مقالات

دو حادثه در دوم فروردین 1342 (مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه)

بخش سوم

علی سکندری

25 اسفند 1400


بازتاب حوادث قم و تبریز در اجتماع

فاجعه فیضیه و طالبیه قابل مخفی شدن نبود. چون هزاران زائر و ساکن قم و شهر تبریز این حوادث را دیده بودند و این خبر در بین مردم به صورت گسترده‌ای پخش می‌گردید.

هجوم به مدارس علمیه قابل دفاع نبود و از این رو حوادث تا اعماق روستاهای کشور پیش رفت؛ و در‌ آستانه انقلاب سفید رسوایی زیادی برای رژیم به بار آورد بسیاری مرعوب شده بودند و تصور می‌کردند که دوران رضاشاه بازگردانده شده و دیگر مبارزه فایده ندارد و هجوم به مدارس فیضیه و طالبیه را با واقعه مسجد گوهرشاد دوران رضاخان مقایسه می‌کردند. روحانیون خانه‌نشین شدند و اضطراب در چهره جمعی دیگر دیده می‌شد. در شهرها و روستاها شایع کرده بودند که در تهران، قم و تبریز، روحانیون حق بیرون آمدن از منزل را ندارند. اگر چه خشونت رژیم در این حوادث بسیار شدید و ننگین بود، ولی رژیم سعی داشت از آن بهره‌برداری نموده و برای مدت طولانی از انزوای روحانیت و سکوت آنها سوءاستفاده کند. در این میان امام علی‌رغم این شایعه‌ها و برخی واقعیت‌ها، زمانی که از حادثه فیضیه باخبر شدند نه تنها درِ منزلشان را نبستند بلکه خانه ایشان محل استقرار زخمی‌ها شد و خود همانند پرستاری از آنها مداوا می‌کردند. زمانی که منزل امام انبوهی از جمعیت غمگین و مأیوس شده بود در همین حال امام‌ فرمودند:

«ناراحت نباشید و نگران نشوید. مضطرب نگردید. ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت کردند... دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم. ما از خدا می‌خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.»[1]

با این سخنرانی در واقع مردم ‌آرامش از دست رفته خود را باز یافتند و از تاریکی به روشنایی برگشتند. امام روز بعد از واقعه، که جمعی از مردم در منزلشان اجتماع کرده بودند،‌ از آنان خواست تا از مدرسه فیضیه دیدن کنند و جنایت‌های غیرانسانی دستگاه حاکمه را از نزدیک ببینند و نیز به بیمارستان‌ها سرکشی کنند و از روحانیون مجروح و مصدوم عیادت به عمل آورند تا دریابند که رژیم شاه با روحانیت چه کرده است.[2] کوشش مأموران دولت برای محو آثار جرم و شستن در و دیوارهای مدرسه مؤثر نیفتاد و در آخرین اقدام، دولت مدرسه فیضیه را محاصره و از ورود افراد غیر روحانی به مدرسه جلوگیری کرد تا از انعکاس واقعه در حد ممکن جلوگیری گردد.[3] امام درباره اقدام‌های شاه اعلامیه افشاگرانه‌ای علیه شاه‌دوستی و غارت‌گری وی انتشار دادند و یادآور شدند که: «اکنون طلاب و روحانیون در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند... مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را به صورت فیضیه در می‌آوریم... اینان با شعارهای شاه‌دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می‌کنند، شاه‌دوستی یعنی غارت‌گری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش...» و سپس در پایان تقیه را در این برهه زمان حرام دانستند و دولت علم را استیضاح کردند. همچنین ضمن پیش‌بینی آینده شوم کشور، تصمیم خود را برای ادامه مبارزه تا نیل به شهادت اعلام داشت.[4] امام با صدور این بیانیه سلاح را از دست آنها گرفت و اشخاص راحت طلب و تن‌پرور که به بهانه‌های مختلف از زیر بار مسئولیت دینی و اجتماعی با عنوان تقیه شانه خالی می‌کردند را رسوا نمود و گفت:‌ «تقیه حرام و اظهار حقایق واجب و لو بلغ ما بلغ». این فتوا با قدرت در سطح کشور توزیع و نفوذ پیدا کرد و بازی‌های عناصر مرموز را متوقف، مردم را در قبال وقایع جدی ساخت و روشن‌گری و افشاگری را وظیفه دانست و خطرات رژیم شاه را که متوجه اسلام و استقلال کشور بود، برای عموم بازگو کرد.

