین حال اجرای این برنامه‌ها را برای نوسازی جامعه ضروری می‌دانست.
اگر در قیام 15 خرداد 1342 که آن را می‌توان نقطه اوج مخالفت مردم و برخی طبقات جامعه علیه برنامه‌های شاه در آن سال‌ها دانست، بنا به دلایلی رژیم پهلوی موفق شد تا آن نهضت را سرکوب کند، اما ائتلاف گسترده طبقات مختلف جامعه و خصوصاً طبقات متوسط و پایین در سایه رهبری امام خمینی مانع از هر گونه اقدام مؤثر رژیم شد و در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منجر گردید.
در مجموع، باید اذعان داشت که ساختار طبقاتی و قشربندی اجتماعی ایران همواره، به یاری مجموعه‌ای از روابط اقتدارگرایانه سیاسی و نظامی و با به کارگیری ابزارهای نظامی و کارآمد، روابط اقشار و طبقات را شکل داده و سبب بروز تعارضاتی در روابط بین طبقات و اقشار جامعه با دستگاه حکومتی می‌شد. همین تعارض موجود بین ساختار اجتماعی با ساختار سیاسی حاکم را می‌توان از عوامل تعیین کننده سقوط نظام پادشاهی و رژیم محمدرضا شاه دانست. البته تأکید بر تحلیل طبقاتی انقلاب اسلامی و اتخاذ یک رویکرد جامعه شناسانه در مقاله حاضر به هیچ وجه نبایستی به معنای تقلیل در فهم و تبیین پدیده انقلاب اسلامی در یک عامل تلقی شود. نویسندگان مقاله بر این اعتقادند که انقلاب اسلامی ایران همچون اکثر پدیده‌های سیاسی و اجتماعی تأثیرگذار در حیات بشری، واجد آن چنان قابلیتی است که می‌توان آن را از جنبه و زوایای مختلفی مورد بررسی و مداقه قرار داد.

منابع:
- ادیبی، حسین. (1354) جامعه‌شناسی سیاسی طبقات اجتماعی، تهران: انتشارات دانشکده علوم اجتماعی و تعاون.
- ازغندی، علیرضا. (1382) تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران (1320-1357)، تهران: سمت.
- (1384) درآمدی بر جامعه‌شناسی ایران، تهران: قومس.
- اشرف، احمد و بنو عزیزی. (1372) طبقات اجتماعی در دوره پهلوی، ترجمه عماد افروغ، فصلنامه راهبرد، شماره 13.
- توکل، محمد. (9/3/1388) بازار سنتی ایران در سه حوزه
http.www.mcisami.com/oldsite/ch16/46-55htm
- رهبری، مهدی. (1384) درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی انقلاب اسلامی، بابلسر: انتشارات دانشگاه مازندران.
- سوداگر، محمدرضا (1369) رشد روابط سرمایه‌داری در ایران: 57-1342، تهران: نشر شعله اندیشه.
- سولیوان، ویلیام و آنتونی پارسونز. (1358) خاطرات دو سفیر، ترجمه محمد طلوعی: بی‌نا، بی‌جا.
- شیخاوندی، داور. (1374) جامعه‌شناسی ماکس وبر (جادوزدایی از جهان)، تهران: مرندی.
- عراقی، غلامرضا. (1387) طبقه متوسط جدید و تأثیرات آن در دورة پس از انقلاب اسلامی
http.www.farsnews.com/printable.php?nn-8710040355
- عیوضی، محمدرحیم. (1380) طبقات اجتماعی و رژیم شاه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- (1385) جامعه‌شناسی اپوزیسیون در ایران، تهران: قومس.
- غنی‌نژاد، موسی. (9/4/1387) طبقه متوسط در ایران بعد از انقلاب
http.www.amouee.net/spip.php?article63
- فوران، جان. (1378) مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
- کاتم، ریچارد. (1383) ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران: کویر، چاپ سوم.
- کاتوزیان، محمدعلی. (1371) مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدین، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
- کدی، نیکی. (1369) ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: انتشارات قلم.
- لازوک، پیر. (1365) طبقات اجتماعی، ترجمه ایرج علی‌آبادی. تهران: کتابخان.
- میلانی، محسن. (1381) شکل‌گیری انقلاب اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران: گام نو.
- هالیدی، فرد. (1358) دیکتاتوری و توسعة سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، تهران: امیرکبیر.
Abrahamian, Ervand, (1982), Iran  Between Two Revolution, Princeton
Uni. Press.
Bill, J.A (1973), Comprative Politics, London: Uni. Press of America.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- استادیار دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره).
2- محقق و نویسنده.
3- medium class 
4- new medium class
5- Si Rite Milse


 


پژوهشنامه متین، تابستان 1388 – شماره 43
 
تعداد بازدید: 5036



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.