16 تير 1399
اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی تقریباً مخالفت با شاه را دوست داشتند، اما از روحانیت حمایتی نمیکردند. یکی از کارهایی که در آن زمان از آنها یاد گرفتم سیستم پخش اعلامیه بود. مثلاً این افراد اطلاعیه آقای خمینی را در سال 42 نوشتند. محتوایش این بود: «شاهدوستی یعنی غارتگری». این اطلاعیه خیلی خطرناک بود. خوب ما فکر کردیم که چگونه این کار را انجام دهیم؟ اولاً آوردنش به مشهد کار سنگینی بود که آیتالله سعیدی برای ما فرستاد. حتی فردی به نام سیدمحمد که به خاطر سن بالایش به «سید صد ساله» مشهور بود و الان فوت کرده است، آدم قوی هیکلی بود و به صورت یک فرد عادی اعلامیهها را در گونی گذاشته و با قطار از تهران به مشهد آورد. کسی حتی به او شک نمیکرد و گمان نمیکرد این کار را بکند. جالب اینکه پسر وی از افراد ساواک بود. خلاصه وقتی اطلاعیهها را به مشهد آوردند، شیوه پخش این اطلاعیهها به این شکل بود که از هر هیئت مذهبی پنج، شش نفر را خواستیم و نقشه شهر مشهد را جلویشان گذاشتیم. نقشه را پیش رویشان گذاشتم و به آنها گفتم مثلاً شما از اول پایین خیابان تا دم کوچه ساربانها و فرد دیگر دست راست و فلانی جای دیگر. پنج نفر باشید و رأس ساعت 9 شب شروع کنید به چسباندن اطلاعیهها و تا نهوربع، نهونیم باید کار تمام شود. اگر ده تا هم اضافه آمد داخل جویها بریزید و یک دانه هم را نگه ندارید. این روش کار بود. تلفن و موبایل هم نداشتیم. از یک مغازه که شبها بسته بود، به عنوان اتاق فرمان استفاده میکردیم، تا از این طریق با این افراد ارتباط برقرار کنیم. زمانی که اطلاعیهها پخش شد و تعدادی از این افراد توسط رژیم دستگیر شدند و کتک خوردند. به آنها گفته بودند که چهطوری ظرف نیم ساعت این اطلاعیهها را به دیوارهای مشهد چسبانیدهاید؟! این نکته مهمی بود که از جبهه ملی یاد گرفته بودم و این برنامه آنها بود. البته آنها جزئیاتش را و روش تقسیم اطلاعیهها در فلان خیابان و غیره را نمیگفتند. فقط میگفتند که باید کاری کنیم که پخش این اعلامیهها در یک ساعت باشد. طوری باید تقسیم میشدند که در یک ساعت معین باشد و بعدش دیگر تقسیم نشود. چون اگر مأمور کشیک رژیم بیدار شود، در جای دیگر گرفتار نشود. لذا همه مأموران کشیک دیگر نمیدانند چه اطلاعیهای آمده است. چون الان آنجا مأموری است که قبلاً به او اطلاع ندادهاند که چه کار باید بکند. خودش آن را میخواند و بعد به فکر گرفتن آن فرد میافتاد و تا با دستگاه تماس بگیرد و راهحل بخواهد و خوب تا این اتفاق بیفتد دیگر کار تمام میشد. این برنامهها را در جلسهای که سه نفر از آنها، پرویز خرسند، نعمت آزرم و محمود اردکانی حضور داشتند یاد گرفتم.
منبع: خاطرات حجتالاسلام سیدمحمدمهدی طباطبایی شیرازی، تدوین طاهره خدارحمی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی1397، صص 74 و 75.
تعداد بازدید: 1354