 

واکنش علما به فاجعه قم و تبریز

با توجه به اینکه فاجعه تهاجم به مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه زیاد بود، از سوی مراجع نجف، تهران، مشهد و دیگر شهرها و جوامع حوزوی و گروه‌های مذهبی از سراسر ایران به مراجع قم ارسال گردید. آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی، در پیامی به حضرت امام «جنایت رژیم بر حوزه را موجب به درد آمدن قلب علما و مسلمانان»‌ اعلام داشت.[5] آیت‌الله شاهرودی نیز پیام هم‌دردی خود را به محضر آیت‌‌الله خمینی اعلام کرد.[6] آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی از نجف فجایع رژیم شاه را در قم محکوم کرد.[7]

آیت‌الله حکیم با ارسال تلگراف‌هایی به 32 نفر از آیات عظام علمای ایران، هم‌دردی خود را با مراجع، روحانیون و حوزه علمیه قم اعلام کرد.[8]

حوزه علمیه قم، مشهد و نجف، جامعه روحانیت تهران، روحانیون مدارس علمیه شهرهای مختلف و نجف، صدها اعلامیه افشاگرانه علیه حوادث پیش آمده در قم و تبریز انتشار دادند. ده‌ها تلگراف و اعلامیه از سوی اصناف و بازاریان، هیئت‌های مذهبی و دانشجویان مسلمان منتشر شد. ده‌ها پاسخ از سوی مراجع تقلید به تلگراف‌های وارده به قم صادر و منتشر گردید. صدها جلسه به مناسبت هفتم و چهلم فاجعه مدارس فیضیه و طالبیه در سراسر ایران و نجف از سوی علما، روحانیون و مراجع برپا گردید و خطبا و وعاظ به افشاگری و انتقاد از رژیم پرداختند. بی‌شک این هم‌دلی و هم‌دردی با چنین وسعتی در تاریخ روحانیت و مردم شیعه بی‌نظیر بود.[9]

پس از فاجعه فیضیه و طالبیه، جامعه روحانیت تهران در اطلاعیه‌ای اعلام کردند که برای هم‌دردی با حوزه مقدسه علمیه قم و ابراز تنفر از این عملیات وحشیانه، از هفتم فروردین تا سیزدهم فروردین از اقامه نماز جماعت در مساجد خودداری خواهند کرد.[10] حوزه علمیه مشهد نیز در پی اعتصاب از اقامه نماز در مساجد تهران، با اعلامیه‌ای، اعتصاب سراسری ائمه جماعات را خواستار شد و مدت پنج روز از هفتم فروردین به مناسبت فجایع واقع شده در قم و تبریز، اعتصاب نمودند.[11] روز ششم فروردین تظاهراتی در مشهد به وجود آمد که سبب زدوخورد با پلیس شد و مردم طاق نصرت‌های شهر را به آتش کشیدند.[12]

در تبریز نیز به مناسبت فاجعه تبریز و قم، مجالس ترحیم و بزرگداشت برگزار شد.[13]

به دنبال اعتصاب سراسری روحانیون و اصناف بازار و موفقیت‌‌ آمیز بودن آن، امام خمینی با صدور اعلامیه‌ای در 16 فروردین از مردم تشکر کردند و از روحانیون خواستند تا جلوی اکاذیب علیه روحانیت گرفته شود تا بیگانگان نتوانند آزادانه به مقاصد شومشان برسند.[14]

 

دعوت به مهاجرت

پیش از اینکه مرجعیت در ایران استقرار یابد و در شخصیت آیت‌الله العظمی بروجردی نمود یابد، ایران مهم‌ترین پایگاه تشیع بود و تحولاتی در تاریخ معاصر ایران صورت گرفته بود، همچنین از عراق هدایت می‌شد و دوری رهبری از مردم، مشکلاتی را ایجاد می‌کرد. جهت رفع این مشکل، علمای قم بویژه امام خمینی‌ نقش بزرگی در مهاجرت آیت‌الله بروجردی از بروجرد به قم ایفا نمودند. شاه نیز به موضوع واقف بود و بنابراین پس از فوت ایشان، تلاش کرد تا مرجعیت دوباره به نجف منتقل نماید، ولی حوادث بعدی نقشه شاه را بی‌اثر گذاشت.

