زهرا رنجبر کرمانی
12 خرداد 1399
با خروج رضاشاه از کشور در شهریور 1320 مردم ایران که دوره شانزده ساله ـ بلکه بیست ساله ـ از استبداد را پشتسر نهاده بودند به یکباره بیدار شدند و خود را از استبداد شاهی آزاد و رها دیدند. در فضای نسبتاً آزادِ جدید، گروهها و احزاب متعددی با حمایت مردم یا شوروی و انگلیس که در آن زمان کشور را اشغال کرده بودند شکل گرفتند. اما این دورانِ آزادی نسبی دیری نپایید و در سال 1327ش. محمدرضا پهلوی به بهانه سوءقصد به خود روش استبدادی پدر را پیش گرفت. کشته شدن هژیر در آبان 1328 توسط یک گروه اسلامی راه را برای انتخابات نیمهآزاد مجلس شانزدهم گشود. ترور رزمآرا نیز راه را برای ملی شدن صنعت نفت باز کرد. از اواخر سال 1329 تا 28 مرداد 1332 ایران تجربه یک دوره آزاد را پشتسر گذارد اما کودتای 28 مرداد 1332 بار دیگر استبداد را به کشور بازگرداند.[1]
در آغازِ رهایی از قید استبداد، شماری از عالمان و متدینان غیر روحانی تلاش خود را برای از میان بردن فضای ضدمذهبی حاکم بر جامعه آغاز کردند.[2] دوره رضا شاه نخبگان و طبقات متوسط و قشر تحصیلکرده، غیرمذهبی و گاه ضدمذهب بودند. تنها چیزی که از دین و مذهب نزد این گروه در امان مانده بود نوعی بینش مذهبی مترقی بود که اولاً میکوشید تا با تحولات جدید کنار آید و ثانیاً خود موضع منتقدانهای نسبت به مذهب در پیش گرفته بود. عامه مردم اما عقیده سنتی خویش را حفظ کرده بودند به علاوه بقایای مرجعیت و روحانیت بهویژه در نجف فضای مذهبی دوره قبل را به دوره جدید منتقل میکرد. در چنین شرایطی کمونیستها که روشنفکران زیادی را شیفته آرمان به ظاهر مردمی خود کرده بودند، فعالیت خویش را آغاز کردند. فعالیت ایشان چندان دامنهدار و گسترده بود که بیم آن میرفت اگر رضاخان نتوانست به اجبار دین را از میان بردارد، کمونیستها با تبلیغات خود موفق به انجام این کار شوند. این مسئله متدینین را سخت نگران کرد.[3] بنابراین ایشان خود را موظف دیدند به دو امر مهم بپردازند. اول مبارزه با آثار سوء بر جای مانده از دوره رضاخانی و دوم رویارویی با بیدینیهای تازه در چهار جهت جدیتر که عبارت بودند از: 1ـ مبارزه با کسروی. 2ـ مبارزه برای حجاب. 3ـ مبارزه با مارکسیسم و 4ـ مبارزه با بهائیت. اینها چهار رکن مبارزه با بیدینی بودند که در دهه بیست و پس از آن مطرح بوده و تبلیغات مذهبی غالباً در اطراف آنها دور میزد.[4] پس در جبهه مبارزه دو گروه مذهبی فعالیت خود را آغاز کردند: نخست حوزه علمیه و روحانیون شهرستانها که طی دو دهه به شدت تضعیف شده و نیازمند تغییرات عمده برای خروج از خمودی بودند و دوم برخی متدینین روحانی و غیرروحانی سراسر کشور که بهصورت مستقل و در قالب ایجاد تشکلهای مختلف همانند انجمنها و کانونهای اسلامی برای ترویج دینداری و مبارزه با بیدینی تلاش خود را آغاز نمودند.