21 مرداد 1398
در همان شبهای اولیه پس از آزادی، یک شب مطلبی را به امام خمینی گفتم. مرحوم [آیتالله] آقا مصطفی خمینی هم کنار امام بود و میشنید. ناگاه آقا مصطفی دست مرا گرفت و گفت: آقا، ایشان بهترین فرد برای آن مسئولیت است.
امام هم دست مرا گرفتند و گفتند: شما از طرف من مسئول مطالعه مطبوعات و گزارش به من هستید و باید پول خرید مطبوعات را هم از من بگیرید.
گفتم: آن که چیزی نیست.
گفتند: هرچه باشد.
لذا من مطالب آنها را برای ایشان بازگو میکردم. بعضی از رفقا به شوخی به من لقب مشاور مطبوعاتی آقا را داده بودند. حاجآقا مصطفی به من گفت: یکی از آقایان پیشنهادی دارد، خوب است نظرش را بشنوید.
پیشنهاد آن فرد که یکی از پیشنمازهای تهران بود این بود که من وقتی روزنامه و مجلات را میخوانم دور مطالب حساس، خط قرمز بکشم و با این کار، امام عین جملات روزنامهها را میخواندند تا اگر لازم شد بتواند بگوید که من این مطلب را در روزنامه دیدهام. من هم به این پیشنهاد عمل کردم.
من در ابتدای هر شب کنار ایشان و در حالی که جمعیت هم نشسته بودند، مطالب مطبوعات را به امام انتقال میدادم. یکی از دوستان که داماد یکی از مراجع بزرگ بوده و فوت کرده است، به من گفت: این نوع کار تو قدری تحریککننده است، چون در کسوتِ ما بعضی افراد هستند که نسبت به بعضی روابط خصوصی حساسیت دارند؛ بنابراین، ممکن است فتنه کنند.
میگفت: وقتی شما در گوشی با امام صحبت میکنید، میبینم که بعضی در جمع حالتهایی پیدا میکنند، سعی کن در مقابل جمعیت با امام خصوصی صحبت نکنی!
البته، خود امام چیزی نفرمود، چون گاهی هم که من آهسته صحبت میکردم، امام بلند جواب میدادند، ولی در عین حال، جمعیتی که دور اتاق نشسته بودند، صحبتهای ما را خصوصی تلقی میکردند. پس از پیشنهاد آن دوست، صبحها به اندرون میآمدم و مطالب را خدمت امام عرض میکردم و گاهی هم که مطالب مختصر و کوتاه بود، در بین مسیر امام از اندرون به اتاق عمومی، چند لحظه پشت در بیرون صحبت میکردیم.
شبی به امام عرض کردم که قرار است کنفرانس سران کشورهای اسلامی در جده برگزار شود و پیشنهاد کردم که امام به نیابت، کسی را به آنجا بفرستد یا این که پیام بدهد. امام فرمودند: نایب میفرستم، اما پیام میفرستم؛ خود شما مأمور تهیه پیام شوید.
من به آقایان محمدی گیلانی، حاج شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی و آقای آقاسید محسن (پسر مرحوم آقا سید شرفالدین جبل عاملی) و چند نفر دیگر از آقایان اطلاع دادم و تشکیل جلسه داده، خدمت امام رفتیم تا امام مطالب را بفرمایند و ما آنها را پیاده کنیم. یادم است که مطلبی را فرمودند و بعد دستور دادند که این مطلب را اینطوری بنویس، زیرا ما گرفتار مقدسین هم هستیم. اکنون سالها از آن ایام گذشته و یادم نیست که آن مطلب چه بوده است. پیام را پس از آماده کردن خدمت امام ارائه کردیم و امام آن را به وسیله آقای سلطانی ـ که میخواست به مکه مشرف شود ـ به مرحوم لواسانی (عموزاده مرحوم آقا سیدصادق لواسانی) ـ که در مدینه مقیم بود ـ رساند. گویا بعداً از آقا مصطفی شنیدم که اجازه نداده بودند پیام امام آنجا مطرح شود. به هر حال، امام تا این حد هوشیار بود و میخواست از آن موقعیت استفاده کند.
غیر از جراید منتشره بعضی از مجلات را نیز میدیدم؛ پارهای از آنها علیه شاه مطالبی داشت. مثلاً، یکی از مجلات ـ که نمیدانم مدیرمسئولش که بود ـ عکس شاه را در کلوپی میان گروهی که انحراف جنسی داشتند، چاپ کرده بود، البته عکس را از یک مجله خارجی گرفته بود. همچنین، بعضی از مجلات مطالبی داشتند که ما گاهی خدمت امام میآوردیم. بعضی نیز گزارشهای رادیویی را خدمت ایشان ارائه میکردند. در موردی، قبل از این قضایا، یکی از دوستان صحبتهای جمال عبدالناصر را که از رادیو پخش شده بود، ضبط کرده و خدمت امام داده بود.
منبع: گرامی، محمدعلی. خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1381. صص 272 و 273.
تعداد بازدید: 1964