پس از فاجعه فیضیه و طالبیه و ادامه رفتار ضد انسانی و اسلامی شاه با مراجع و علما و ادامه دستگیری‌ها، آیت‌الله محسن حکیم به علما و مراجع ایران تلگراف زدند که «دستجمعی به عتبات عالیات مهاجرت نمایند تا بتوانیم رأی صریح خود را درباره دولت صادر نماییم.»[15]

اما قبل از اینکه تلگراف آیت‌الله حکیم به مخاطبین آن برسد، هیئت حاکمه آن را مطالعه می‌کند و درباره آن به بحث و اظهارنظر می‌نشیند. از این رو رؤسای شهربانی، ساواک و فرماندار قم مأمور شدند تا نظر شاه را به امام خمینی‌ برسانند. امام با اطلاع از اینکه از جانب شاه پیام دارند این هیئت را نپذیرفت و به نظرهای شاه توجهی نکرد. مأمورین به منزل آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی رفتند و ابلاغ نمودند که تلگرافی از آیت‌الله حکیم به دست آنها خواهد رسید که به خارج از کشور دعوت شده‌اند. اگر تصمیم به رفتن داشته باشند، دولت وسایل آنها را فراهم خواهد ساخت؛ ولی اگر بخواهند براساس آن تلگراف، سروصدا راه بیندازند، مأموران شاه امینت را از آنان سلب خواهند کرد. و تأکید کردند این پیام همایونی جدی است.[16] و روز بعد تلگراف آیت‌الله حکیم را به مراجع تقلید تسلیم نمودند.

با دریافت این تلگراف، امام خمینی برای هماهنگی و وحدت نظر، مراجع قم را به یک نشست فرا خواند. در این جلسه تصمیم گرفتند که مراجع متحداً مهاجرت به نجف را رد کنند[17] و با انتشار پاسخ‌نامه آیت‌الله حکیم، مردم را نیز از نگرانی بیرون آورند.

حضرت امام خمینی در پاسخ آیت‌الله حکیم با استدلال منطقی و شرعی اظهار داشتند: «وحدت کلمه علمای اعلام و مراجع وقت ـ کثرالله امثالهم ـ حفظ استقلال مملکت و قطع دست اجانب»‌ را به دنبال خواهد داشت و در مورد مهاجرت فرمودند: «ما می‌دانیم با هجرت مراجع و علمای اعلام ـ علی‌الله کلمتهم ـ مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر ورزنده کشیده خواهد شد و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما می‌دانیم با این هجرت تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم... ما تکلیف الهی خود را ان‌شاءالله خواهیم کرد.»[18]

آیت‌الله گلپایگانی نیز با ارسال تلگرافی به آیت‌الله حکیم یادآور می‌شوند:

«هجرت علما باعث اضطراب عموم و متعقب وخیم است، موجب انحلال حوزه‌های علمیه خصوصاً حوزه علمیه قم است که در بقای وضع اسلامی و استقلال مملکت مدخلیت تام دارد، چون اقداماتی بر ضد دین و برای محو آثار دیانت و معارف عالیه اسلام و حقوق و آزادی مسلمین می‌شود که وسیله منحصره نجات اسلام و مسلمانان از مفاسد آن که من‌جمله سقوط کشور اسلامی در دامان اجانب است به حسب ظاهر مجاهده و اقدامات حوزه‌های علمیه است و اگر مسامحه شود عواقب سوء آن غیرقابل جبران است. هجرت علما تا مدافعه از دین و قرآن و احکام شرع ممکن است فرار از زحف [فرار از دشمن] سبب استیلای دشمنان اسلام است...»[19].

آیت‌الله ابوالقاسم خویی هم در نامه‌ای به علمای تهران می‌نویسد:

«... این افراد سوابقشان تاریک است. در فکر کسب افتخار افتاده بایستی به آنان «فاتح مدرسه فیضیه» و «فاتح مدرسه طالبیه» و «فاتح دانشگاه» لقب داد.»[20]

آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری نیز در جواب نوشتند: مهاجرت علمای اعلام در این موقع بیم آن می‌رود که تشنج و غوغای شدیدی بروز کند و خدای نکرده موقعیت و استقلال این مملکت اسلامی که مورد علاقه تمام شیعیان جهان است، به خطر بیفتد و وضع حوزه‌های علمیه قم نیز متزلزل شود.[21]

ثمره پیام واکنش مراجع نجف در برابر فاجعه فیضیه و طالبیه، به حرکت درآمدن مردم و طلاب حوزه‌های علمیه نجف و کربلا گشت. به طوری که حوزه علمیه نجف به پیروی از مراجع بزرگ آن زمان، دست به راهپیمایی زده و مراتب انزجار خویش را از رژیم با برپایی مجالس ترحیم و عزاداری برای شهیدان این دو مدرسه اعلام داشتند.

