31 شهريور 1399
یکی از انگیزههای اصلی تبعید امام، ترس شاه از گسترش مبارزات اسلامی بود. امام در ایام تبعید هم دو بیانیه علیه رژیم شاه صادر فرمودند. یکی نامه سرگشادهای بود که خطاب به هویدا نوشتند. [نامه مورخ 26 /1 /1346] و دیگری پیامی بود که خطاب به فضلا و طلاب و حوزه علمیه قم بود
[27 /1 /1347]. در واقع تشکر و تقدیر از آنها بود و پیام میداد که شما راهتان را ادامه دهید و به پیروزی اطمینان داشته باشید، مشکلات بهوجود آمده و جریانات بازدارندهای که الان خودش را نشان داده است تداوم ندارد، مردم با شما هستند و شما به رسالت خودتان ادامه بدهید. این بیانیه از راههای مطمئن به ایران رسید و زیر چاپ قبل از توزیع لو رفت و در همین رابطه آقای ناطق نوری و دوستانشان گرفتار شدند. ساواک هم با توجه به این موضوع فخر فروخته بود که اینها دیگر قادر به چاپ اعلامیههای خودشان نیستند و به شاه گفته بودند ما الان پیروز هستیم. متقابلاً هم یأس و افسردگی در اردوی مبارزان ایجاد شده بود.
تصادفاً مقارن آن ایام من در یک سفر کوتاه سه ماهه قبل از هجرت طولانیام، در عراق و نجف بودم. یک روز که در مدرسه مرحوم بروجردی در نجف نشسته بودم و منتظر اقامه نماز مغرب و عشاء بودم، حاج آقا مصطفی نزد من آمد و گفت: شما در ایران امکانات تکثیر دارید؟ گفتم: بله. گفت: میتوانید از این امکانات استفاده کنید؟ گفتم: بله، آمادگی داریم هر کاری که بگویید انجام دهیم. سپس گفت: اعلامیهای را امام دادهاند که خطاب به مردم ایران است و از آنها خواستهاند استقامت کنند. هم به مردم امید دادهاند که ایشان در مواضعشان استوارند، هم خطاب به روحانیون گفتهاند که: به راه مبارزه ادامه دهند. از مبارزین هم تقدیر کردهاند و از این که این راه را تا به حال ادامه دادهاند قدردانی نمودهاند. ما میخواهیم این اعلامیه تکثیر بشود. من بلافاصله نسخه را از ایشان گرفتم و روز بعد عازم ایران شدم. از طریق خرمشهر به قم آمدم و اعلامیهها را در سطح وسیعی البته در حد امکاناتی که داشتیم تکثیر و توزیع کردم. در سطح حوزه علمیه قم 15 ـ 16 هزار تکثیر کردیم و بقیه را به حوزههای سایر شهرها فرستادیم. پخش این اعلامیه بسیاری از طلاب افسرده و پژمرده را که بعد از تبعید حضرت امام دچار نوعی یأس شده بودند، امیدوار کرد.
من در چند نوبت «استنسیل» را تجدید کردم. چون استنسیل بعد از مدتی لهیده میشود و شفافیتش را از دست میدهد، چندین مرتبه آن را تجدید کرده و بیش از پنجاه هزار نسخه اعلامیه امام را تکثیر کردم.
ساواک به شدت به دنبال شناسایی هسته اصلی این مبارزات و شناسایی اشخاص دستاندرکار بود. در مدرسه مرحوم بروجردی اسم من لو رفته بود. همینطور دم در ایستاده بودم که یکی از مأموران ساواک که من او را میشناختم نزد من آمد و از من سراغ خودم را گرفت و گفت: شما آقای دعایی را میشناسید؟ گفتم: بله؛ من ایشان را میشناسم، شما از بستگان ایشان هستید؟ ای کاش زودتر آمده بودید! ایشان دچار بحران مالی بودند و در تنگنای معیشتی قرار گرفته بودند، بنابراین به شهرستان رفتند تا کمک بگیرند، اگر دیروز آمده بودید، بودند و میتوانستید ایشان را ببینید.
من فکر و ذهن آن شخص ساواکی را به خارج از قم معطوف کردم و چون میدانستم که به شدت تحت تعقیبم سعی کردم مدتی در جلسات علنی شرکت نکنم.
من که متوجه شدم تحت تعقیبم به تهران آمدم. تصادفاً آن ایام مصادف بود با جشنهای تاجگذاری شاه. من خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رفتم و ایشان به من گفت: ما میخواهیم به عنوان روحانیت و علاقمندان امام بیانیهای علیه این جشنها صادر کنیم، از شما میخواهیم که اعلامیهها را منتشر کنید. گفتم: بسیار خوب. ایشان متنی را نوشت، من آن را آوردم به قم و با آقایان ربانی شیرازی و منتظری هماهنگ کردم. آنها متن را دیدند و پسندیدند. متن را تحت عنوان «عزایی به نام جشن» تکثیر کردم و در ده هزار نسخه به تهران آوردم و آنها را با راهنمایی آقای هاشمی به منزل یکی از طلاب فراری که در شهرستان لو رفته و به تهران آمده بود و آقای هاشمی جایی را برای ایشان اجاره کرده بود، بردم. آقای هاشمی گفت: یک روحانی است که الان فراری است و در اینجا زندگی میکند، شما بروید پهلوی ایشان و اعلامیهها را توزیع کنید. با توجه به حساسیتی که رژیم شاه داشت تصمیم گرفتیم اعلامیهها را از طریق پست توزیع کنیم.
دفتر تلفنی را که دارای آدرسهای مختلف ادارات و بنگاهها و مؤسسات مختلف بود برداشتیم و خودکار شش رنگی هم با شش نوک تهیه کرده و با رنگهای متفاوت در پشت پاکتها آدرس نوشتیم.
خود من در خیابان لالهزار پاکت ضخیم تهیه کرده بودم که وقتی اعلامیه داخل آن میرود از پشتش پیدا نباشد. ما در آن منزل در مدت یک هفته نامهها را آماده کردیم و از طریق یکی از دوستان بازاری به صندوقهای متعدد پست انداختیم. البته تمبر زیاد گرفته بودیم و همه آنها را تمبر زدیم.
منبع: گوشهای از خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، عروج، 1387، ص 67 تا 71.
تعداد بازدید: 1277