خاطرات

روایت حجت‌الاسلام محتشمی‌پور از 15 خرداد 42 در تهران

عکس‌العمل رژیم پس از این سخنرانی [سخنرانی امام خمینی در فیضیه] مشخص بود. از طرفی علم فرماندهان نظامی را احضار و با عصبانیت گفت: یک آخوند حق ندارد به مقدسات ملی ما توهین کند. او اضافه کرد به کاخ نمی‌رود تا تکلیف روشن شود؛ یا استعفا بدهید و یا به سر اعلی‌حضرت قسم به روح پدرم! اول تک‌تک شما و بعد خودم را می‌کشم. شاه تصمیم گرفت حضرت امام را دستگیر کند. بحث بر سر دستگیری نبود، بلکه بحث اعدام حضرت امام بود. آنان سلطنت را بالاتر از هر چیزی می‌دانستند و تعارض و مخالفت با سلطنت حکمش اعدام بود.

پیشنهاد همکاری با ساواک به دانشجوی شیرازی

روز 12 محرم که مصادف با 15 خرداد شد، بعد از دستگیری حاج آقا (حضرت امام خمینی)،‌ من [حسین نیرومند] که تا عصر از این ماجرا اطلاعی نداشتم به دانشکده ادبیات رفتم (امتحان ادبیات عرب داشتم)، خواستم امتحان بدهم، دیدم وضع یک جور دیگر است،‌ دانشکده در محاصره‌ پلیس است و تمام منازل مشرف به دانشکده را سنگربندی کرده‌اند. از چند نفر سؤال کردم که متوجه دستگیری امام شدم. همان شب، ما منزل آقای ناصر فضیلت جلسه داشتیم.

اعتصاب و تظاهرات به دنبال تحریم رفراندوم

به دنبال تحریم رفراندوم توسط امام و سایر مراجع، موج اعتصاب و تظاهرات شهرهای بزرگ ایران بخصوص تهران را فراگرفت. کسبه بازار و خیابان‌ها مغازه‌های خود را بستند و به صفوف تظاهرکنندگان پیوستند. آن روز سوم بهمن 1341 بود. کلاس‌های حوزه آقای مجتهدی را تعطیل کردیم و همراه جمعیت به طرف خانه علماء و مراجع حرکت نمودیم. راهپیمایان شعار می‌دادند. «نصر من‌الله و فتح قریب»، «ما تابع قرآنیم، رفراندوم نمی‌خواهیم»، «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است».

جشنی برای مشروطیت

پس از حدود چهل روز، امام از زندان آزاد شدند و مردم برای دیدن ایشان به تهران هجوم آوردند که پس از دو روز مجدداً امام ممنوع‌الملاقات شدند و این مسأله با جشن سالگرد مشروطیت مواجه شده بود که طلاب قزوین در مدرسه «التفاتیه» به این بهانه تصمیم گرفتند آزادی امام را جشن بگیرند. خود رژیم هم در آن سال اهمیت زیادی به جشن مشروطیت داده بود و این طور جلوه می‌داد که سلطنت پهلوی در ادامه مشروطیت و آزادیخواهی ناشی از آن است. ما نیز هماهنگ کردیم که در صورت دستگیری، همه بگویند که برای مشروطیت جشن گرفته‌ایم.

نامه تشکرآمیز خطاب به علماء

پس از پیروزی در لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، ما تصمیم گرفتیم طی اعلامیه‌ای از مجاهدت‌ها و مبارزات مراجع و علماء تشکر کنیم. اعلامیه‌ای را تنظیم کردیم و نزد علماء بردیم و پنجاه نفر آن را امضاء کردند. آن اعلامیه اکنون نزد من [حیدر میریونسی] است. وقتی متن اعلامیه تهیه شد،‌ ابتدا ما به منزل حضرت آیت‌الله گلپایگانی رفتیم و ایشان را از تصمیم خود آ‌گاه کردیم. آقا فرمودند: «آن اعلامیه را بخوانید.» ما آن را خواندیم. ایشان فرمودند: «خیلی خوب است».

مغازه‌دار حقه‌باز

آن موقع من [اوایل دهه 45] در مدرسه حجت‌الاسلام والمسلمین مجتهدی در تهران طلبه بودم و با تعدادی از دوستان جلساتی داشتیم و درباره این وقایع بحث و گفت‌وگو می‌کردیم. همچنین جلساتی با برخی از بازاری‌ها و دانشجویان برگزار می‌کردیم. در این جلسات محور بحث و سخن درباره نحوه ادامه مبارزه بود. جلسات ما متشکل از دوستان خوب طلبه، بازاری و غیربازاری بود که بعضی از آنان شب‌ها در حلقه‌های درس‌های اسلامی مسجد آقای مجتهدی شرکت می‌کردند و حتی بعضی مدارج عالی را هم طی کرده بودند.

آثار وقایع 15 خرداد بر زنان شیراز

بنده [محمد مشکین‌فام] در سال 1342 حدود پانزده سال داشتم. یک روز عصر، خدمت آیت‌الله نجابت رفتم. به محض اینکه وارد شدم، ایشان گفتند: «فلانی باید به قرآن کریم قسم بخوری، مطالبی را که اینجا می‌شنوی، به کسی نگویی.» من هم قسم خوردم. آن زمان حادثه فیضیه در قم اتفاق افتاده بود و ایشان فرمودند: ‌«هر یک از شما موظفید که تعدادی چوب تهیه کنید، چون ممکن است جریان فیضیه، در مسجد جامع شیراز تکرار شود.»

تأکید امام بر فعالیت فرهنگی

پیش‌از پانزده خرداد، یک عده پنجاه نفری، اول صبح به منزل ما آمدند؛ چندین نفرشان را می‌شناختم. یکی از آنان آقای حاج مهدی عراقی بود. ایشان گفتند: «ما دیروز در محضر حضرت آیت‌الله خمینی بودیم، ایشان امر کردند که شخص شما وقایعی را که الان در کشور می‌گذرد به ‌صورت نوحه و شعار بسرایید و در جلسات خودتان مطرح کنید.» اطاعت از امر حضرت امام برای ما واجب بود. از همان روز، یعنی اول محرم سال 1342 ما شعار دادن علیه رژیم را در مجلس سینه‌زنی خودمان شروع کردیم. این شیوه تا روز ششم محرم ادامه داشت.

حضور یک آمریکایی در تظاهرات 15 خرداد 42

زمانی ‌که محصل بودم، تابستان‌ها در بازار کار می‌کردم. مغازه‌ای بود که روز دوازدهم محرم باز می‌کرد. آن روز صبح، اول وقت به مغازه رفتم و کرکره را بالا کشیدم. ویترین را تمیز می‌کردم که حلبی‌ساز روبه‌رویی پیش من آمد. رنگش پریده بود. پرسیدم: «چه شده‌ است؟»

سنگ‌بنای ایجاد جرأت بین مردم

منزل ما نزدیک تکیه طیب بود. دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله از تکیه بیرون آمد. طیب در جلو علامت تکیه در حرکت بود و سینه‌زنها پشت سرش آرام‌آرام حرکت می‌کردند. آن شب ـ بر خلاف سال‌های قبل ـ عکس‌های حضرت امام به سینه‌ علامت نصب بود و مردم از یکدیگر می‌پرسیدند که با توجه به جو خفقان و خوفی که دستگاه در دل مردم ایجاد کرده بالاخره عاقبت کار به کجا می‌کشد؟
4
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.