از سوی دیگر، علمای نجف که تا آن زمان چندان در این‌گونه موارد حرکتی از خود بروز نمی‌دادند. پس از فاجعه‌های قم و تبریز با به محاصره درآوردن سفارت ایران در کشور عراق و صدور اعلامیه‌ای، صدای اعتراض خود را بلند کردند و با ارسال پیام، حمایت کامل خود را از علمای ایران اعلام داشتند.[22] این موضع‌گیری از سوی علمای نجف و کربلا سبب شد که شاه چشم امید از آنها بردارد. وقتی فهمید هیچ امیدی برای پیشبرد اهداف خود ندارد، تهدید به کشتار نمود و در سخنرانی 28 /1 /42 گفت: ‌«اگر این‌گونه کار ما متوقف شود، دست به کشتار وسیع خواهیم زد و کلیه علمایی که به نحوی در راه اندازی این آشوب‌ها سهیم باشند، دستگیر خواهند شد».[23]

شاه در ادامه پیاده کردن طر‌ح‌ها و لوایح خود، تصمیم گرفت برای فشار بر روحانیت، طلبه‌های جوان را دستگیر و به سربازی اعزام کند. براساس گزارش ساواک در همان روز 24 نفر از طلاب قم دستگیر و به مراکز نظام وظیفه اعزام شدند. طبق همین گزارش «اثر این موضوع در حوزه این بود، طلابی که خود را مشمول می‌دانند، یا قم را ترک و به شهرستان‌ها رفته‌اند، یا اینکه با لباس شخصی درآمده‌اند و فقط طلابی در شهر دیده می‌شوند که مسن هستند».[24]

اما این سیاست شاه نقش بر آب شد و در واقع به ضرر او تمام گردید. زیرا امام با تیزبینی‌ای که داشت به طلاب سرباز سفارش نمود «تزلزل در خود راه ندهید، شما سربازان امام زمان هستید، سربازان و درجه‌داران را نسبت به مظالم رژیم آگاه سازید. خودتان را از نظر روحی و جسمی تقویت کنید و تعلیمات نظامی را با جدیت فراگیرید.» در این میدان نیز امام برنده شد، چون ابتدا طلاب به روشن‌گری در بدنه نظامی رژیم شاه پرداختند و اقدام به نیرویابی کردند و دوم با فنون نظامی و انواع سلاح آشنایی پیدا کردند تا در زمان مناسب از آن فنون علیه رژیم استفاده کنند. که این‌چنین شد.[25]

 

نتیجه دو فاجعه

با نگرشی اجمالی به آنچه گذشت، می‌توان چنین نتیجه گرفت که فاجعه فیضیه قم و طالبیه تبریز طلیعه انقلاب و تحولی بود که سراسر کشور را در برگرفت. به طوری که مردم آشکارا شخص شاه را نکوهش کردند. بدون شک این آگاهی مردم و تحول نهضت مدیون تلاش‌ها و واکنش مراجع قم، مشهد و نجف در مقابل اقدام‌های ضد اسلامی رژیم بود و موجب شد که این حرکت‌ها بعدها نیز ادامه یابد و مراجع و علما در هر فرصت، به بهانه برپایی مراسم تجلیل از شهدای مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه، خشم خویش را از عملکرد رژیم ابراز دارند.

نظر سنجی ساواک در پایان فروردین 1342 حاکی از نفوذ قدرت سیاسی چشم‌گیر امام در جوامع روحانی بود. در این گزارش آمده است:‌ «اقدام‌های مخالفت ‌آمیز چند ماه اخیر آیت‌الله خمینی و پیش‌قدمی مشارالیه در مخالفت با عملیات اصلاحی اعلی‌حضرت همایونی و دولت، تمرکز قدرت‌های روحانی در اطراف وی است و به دلیل همین مرکزیت، هم اکنون حوزه‌های علمی ـ مذهبی خارج از ایران نیز نام‌برده را مشخص‌ترین رکن جامعه روحانیت می‌شناسند.