[5] محمدتقی شریعتی که سابقه کسوت روحانیت داشت یکی از این افراد بود که طی سالهای دهه 20 و 30 در مشهد فعالیت زیادی برای رهایی جوانان از کمونیست انجام داد. مرکز ثقل فعالیت وی و یارانش «کانون نشر حقایق اسلام» بود که شخص شریعتی چهره اصلی آن به شمار میرفت. بخشی از اهداف کانون بنا بر آنچه در کارنامه آن در سال 1326 منتشر شد به این شرح بود: «اثبات لزوم دین و بیان فواید دنیوی و اخروی آن و مضار بیدینی؛ اثبات حقانیت دین شریف اسلام و اینکه تنها راه سعادت بشر منحصر به پیروی از دیانت مقدس و به کار بستن احکام متین قرآن مبین است؛ اثبات غلط بودن روش مسلمین و بیان تسامح و تقصیری که نسبت به دین خویش مینمایند و لزوم فعالیت کامل در تعریف و و ترویج آن و وجوب به خود آمدن از این غفلت و کسالت و بیخبری بهطور سریع و فوری؛ ایجاد حرارت دینی؛ ایجاد اتحاد و صمیمیت و تقویت حس همکاری میان مسلمین؛ ....»[6]
وجهه مذهبی و معنوی محمدتقی شریعتی و افکار و اعتقادات تازه وی که برای اجرای آنها ایدئولوژی و برنامه داشت، کانون را به یکی از پایگاههای مهم فرهنگی ـ مذهبی در مشهد تبدیل کرد که قشرهای مختلف مردم بهویژه جوانان، نوجوانان و روشنفکران را جذب خود نمود.[7] نشر حقایق اسلامی سرلوحه کار کانون بود و مبارزه با عقاید انحرافی و الحادی نیز در همان راستا انجام میشد. بازگشت به اصل دین بخش عمده تبلیغات فرهنگی کانون برای شناساندن و ارایه چهره واقعی اسلام بود. محمدتقی شریعتی بر این باور بود که در صورت اشاعه اسلام به گونهای که پیامبر ارایه داد، میتوان در برابر همه نظرات و ایدئولوژیهای مخالف ایستاد و مهمترین روش برای رسیدن به این هدف پرداختن به قرآن بود. لذا در کنار جلسات تلاوت قرآن به تفسیر آن نیز میپرداخت.[8]
ورود به مسائل مذهبی ابعاد مختلفی داشت و پرداختن به مسائل اجتماعی یکی از شاخصههای مهم آن بود لذا محمدتقی شریعتی در تفسیرها و سخنرانیهایش با پرداختن به الگوهای مذهبی و جامعه دینیِ واقعی گریزی به زمان حاضر میزد و در این قالب به آگاهسازی افراد میپرداخت.[9] محمدتقی شریعتی اداره کشور و حکومت بر مسلمین را کاری جدای از دین نمیدانست و هر جا صلاح میدید، از امور سیاسی، اجتماعی و حکومتی جامعه اسلامی نیز سخن میگفت و به روشنگری میپرداخت.[10]
با اوجگیری نهضت ملی شدن نفت، کانون مرحله دیگری از فعالیت خود را آغاز نمود و بحث ملی شدن نفت آن را از دخالت در سیاست ناگزیر نمود. از دید کانون، نهضت نفت میتوانست فرصتی برای درآمیختن اسلام و سیاست باشد که طی آن رفاه ملت فراهم شده و ضربه محکمی به استعمار وارد شود. به همین جهت کانون به تدریج توجه خود را از بخش آموزشی به نشستها، راهپیماییها و تظاهرات سیاسی به سود جنبش ملی کردن نفت معطوف نمود. به این ترتیب تلاش محمدتقی شریعتی در سخنرانی همراه با نیرو و شور پشتیبانان جوان او، کانون را به نیروی مهمی از طرفداران نهضت در مشهد تبدیل کرد.[11]
کانون پس از کودتای 28 مرداد به نهضت مقاومت ملی پیوست و دفتر نهضت را در مشهد برپا نمود. سخنرانیهایی که در این مقطع در کانون صورت میگرفت وجهی سمبلیک داشت و داستانها و وقایعی از تاریخ اسلام را بازگو میکرد که شنونده آن را کاملاً با وقایع روز مطابقت میداد و مفاهیمی چون آزادی، عدالت و استقلال درونمایه این محافل بود. این روند تا سال 1336 ادامه یافت تا سرانجام ساواکِ نوتأسیس به دستگیری هواداران نهضت اقدام نمود. در مشهد نیز 16 تن از جمله محمدتقی شریعتی دستگیر و به زندان قزلقلعه تهران منتقل شدند و کانون بسته شد. محدتقی شریعتی پس از آزادی در فاصله سالهای 1336 تا 1339 به تدریسِ تفسیر قرآن و نهجالبلاغه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد مشغول شد.[12]
