خاطرات

اولین ملاقات با امام خمینی


27 خرداد 1398


از آغاز نهضت امام خمینی، با ایشان و افکار والای‌شان آشنا شدم و به این نهضت پیوستم. اولین ملاقات من با این شخصیت بزرگ و مرجع والامقام در سال 1341 و پس از مخالفت ایشان با لایحه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود. ایشان در آن زمان به عنوان یک رهبر مذهبی ـ سیاسی، مطرح و مورد توجه گروه‌های سیاسی قرار گرفته بود.

ما برای ملاقات خصوصی با ایشان، وقت گرفتیم که با بچه‌های نهضت آزادی و انجمن اسلامی به دیدارشان برویم. در آن زمان به دلیل خفقان موجود و برای حفظ نیروهای‌مان، به صورت تشکیلاتی عمل می‌کردیم و در این میان، مخفی‌کاری تا حدودی در دستور کارمان قرار داشت؛ از همین‌رو برای ملاقات با امام خمینی ابتدا از افراد نام‌نویسی کردیم و سپس هنگام ورود به منزل امام، تک‌تک افراد را پس از شناسایی، وارد کرده و نشستیم. وارد اتاق که شدیم امام را دقیقاً نمی‌شناختیم، تا آن زمان فقط عکس‌های ایشان را آن هم به صورت مبهم دیده بودیم. یک روحانی هم با محاسن بلند و سفید در اتاق نشسته بود که ایشان را نمی‌شناختیم.

حدود 10 دقیقه گذشت، ناگهان در باز شد و کسی داخل شد، نگاه‌ها متوجه آن شخص شد و ما در آن لحظه فهمیدیم که ایشان، امام خمینی است. کسی او را معرفی نکرد، بلکه خودش با چهره‌اش، با صلابتش، با شخصیتش و با نورانیتش خودش را معرفی کرد. مقاله‌ای توسط ما تهیه شده بود که در آن، از حرکت امام به عنوان یک حرکت نجات‌بخش حمایت شده و بر وحدت بین دانشگاه و روحانیت تأکید شده بود. مقاله را آقای مصحف، دانشجوی اصفهانی دانشکده‌ فنی که بیان خوبی داشت، قرائت کرد. سپس امام سخنانی بیان داشت که اکثر مطالب آن پس از گذشت سال‌ها، هنوز در ذهنم باقی است. ایشان فرمودند: «استعمار تلاش کرده بین دانشگاه و حوزه، اختلاف بیندازد و در این کار موفق هم بوده است. ما باید سعی کنیم این دو به هم نزدیک بشوند. رژیم [پهلوی] هم اسلام‌زدایی کرده و می‌خواهد آن باقی‌مانده‌ اسلامی را هم که در دانشگاه هست، از بین ببرد. شما سعی بکنید که آداب اسلامی خودتان را حتماً در دانشگاه انجام بدهید. تظاهر در اعمال عبادی خوب نیست، اما من به شما توصیه می‌کنم برای این که با رژیم مبارزه کنید، حتماً نمازتان را در دانشگاه بخوانید. تظاهر به دین‌داری بکنید و با روحانیت ارتباط داشته باشید.»

پس از این ملاقات، آسوده‌خاطر و سربلند از منزل امام بیرون آمدیم. همه احساس غرور داشتیم؛ چرا که احساس می‌کردیم ملجأ و مرجعی پیدا کرده‌ایم، مرجعی بزرگ که در راه مبارزه با رژیم سفاک پهلوی و استعمار قرار گرفته است. تا آن زمان در دانشگاه به نیروهای مذهبی، اُمّل و فناتیک گفته می‌شد، چپی‌ها (کمونیست‌ها) خودشان را سمبل و رهبر مبارزه می‌دانستند و مسلمان‌ها در عرصه مبارزه نمی‌توانستند اظهار وجود کنند؛ اما در آن دیدار احساس کردیم که نه‌تنها نیروهای مسلمان رهبری پیدا کرده‌اند، بلکه جریان مبارزه با رژیم، در دست توانای مرجعی بیدار قرار گرفته است.

پس از محکومیت سران نهضت آزادی، کمیته دانشجویان نهضت آزادی، ملاقاتی را با امام ترتیب داد و جریان محکومیت سران نهضت را با ایشان در میان گذاشتیم که ایشان اظهار تأسف نموده، فرمودند: «من از محکومیت آقای طالقانی و آقای بازرگان بسیار ناراحت شدم. شما بروید و مبارزه کنید، راه آن‌ها را ادامه بدهید و اسلام را زنده نگه دارید. ان‌شاءالله خدا با ماست.»

 

منبع: خاطرات علی دانش‌منفرد. تدوین: رضا بسطامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384. صص 32 ـ 34.



 
تعداد بازدید: 2044



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.