تلگراف تسلی‌بخش واقعه اخیر [فاجعه فیضیه و طالبیه] از جانب آیت‌الله حکیم خطاب به وی، نتیجه همین شاخصیت اوست و خود وی در عمل داعیه مرجعیت دارد».[26]

می‌توان گفت حوادث قم و تبریز سرآغاز نهضت اسلامی ایران بود. زیرا بازتاب این حوادث سبب گردید که پس از رحلت آیت‌الله بروجردی مراجع و علما متحد شوند و یک جبهه مشترک علیه رژیم پهلوی تشکیل دهند. همچنین براساس گزارش ساواک محوریت مرجعیت در داخل ایران، امام خمینی گردید و این امر سبب ترس و وحشت رژیم شد. و سرانجام توده مردم با وحدت و یکپارچگی بر محور مراجع تقلید و علما، به مبارزه ادامه دادند. اگرچه کمتر کسی تصور می‌کرد واکنش مراجع تقلید در برابر وقایع فیضیه و طالبیه می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد، اما حوادث بعدی نشان داد که نکوهش عمل رژیم در این مدارس از سوی بیشتر مراجع، علما و جوامع روحانی تا چه میزان توانست ماهیت رژیم را افشاکند و راه را برای واکنش‌های بعدی فراهم سازد. موضوعی که باید بدان اشاره کرد، تفاوت دید مراجع و واکنش آنان در فاجعه فیضیه و طالبیه است که این موضوع با توجه به شرایط حاکم بر آن روزگار، طبیعی است. این حوادث زمانی در ایران رخ داد و خبر آن به سراسر ایران و عراق پخش گردید که مراجع تقلید به عنوان رهبران مردمی، نسبت به این موضوع حساس شده و از خود واکنش نشان دادند. در پی آن، مجامع دینی و جوامع حوزوی و توده مردم از آنان متأثر شدند و وارد میدان گردیدند و با اشکال مختلف حمایت خود را از آنان ابراز داشتند. در مقابل مراجع دینی نیز از اظهار هم‌دردی مردم و روحانیون سراسر کشور و عراق تشکر کردند. این حوادث، واکنش‌ها و بازتاب‌ها تجربه‌ای شد که در جریان‌های بعدی برای مقابله با اندیشه‌های اسلام زادیی نظام نامشروع پهلوی از دستگیری، تبعید امام و دیگر مراجع، علما و طلاب علوم دینی، دانشگاهیان و مردم تا سال 1357 به کار برده شود. تمام این جریان‌ها و حوادث تلخ سبب پدیده‌ای بزرگ و شیرین به نام انقلاب اسلامی گردید و ثمره آن برپایی نظام جمهوری اسلامی بود.

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 435 – 457.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. صحیفه نور، ج 1، ص 166.

[2]. نهضت امام خمینی، ج 1،‌ ص 362.

[3]. مدنی، سیدجلال‌، تاریخ سیاسی معاصر، ج 1،‌ قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ 3، ص 33.

[4]. صحیفه نور، ج 1 ، صص 75 ـ 73.

[5]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1 ، ص 85.

[6]. همان، صص 76 - 77.

[7]. همان، صص 81 - 87.

[8]. همان، صص 83 - 84.

[9]. همان، ج 4، صص 60 ـ 46؛‌ کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ج 2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 229.

[10]. همان، ج 4، صص 40 ـ 39.

[11]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، ص 45؛ غلامرضا جلالی، مشهد در بامداد نهضت امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 159.

[12]. جلالی،‌ غلامرضا، تقویم تاریخ خراسان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377،‌ ص 181.

[13]. خاطرات 15 خرداد، دفتر ششم (خاطرات محمد مؤمن)، ص 396.

[14]. صحیفه نور، ج 1، ص 180.

[15]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1،‌ ص 84.

[16]. امامی، محمدمهدی، زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 101.

[17]. حسینیان، روح‌الله، 3 سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 244.

[18]. همان، سند ش 28؛ مدنی، سیدجلال‌، تاریخ سیاسی معاصر، ج 2، چ 3، قم، دفتر انتشارات اسلامی، صص 34 ـ 33.

[19]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1،‌ صص 90 ـ 89.

[20]. نیکبخت، رحیم، صمد اسماعیلی‌زاده، زندگی و مبارزات آیت‌الله العظمی فاضل طباطبایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 171.

[21]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 5، ص 38.

[22]. منصوری،‌ جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، 1373، ج 1، ص 137؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 4،‌ صص 49، 55.

[23]. روزنامه کیهان، 28 /1 /1342؛ مجله 15خرداد، س 6، ش 25، 1376، ص 21.

[24]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 245.

[25].زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، ص 275؛‌ نهضت روحانیون ایران، ص 309؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 227 ـ 226.

[26]. زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، ص 280.



 
تعداد بازدید: 1065



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.