کانون پس از بازگشایی مجدد در سال 1339 تنها به عنوان سازمانی مذهبی ـ فرهنگی برای تبلیغ اسلام اجازه فعالیت داشت. در این دوران کانون وارد مرحله دیگری از فعالیتهای خود شد و برای اولینبار به ابتکار خود یک راهپیمایی به مناسبت عاشورای 1340ش سازمان داد که بهانهای برای تجمع مردم بود. این راهپیمایی صرفنظر از وجهه سیاسی آن مضمون تبلیغاتی و روشنگری درباره فلسفه عاشورا به همراه داشت. در عاشورای سال 41 ش نیز کانون قصد برپایی راهپیمایی مشابهی داشت اما به علت دستگیری برخی اعضای فعال آن راهپیمایی به شکل محدود انجام و در پایان نیز از سخنرانی محمدتقی شریعتی جلوگیری شد. در عاشورای 1342ش نیز مجدداً از راهپیمایی جلوگیری به عمل آمد.[13]
کانون در جریان نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی در ابتدای دهه 40 نیز ایفاگر نقش بود. در غائله مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341 که آغازگر ورود جدی مرجعیت در عرصه سیاست بود، کانون با واسطه آیتالله میلانی که در آن زمان رهبری مخالفان در مشهد را به عهده داشت مراتب عدم رضایت خود را نسبت به این مصوبه اعلام کرد و خواستار لغو آن شد.[14] گفتنی است کانون با آیتالله میلانی رابطهای تنگاتنگ داشت و ایشان به دنبال درخواست حمایت معنوی مسئولین کانون، با رفت و آمدهای خود به این مرکز دینی اعتبار میبخشید و از فعالیتهای دینی و سیاسی آن حمایت مینمود.[15]
برنامههای کانون تا عاشورای 1344 به همان صورت قبلی در محل کانون برگزار میشد تا اینکه حکومت به بهانه نداشتن مجوز قانونی آن را تعطیل کرد. پس از این دوره با مهاجرت محمدتقی شریعتی و گروهی از مهمترین اعضای کانون به تهران در سال 1345، فعالیتهای کانون بهصورت غیررسمی و پنهانی ادامه یافت و اغلب اعضای اصلی آن با رفتن محمدتقی شریعتی به تهران پراکنده شدند.[16]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز کانون فعالیتهای خود را از سر گرفت اما به علت فقدان شخصیت هدایتگری چون محمدتقی شریعتی گروههای تشکیلدهنده آن در دو صف مقابل هم قرار گرفتند و این امر در نهایت موجب تعطیلی کانون در سال 1361 گردید.[17]
پینوشتها:
[1]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382، صص 11و 12.
[2]. همان، ص 12.
[3]. همان، ص 17.
[4]. همان، صص 18تا 21.
[5]. همان، صص 21 و 22.
[6]. همان، صص 55 و 56.
[7]. کلاهدوزها، پرستو و محسن بهشتی سرشت، «استاد محمدتقی شریعتی و جایگاه وی در جریان روشنفکری دینی»، سخن تاریخ، تابستان 1391، شماره 17، از صفحه 79تا 116، ص 94.
[8]. همان، ص 96.
[9]. همان، ص 96.
[10]. همان، ص 101.
[11]. همان، صص 101 و 102.
[12]. همان، ص 104.
[13]. همان، ص 105.
[14]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان خراسان رضوی، ج1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ص114
[15]. روحبخش اللهآباد، رحیم، آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه فرهنگی ـ هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391، ص 64.
[16]. کلاهدوزها، همان، ص 105.
[17]. همان، ص 105.
تعداد بازدید: 2249